کلمه جو
صفحه اصلی

knock off


معنی : کشتن، مردن، دست کشیدن از، از کار دست کشیدن
معانی دیگر : 1- زدن و انداختن (بر زمین)، فرو افکندن 2- (عامیانه) دست از کار کشیدن 3- (از قیمت یا مزد و غیره) زدن 4- (عامیانه) انجام دادن، نایل شدن 5- (خودمانی) کشتن، مغلوب کردن 6- تقلید کردن، (امریکا ـ خودمانی ـ به ویژه در مورد لباس های گران و شیک) تقلید، لباس تقلیدی، لباس کپی شده

انگلیسی به فارسی

دزدیدن


تقلید کردن


با زدن به زمین انداختن


دست کشیدن


کشتن


کم کردن


دست کشیدن، دست کشیدن از، از کار دست کشیدن، مردن، کشتن


انگلیسی به انگلیسی

• unlicensed copy of a retail product that is offered at a lower price than the original; bump off, come into contact with something and cause it to fall; kill (slang);

مترادف و متضاد

kill


کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

مردن (فعل)
go off, expire, die, demise, perish, die down, be killed, drop off, be slain, pop off, decease, pass away, pass out, knock off

دست کشیدن از (فعل)
leave, quit, discard, go out, give over, surcease, disaccustom, knock off, leave off

از کار دست کشیدن (فعل)
knock off, lie off

Synonyms: assassinate, blow away, bump off, chill, dispatch, dispose of, do away with, do away with, do in, do in, dust, dust, eliminate, execute, finish, grease, hit, ice, kill, liquidate, murder, off, rub out, rub out, shoot, slay, snuff out, stab, stretch out, waste, wax, whack, zap


Antonyms: bear, create


steal


Synonyms: filch, knock over, loot, pilfer, pinch, plunder, purloin, ransack, relieve, rifle, rip off, rob, thieve


Antonyms: give


stop action; accomplish


Synonyms: achieve, cease, complete, conclude, desist, discontinue, eliminate, finish, give over, halt, leave off, quit, stop work, succeed, surcease, terminate


Antonyms: continue, pursue, start


Bump or hit so that something falls off


Reduce or remove


Make a copy of


جملات نمونه

1. I don't knock off until six.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] تا ساعت شش دست از کار نمی کشم.
[ترجمه ترگمان]من تا ساعت شش در نمی زنم
[ترجمه گوگل]من تا شش ساعت دست نکشیدم

2. What time do you knock off ( work )?
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] چه زمانی دست از کار می کشی؟
[ترجمه ترگمان]چه زمانی در حال از دست دادن (کار)هستید؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی دست کشیدن (کار)؟

3. The headmaster is trying to knock off every objection.
[ترجمه ترگمان]مدیر داره سعی می کنه هر مخالفتی با شه
[ترجمه گوگل]سرپرست سعی دارد هر گونه اعتراض را از بین ببرد

4. Do you want to knock off early today?
[ترجمه Zohreh] آیا می خواهید امروز زودتر دست از کار بکشید؟
[ترجمه ترگمان]می خوای امروز صبح زود در بزنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید امروز به زودی از بین برود؟

5. My health compels me to knock off work.
[ترجمه امیر] شرایط سلامتی من ؛ من را مجبور میکند از ( کار ) دست بکشم
[ترجمه ترگمان]مزاج من مجبورم می کند که در بزنم
[ترجمه گوگل]سلامت من من را مجبور می کند تا کار را بکشد

6. He was planning to knock off the library.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] او قصد داشت کار در کتابخانه را کنار بگذارد.
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت به کتابخانه ضربه بزند
[ترجمه گوگل]او قصد داشت که کتابخانه را بکشد

7. When do you usually knock off for lunch?
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] معمولاً کی برای ناهار کار رو تعطیل می کنی؟
[ترجمه ترگمان]معمولا کی ناهار می خوری؟
[ترجمه گوگل]وقتی میخواهی ناهار بخوری؟

8. I've a pile of work to knock off before I can take my holiday.
[ترجمه ترگمان]قبل از انکه بتوانم تعطیلاتم را از هم جدا کنم کلی کار دارم که باید در بزنم
[ترجمه گوگل]من قبل از اینکه بتوانم تعطیلاتم را از دست بدهم، کارهای زیادی انجام می دهم

9. We usually knock off work at about twelve on Saturday.
[ترجمه ترگمان]ما معمولا در حدود ساعت دوازده شنبه کار می کنیم
[ترجمه گوگل]ما معمولا حدود دوازده روز در روز کار می کنیم

10. I've a few letters to knock off this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح چند تا نامه دارم
[ترجمه گوگل]چند تا نامه دارم که امروز صبح دست کشیدن

11. If I get this report finished I'll knock off early.
[ترجمه ترگمان]اگر این گزارش را تمام کنم زود در می زنم
[ترجمه گوگل]اگر این گزارش را به اتمام برسانم، زود خسته می شوم

12. When pressed they knock off 10 per cent.
[ترجمه ترگمان]زمانی که فشار را فشار می دادند، ۱۰ درصد کاهش پیدا می کردند
[ترجمه گوگل]وقتی فشردن آنها 10 درصد افت می کند

13. He hired a hit-man to knock off a business rival.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدمکش استخدام کرد تا یه رقیب کاری رو قطع کنه
[ترجمه گوگل]او یک ضربه مرد را استخدام کرد تا یک رقیب کسب و کار را بکشد

14. Let's knock off work early and go to the football game.
[ترجمه ترگمان]بیایید زودتر کار کنیم و به بازی فوتبال برویم
[ترجمه گوگل]بیایید زود کار را خراب کنیم و به بازی فوتبال برویم

15. He is full of imagination and can knock off a limerick in a few minutes.
[ترجمه ترگمان]او پر از قوه تخیل است و می تواند در عرض چند دقیقه شعر هجو را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او پر از تخیل است و می تواند در عرض چند دقیقه یک لومریک را بکشد

16. The bag is a cheap knockoff.
[ترجمه ترگمان]کیف دستی ارزان است
[ترجمه گوگل]کیسه ارزان قیمت است

17. You can buy a nice knockoff watch from them.
[ترجمه ترگمان] میتونی یه ساعت مچی خوب از اونا بخری
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک ساعت با کیفیت خوب از آنها خریداری کنید

18. Is that the real thing or a knockoff?
[ترجمه ترگمان]این واقعیه یا تقلبی؟
[ترجمه گوگل]آیا این چیز واقعی است یا دست کم؟

19. It turns out that one is a knockoff, the other, the real thing.
[ترجمه ترگمان] معلوم شد که تقلبی، اون یکی، چیز واقعیه
[ترجمه گوگل]معلوم است که یکی از دست اندازها، دیگری، چیز واقعی است

20. We're going to buy knockoff handbags without wincing, now.
[ترجمه ترگمان]ما می خوایم کیف دستی تقلبی بخریم بدون اینکه قیافه اش درهم بشه
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر برای خرید کیف های دستی knockoff بدون wincing، در حال حاضر

21. But the agents weren't searching for drugs or knockoff Rolexes.
[ترجمه ترگمان]اما مامورها دنبال مواد یا knockoff تقلبی نبودند
[ترجمه گوگل]اما عامل ها برای مواد مخدر و یا Rolexes knockoff مورد جستجو نیست

22. At first glance, they're knockoff copies of phones by Apple, Nokia, and the like.
[ترجمه ترگمان]در نگاه اول، آن ها کپی phones از گوشی های Apple، نوکیا و the را انتخاب کردند
[ترجمه گوگل]در نگاه اول، آنها کپی کردن گوشی های اپل، نوکیا و غیره هستند

23. That song is obviously a knockoff of an earlier recording.
[ترجمه ترگمان]این آهنگ به طور واضح a از ضبط اولیه است
[ترجمه گوگل]این آهنگ آشکارا از دست دادن یک ضبط قبلی است

24. Chinese music fans were raised on knockoff CDs and are now accustomed to getting hold of music for nothing on file-sharing websites.
[ترجمه ترگمان]هواداران موسیقی چینی در سی دی های knockoff بزرگ شده اند و اکنون به گرفتن موسیقی برای هیچ چیز در وب سایت های اشتراک فایل عادت کرده اند
[ترجمه گوگل]طرفداران موسیقی چینی بر روی CD های نابود شده مطرح شدند و در حال حاضر عادت به داشتن موسیقی برای صرفه جویی در وب سایت های به اشتراک گذاری فایل دارند

25. And most of it is an imitation (knockoff, if you will) of an existing product.
[ترجمه ترگمان]و بیشتر آن تقلیدی است (knockoff، اگر شما)از یک محصول موجود استفاده کنید
[ترجمه گوگل]و بیشتر آن یک تقلید (از دست دادن، اگر شما) از یک محصول موجود است

26. While knockoff phone producers are generally running afoul of the country's laws, the government mostly looks the other way.
[ترجمه ترگمان]در حالی که اغلب تولیدکنندگان گوشی موبایل اغلب گرفتار قوانین کشور می شوند، اما دولت بیشتر به شکل دیگری نگاه می کند
[ترجمه گوگل]در حالیکه تولیدکنندگان گوشیهای تلفن همراه به طور کلی در معرض قوانین کشور قرار دارند، دولت عمدتا به روش دیگری به نظر میرسد

27. Raymond Khoury's 2005 debut may seem a shameless knockoff of The Da Vinci Code, but its success proves that being the poor man's Dan Brown is enough to make Khoury a very rich man indeed.
[ترجمه ترگمان]اولین کار ریموند خوری در سال ۲۰۰۵ ممکن است به نظر یک کپی بی شرم از قانون داوینچی به نظر برسد، اما موفقیت آن ثابت می کند که این مرد فقیر، دن براون، برای دادن خوری به یک مرد بسیار ثروتمند کافی است
[ترجمه گوگل]ریموند خوری در سال 2005 برای اولین بار ممکن به نظر می رسد یک ضربه ناامید از کد داوینچی، اما موفقیت آن ثابت می کند که دن براون، مرد فقیر، به اندازه کافی برای خوری یک مرد ثروتمند است

28. Even the album cover is an Earth, Wind and Fire knockoff of a pyramid with Prince-like lettering.
[ترجمه ترگمان]حتی آلبوم نیز شامل زمین، باد و آتش ساخته شده از یک هرم با حروف پرنس مانند است
[ترجمه گوگل]حتی جلد آلبوم، یک کره زمین، باد و آتش است که از یک هرم با حروف پرنس مانند ساخته شده است

29. Blanchard is the one that counts here, and her Cher is an uninspired knockoff.
[ترجمه ترگمان]، the که اینجا حساب میشه و \"چر\" هم یه چیز uninspired
[ترجمه گوگل]بلانچارد یکی است که در اینجا شمارش می کند، و شار او یک ضربه ناخوشایند است

30. Declining profits spurred some counterfeiters to turn to making knockoff tablet computers instead.
[ترجمه ترگمان]سود Declining برخی از counterfeiters ها را تحریک کرد تا به جای آن به کامپیوترهای تبلت knockoff تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]کاهش سود موجب شد تا برخی از تقلبی ها به جای ساختن رایانه های رایانه ای به کار برده شوند

پیشنهاد کاربران

خط زدن ( از لیست ) . حذف کردن

خاموش کردن

کسی را مجبور به دست کشیدن از کاری کردن

کم کردن از چیزی. مثلاً women more likely to knock a few years off their age = زنان بیشتر دوست دارند تا کم کنندچند سالی رو از سنشان.

جنس تقلبی

اتمام کار

پرت شدن از ( جایی )
accidentally knocked the vase off the shelf as I walked by.
من اتفاقی گلدان را کوبیدم ( پرت کردم ) از روی قفسه ( افتاد ) وقتی قدم میزدم از کنارش
Knock off the mud on your shoes before you come in.
بتکان ( پرت کن بره ) گل را از روی کفش هایت
قبل از اینکه بیای داخل
The low branch knocked my hat off.
آن شاخه ی پایین کلاهم را پرت کرد ( از روی سرم )
. . . . . . . . . .
truck �hits �BMW �and� it �is �knocked �off �the�
road, کامیون برخوردمی کند به بی ام و و بی ام و پرت شد از جاده ( بیرون
dsrodge. . . . . remove. . . . knock off
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( REMOVE )

to remove by pushing, hitting, or other forceful action:

A low branch knocked her off her horse.
یک شاخه پایینی پرت کردش از روی اسب

One of the side mirrors on the truck got knocked off.
یکی از آینه بغل های کامیون پرت شد ( کنده

بدل، فیک، copy , counterfeit
an imitation of an expensive or designer brand/product
- Chinese are known for making knock offs.

Verb - informal :
تخفیف دادن

۱ - کم کردن to reduce value, price, etc, to remove
I'm 25 if I knock half a century off my age
۲ - انداختن چیزی عمدی یا غیر عمدی
to cause something to fall off of a surface by striking or colliding with it, either intentionally or unintentionally
He knocked the glass off the counter
۳ - دست از کار کشیدن یا انجام کاری را متوقف کردن معمولا برای مدت کوتاهی
Stop doing something or stop working for a short time
We will knock off at 3
۴ - کاری را سریع و سرسری تمام کردن
To do something quickly and without much affort
He knocked the novel off in just 2 months

ایجاد کپی غیر قانونی از یک طرح

Knock it off!
تمومش کن!

ایجاد کردن جوش و خال و شیار و . . . , کندن از


کلمات دیگر: