کلمه جو
صفحه اصلی

marshy


معنی : باتلاقی
معانی دیگر : مردابی، تالابی، مرطوب و نرم، مرداب مانند

انگلیسی به فارسی

باتلاقی


شهوت انگیز، باتلاقی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: marshier, marshiest
مشتقات: marshiness (n.)
• : تعریف: of, resembling, or containing a marsh or marshes.

- a marshy coastline
[ترجمه ترگمان] خط ساحلی باتلاقی
[ترجمه گوگل] یک خط ساحلی باریک

• of or pertaining to marshes; having a marsh-like quality, soft and wet like a marsh, boggy
marshy land is covered in marshes.

مترادف و متضاد

باتلاقی (صفت)
fenny, paludal, swampy, founderous, marshy, mossy

swampy


Synonyms: boggy, fenny, miry, moory, mucky, paludal, quaggy, soggy


جملات نمونه

1. the forest floor was marshy
سطح جنگل باتلاقی بود.

2. The surrounding land is low and marshy.
[ترجمه ترگمان]زمین های اطراف باتلاقی و باتلاقی است
[ترجمه گوگل]زمین های اطراف آن کم و سنگین است

3. The crane lives in marshy habitats.
[ترجمه ترگمان]این جرثقیل در habitats باتلاقی زندگی می کند
[ترجمه گوگل]جرثقیل در زیستگاه های شلوغ زندگی می کند

4. This area was very marshy before the drainage system was installed.
[ترجمه ترگمان]این منطقه قبل از نصب سیستم زه کشی، باتلاقی بود
[ترجمه گوگل]این منطقه قبل از نصب سیستم زهکشی خیلی سرسبزی بود

5. Also, the marshy ground near rivers, where most towns are sited, is ill-suited for tunnel construction.
[ترجمه ترگمان]همچنین زمین های باتلاقی نزدیک رودخانه ها، جایی که بیشتر شهرها نصب می شوند، برای ساخت تونل مناسب نیستند
[ترجمه گوگل]همچنین زمین های سنگین در نزدیکی رودخانه ها، که اکثر این شهرها در آن قرار دارد، برای ساخت تونل مناسب نیست

6. Nowadays most suitable marshy areas attract one or more pairs.
[ترجمه ترگمان]امروزه بسیاری از مناطق باتلاقی مناسب، یک یا چند جفت دیگر را جذب می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مناسب ترین مناطق باتلاق یک یا چند جفت را جذب می کنند

7. The land was marshy here, tussocky with reeds, the black peat showing through the heather.
[ترجمه ترگمان]زمین باتلاقی بود که از میان بوته های خار روییده بود
[ترجمه گوگل]در اینجا زمین باریک بود، سرخ شده با قاشق چوبی، دود سیاه و سفید که از طناب نشان داده می شد

8. The thicket leads into a compact marshy wetland, the fifth biome, which finally emptied into the lagoon.
[ترجمه ترگمان]بیشه به منطقه ای باتلاقی و باتلاقی منتهی می شود و این بیوم پنجم نیز در نهایت به تالاب خالی می شود
[ترجمه گوگل]این حوضچه منجر به یک تالاب فشرده خیز، پنجم بیوم، که در نهایت به داخل تالاب تخلیه می شود

9. The road peters out in a mass of marshy grass and stagnant water.
[ترجمه ترگمان]جاده در توده ای از علف مردابی و آب راکد توقف می کند
[ترجمه گوگل]جاده در توده ای از چمن های پر از آب و رکود می افتد

10. The plants live mainly in a marshy environment and are propagated by division of the rhizome.
[ترجمه ترگمان]گیاهان عمدتا در محیط باتلاقی زندگی می کنند و به وسیله تقسیم of تکثیر می شوند
[ترجمه گوگل]این گیاهان عمدتا در محیط های پر زرق و برق زندگی می کنند و با تقسیم ریزوم منتشر می شوند

11. This marshy wetland would have easily been converted for their use.
[ترجمه ترگمان]این تالاب باتلاقی به راحتی می توانست به استفاده آن ها تبدیل شود
[ترجمه گوگل]این تالاب شلبی به راحتی برای استفاده آنها تبدیل شده است

12. The plant is more at home in marshy conditions than in the aquarium, where it will grow to a considerable height.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بیشتر در شرایط marshy قرار دارد تا در آکواریوم، که در آن به ارتفاع قابل توجهی رشد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]گیاه بیشتر در منزل در شرایط خشن از آکواریوم، جایی که آن را به ارتفاع قابل توجهی رشد می کند

13. The land he rode was marshy, forcing him to weave an intricate course past the more treacherous patches.
[ترجمه ترگمان]زمینی که بر اسب می راند از باتلاق های باتلاقی بود و او را مجبور می کرد که از patches treacherous عبور کند
[ترجمه گوگل]سرزمینی که او سوار شد، بتدریج بود و او را مجبور کرد که مسیر پیچیده را از پراکندهای خائنانه تر بپوشاند

14. The site was marshy from about 3 million to 1 million years ago.
[ترجمه ترگمان]این سایت از حدود ۳ میلیون تا ۱ میلیون سال پیش باتلاقی بود
[ترجمه گوگل]این سایت از حدود 3 میلیون تا 1 میلیون سال پیش پر از آب بود

15. The wet, marshy land produces a large number of insects that provide food for the smaller birds that, in turn, provide food for the arctic fox and the wolf.
[ترجمه ترگمان]زمین های باتلاقی، زمین های باتلاقی، تعداد زیادی از حشرات را تولید می کنند که برای پرندگان کوچک تر غذا فراهم می کنند که به نوبه خود برای روباه قطبی و گرگ غذا فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]سرزمین مرطوب و باتلاقی تعداد زیادی از حشرات را تولید می کند که برای پرندگان کوچکتر غذا را فراهم می کنند که به نوبه خود غذای روباه قطبی و گرگ را فراهم می کند


کلمات دیگر: