کلمه جو
صفحه اصلی

kick off


معنی : توپ زدن
معانی دیگر : 1- (فوتبال امریکایی و غیره) با زدن توپ بازی را آغاز کردن 2- (مبارزه ی انتخاباتی و غیره) آغاز کردن، دست به کار شدن 3-(خودمانی) مردن 4- (خودمانی) رفتن، عزیمت کردن، راهی شدن، شروع مسابقه فوتبال، (فوتبال امریکایی) با پا زدن توپ از خط 40 یاردی (در آغاز هر نیم زمان و پس از هر ((تاچ داون)))

انگلیسی به فارسی

با زدن توپ بازی را شروع کردن


آغاز کردن


روانه کردن


مردن


ناگهان تعطیل یا خاموش شدن


ناگهان فعال‌تر شدن


مغلوب خشم خود شدن


شروع کردن دعوا


شروع کردن، توپ زدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: (informal) to start.
مترادف: begin, commence, open, start
مشابه: embark on, introduce, launch, set about

- They kicked off the campaign with a fundraising party.
[ترجمه ترگمان] اونا کمپین رو با یه جشن بزرگ جمع آوری کردن
[ترجمه گوگل] آنها کمپین را با یک حزب جمع آوری کردند

(2) تعریف: in football, to make the first play to start the half, or to put the ball in play after a score.
مشابه: punt
اسم ( noun )
(1) تعریف: in football, a place kick that puts the ball into motion and signals the beginning or resumption of the game.

(2) تعریف: (informal) the beginning of something.

• opening kick in a football game; beginning action, promotion
kick-off or the kick-off is the time at which a football game starts.
starting kick (football, soccer); start or beginning of something (informal)

مترادف و متضاد

توپ زدن (فعل)
bid, bluff, kick off, bluster, bunt

Make the first kick in a game or part of a game


Start; to launch


Dismiss; to expel; to remove from a position


Die or quit permanently


Shut down or turn off suddenly


Suddenly become more active


Be overcome with anger (to start an argument or a fight)


Have a fight or argument start


جملات نمونه

1. England won the toss and chose to kick off.
[ترجمه ترگمان]انگلستان در پرتاب سکه پیروز شد و تصمیم گرفت که لگد بزند
[ترجمه گوگل]انگلستان شوت زدن را برد و تصمیم گرفت شروع به کار کند

2. I'd like to kick off the discussion with a few statistics.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم بحث را با چند تا آمار قطع کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم بحث را با چند آمار شروع کنم

3. It's getting late, I must kick off now.
[ترجمه ترگمان]داره دیر می شه، باید همین الان بزنم به چاک
[ترجمه گوگل]دیر دیر می شود، من باید شروع کنم

4. What time does the match kick off?
[ترجمه ترگمان]چه ساعتی مسابقه رو از دست میده؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی مسابقه شروع می شود؟

5. Tom will kick off with a few comments.
[ترجمه ترگمان]تام با چند پیشنهاد شروع می کنه
[ترجمه گوگل]تام با چند نظر شروع خواهد شد

6. It might be a good idea to kick off with a few folk songs.
[ترجمه ترگمان]ممکنه فکر خوبی باشه که با چند تا آهنگ مردونه بزنیم
[ترجمه گوگل]این ممکن است ایده خوبی باشد که با چند آهنگ محلی اجرا شود

7. Well, I really must kick off now. I've stayed long enough.
[ترجمه ترگمان] خب، الان دیگه واقعا باید برم به اندازه کافی معطل شدم
[ترجمه گوگل]خب، من واقعا باید شروع کنم من به اندازه کافی ماندگار هستم

8. The theatre company will kick off the season with a production of The Playboy of the Western World.
[ترجمه ترگمان]شرکت تئاتر این فصل را با تولید پلی بوی از دنیای غرب آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این تئاتر با تولید «The Playboy of the Western World» شروع فصل را آغاز خواهد کرد

9. Right, any suggestions? Jim, you kick off.
[ترجمه ترگمان]درسته، پیشنهادی نداری؟ جیم، تو بزن به چاک
[ترجمه گوگل]راست، هر گونه پیشنهاد؟ جیم، تو شروع میکنی

10. I'm going to kick off today's meeting with a few remarks about the budget.
[ترجمه ترگمان]می خواهم با چند نکته درباره بودجه جلسه امروز را شروع کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم جلسه امروز را با چند اظهار نظر در مورد بودجه شروع کنم

11. OK Marion, would you care to kick off?
[ترجمه ترگمان]خوب ماریون، تو دلت می خواد بری؟
[ترجمه گوگل]خوب ماریون، آیا شما برای شروع به کار داری؟

12. The shows kick off on October 24th.
[ترجمه ترگمان]نمایش در بیست و چهارم اکتبر آغاز می شود
[ترجمه گوگل]نمایش در 24 اکتبر آغاز می شود

13. I'll ask Tessa to kick off .
[ترجمه ترگمان] از تسا میخوام که بزنه بیرون
[ترجمه گوگل]من از تسا خواهش میکنم که شروع به کار کند

14. The match is due to kick off at 2:00 p. m.
[ترجمه ترگمان]مسابقه در ساعت ۲ بعد از ظهر آغاز می شود متر
[ترجمه گوگل]این مسابقه به زودی شروع خواهد شد در ساعت 2:00 صبح متر

15. Visitors poured into Washington for the kickoff activities for the Presidential inauguration.
[ترجمه ترگمان]بازدید کنندگان برای مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری برای مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری وارد واشنگتن شدند
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان در واشنگتن برای فعالیت های پیش پا افتاده برای افتتاح ریاست جمهوری ریختند

16. The game breaker was Manuel Santelices' 98-yard kickoff return for a touchdown, giving the host Buccaneers a 16-6 lead.
[ترجمه ترگمان]در این بازی، مانوئل Santelices ۹۸ - حیاط شروع به فرود بر روی زمین فرود آورد و میزبان را با نتیجه ۱۶ بر ۶ به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]بازیکن منوئی سانتلیس در بازی 98 بازیکن پاکتیو برای دستیابی به دستیابی قرار گرفت و سرانجام مسابقات Buccaneers را به 16-6 رساند

17. To begin or resume play with a kickoff.
[ترجمه ترگمان]برای شروع یا ازسر گرفتن بازی با a
[ترجمه گوگل]برای شروع یا ادامه بازی با ضربه زدن

18. It'started raining right after the kickoff of the soccer game.
[ترجمه ترگمان]بعد از شروع بازی فوتبال شروع به باریدن کرد
[ترجمه گوگل]پس از شروع بازی فوتبال، شروع به باریدن کرد

19. Taking a stroll before kickoff, we met many cadets in neatly pressed uniforms.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که شروع به قدم زدن کنیم، چند دانش آموز با لباس رسمی با لباس های رسمی با هم آشنا شدیم
[ترجمه گوگل]با قدم زدن قبل از پیاده روی، ما با عده زیادی از کارکنان لباس پوشیدیم

20. Parry was running downfield, covering a kickoff when a teammate was knocked down and rolled into Parry's leg.
[ترجمه ترگمان]پاری در حال فرار به طرف پایین دوید، کسی را دید که یکی از teammate به زمین افتاد و در پای پاری افتاد
[ترجمه گوگل]پری در حال فرار از زمین بود، وقتی که یک هم تیمی برنده شد و به پای پری ریخت

21. Taking stroll before kickoff, we met many cadets neatly pressed uniforms.
[ترجمه ترگمان]قدم زدن پیش از این که از نو شروع به قدم زدن کنیم، ما چند سرباز جوان با لباس رسمی با هم آشنا شدیم
[ترجمه گوگل]پیش از شروع قدم زدن، با دانشجویان زیادی آشنا شدیم

22. Theyre lining up in position for the kickoff.
[ترجمه ترگمان]برای این که دوباره شروع به بالا رفتن کنند، صف lining
[ترجمه گوگل]آنها در جای خود برای ضربه زدن قرار دارند

23. They are lining up in position for the kickoff.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال آماده شدن برای شروع کار هستند
[ترجمه گوگل]آنها در موقعیت برای kickoff قرار دارند

24. I was there with my parents at the kickoff.
[ترجمه ترگمان] من با پدر و مادرم تو اتاق خالی بودم
[ترجمه گوگل]من در آنجا با پدر و مادر من در kickoff بود

25. I think kickoff time is 4 p. m.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم زمان شروع ۴ p است متر
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم زمان کاکا 4 است متر

26. Before kickoff, parents and grandparents milled and mingled and doddered and eventually sat down.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شروع کنیم پدر و مادر بزرگ و مادربزرگ با هم مخلوط شدند و با هم مخلوط شدند و بالاخره نشستند
[ترجمه گوگل]قبل از شروع، والدین و پدربزرگ و مادربزرگها چاق و چسبیده و درهم ریخته و در نهایت نشستند

27. Sergio Almiron is eager to kickoff his Juventus career.
[ترجمه ترگمان]سرجیو Almiron مشتاق شروع کار یوونتوس است
[ترجمه گوگل]سرجیو المیرون مشتاق است که از یوونتوس پیروی کند

28. They used a power play to return the kickoff.
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک نمایش قدرت برای برگرداندن شروع به کار استفاده کردند
[ترجمه گوگل]آنها از بازی قدرت برای بازگشت kickoff استفاده کردند

29. We had a project kickoff meeting this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح جلسه فوق العاده ای داشتیم
[ترجمه گوگل]ما امروز صبح جلسه ای را برگزار کردیم

پیشنهاد کاربران

از کفش در آوردن پاها ( با کمک پای دیگر و تکان دادن )

آغاز و شروع بحث
شروع مسابقه فوتبال
کنار گذاشتن کسی از تیم یا گروه


شروع شدن یک مسابقه یا رویداد یا بحث
در informal به معنی مردن ( die or perish or pass away )

شوت شدن

درآوردن

شروع کردن

شروع یک فعالیت یا رویداد :the start of an event or activity

پرتاب کردن
به حالت پرتاب کردن کفش را از پا درآوردن ( کار آدمای شلخته هستش )

همپوشانی
Kick - off meeting
جلسه همپوشانی

عمل تکان دادن پا و درآوردن کفش

لگد زدن

خوش آمد گفتن

کنار گذاشتن از
Pregnant mom kicked off flight for 2 - year - old not wearing mask
مادر حامله بخاطر بچه ی دو ساله ی فاقد ماسک از پرواز کنار گذاشته شد

Make your shoes come off by shaking your feet
با تکان دادن پاها، کفش را از پا در آوردن

دست به کار شدن
Let's kick off with the question about the measurement of sound.
As a phrasal verb
6min English May2021

To remove sth by kicking

شروع شدن , شروع کردن ؛ پرت کردن کفش ( هنگام درآوردن )

# The match is due to kick off at noon
# I'd like to kick off the discussion with a few statistics
# He untied his shoes and kicked them off

دورانداختن


کلمات دیگر: