کلمه جو
صفحه اصلی

malicious


معنی : خبیی، بدکار، از روی بد خواهی، بد اندیش، از روی عناد
معانی دیگر : بدخواه، بدجنس، بدنهاد، دارای سونیت، بدسرشت، کینه توز، بدخواهانه، از روی سونیت

انگلیسی به فارسی

بداندیش، از روی بدخواهی، بدخواه، بدجنس، بدنهاد، دارای سو نیت، بدسرشت، کینه‌توز


بدخواهانه، از روی سونیت


مخرب، بد اندیش، از روی عناد، از روی بد خواهی، بدکار، خبیی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: maliciously (adv.), maliciousness (n.)
• : تعریف: characterized by or displaying malice.
مترادف: baleful, evil-minded, malevolent, malign, spiteful, venomous, vicious, vindictive, virulent
متضاد: benevolent, benign, kind
مشابه: catty, cutting, evil, ill-natured, mean, miscreant, perfidious, pernicious, poisonous, rancorous, satanic, vengeful, wanton

- His political opponents launched malicious attacks against him.
[ترجمه ترگمان] مخالفان سیاسی او حملات مخربی را علیه وی آغاز کردند
[ترجمه گوگل] مخالفان سیاسی او حملات مخرب علیه او را آغاز کردند
- The guard's face wore a malicious expression, and the prisoner froze with fear.
[ترجمه ترگمان] چهره نگهبان حالت موذیانه ای به خود گرفت و زندانی از ترس خشکش زد
[ترجمه گوگل] چهره سرپرستی یک عبارت مخرب را پوشید و زندانی با ترس و وحشت سر و کار داشت

• malevolent, spiteful, wishing harm on another
malicious talk or behaviour is intended to harm someone or their reputation.

مترادف و متضاد

خبیی (صفت)
abominable, devilish, evil, hellish, malicious, mischievous, miscreant

بدکار (صفت)
nefarious, bad, evil, malicious, vicious, wicked, flagitious, rakish

از روی بدخواهی (صفت)
malicious

بد اندیش (صفت)
malicious

از روی عناد (صفت)
malicious

hateful


Synonyms: awful, bad-natured, baleful, beastly, bitter, catty, cussed, deleterious, despiteful, detrimental, envious, evil, evil-minded, green, green-eyed, gross, ill-disposed, injurious, jealous, low, malevolent, malign, malignant, mean, mischievous, nasty, noxious, ornery, pernicious, petty, poisonous, rancorous, resentful, spiteful, uncool, vengeful, venomous, vicious, virulent, wicked


Antonyms: benevolent, friendly, good, kind, likeable, sympathetic, thoughtful


جملات نمونه

1. a malicious murderer
جانی بد سرشت

2. he took malicious pleasure in seeing me suffer
او از دیدن رنج من لذت بدجنسانه ای می برد.

3. Some malicious rumours are circulating about his past.
[ترجمه ترگمان]برخی شایعات مغرضانه در مورد گذشته اش در جریان است
[ترجمه گوگل]برخی از شایعات مخرب در مورد گذشته خود منتشر شده است

4. He was held on remand, charged with causing malicious damage to property.
[ترجمه ترگمان]او در بازداشت به سر می برد و متهم به ایجاد خسارت مخرب به اموال شده است
[ترجمه گوگل]او در بازداشت نگهداشته شد، متهم به خسارت مخربی به مالکیت شد

5. He's always putting about malicious rumours.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه در مورد شایعات بد صحبت می کنه
[ترجمه گوگل]او همیشه درباره شایعات مخرب صحبت می کند

6. You ought to kick back at such malicious slander.
[ترجمه ترگمان]تو باید به چنین slander موذیانه برگردی
[ترجمه گوگل]شما باید چنین خشونتی بدخواهی را پشت سر بگذارید

7. A malicious rumour went round that Philip had something to do with the murder.
[ترجمه ترگمان]یک شایعه بدخواهانه دور شد که فیلیپ ربطی به قتل دارد
[ترجمه گوگل]یک شایعه مخرب دور رفت که فیلیپ چیزی به قتل رسانید

8. It was malicious gossip, completely without substance.
[ترجمه ترگمان]شایعات بدخواهانه و بدون مواد بود
[ترجمه گوگل]این شایعات مخرب بود، کاملا بدون مواد

9. The diary portrays his family as quarrelsome and malicious.
[ترجمه ترگمان]این دفتر، خانواده او را به عنوان ستیزه جو و malicious توصیف می کند
[ترجمه گوگل]این دفتر خاطرات خانواده اش را به عنوان نزاع و بدبختی به تصویر می کشد

10. These are not necessarily hateful, malicious people.
[ترجمه ترگمان]این ها لزوما نفرت انگیز و شریر نیستند
[ترجمه گوگل]اینها لزوما نفرت انگیز نیستند، افراد مخرب هستند

11. Someone has been spreading malicious gossip about me.
[ترجمه ترگمان]یه نفر در مورد من شایعه بدی پخش کرده
[ترجمه گوگل]کسی شایعات مخرب در مورد من منتشر کرده است

12. That might merely have been malicious gossip.
[ترجمه ترگمان] این فقط یه شایعه بد بوده
[ترجمه گوگل]این فقط شایعات شایسته بوده است

13. His reputation was bespattered by malicious gossip.
[ترجمه ترگمان]شهرت او از شایعات بدخواهانه پر بود
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط شایعات مخرب درهم شکسته شد

14. He gave a faintly malicious smile at her furious expression.
[ترجمه ترگمان]او لبخند ضعیفی بر چهره خشمگین او زد
[ترجمه گوگل]او در بیان خشمگینش لبخند ناخوشایندی به او داد

a malicious murderer.

جانی بدسرشت.


he took malicious pleasure in seeing me suffer.

او از دیدن رنج من لذت بدجنسانه‌ای می‌برد.


Some malicious rumors are circulating about his past.

برخی شایعات بدخواهانه در‌باره‌ی گذشته‌‌اش درحال انتشار است.


پیشنهاد کاربران

malicious = کینه توز

مخرب. بدکار
Malicious software=نرم افزار مخرب

بی رحم و نامهربان

کینه توزانه

در حقوق:غیر قانونی
Malicious prosecution:پیگرد غیر قانونی

خرابکارانه

خبیس . بدجنس

عوضی
بدجنس

کینه توز، بدجنس، بدخواه، انتقام جو، خدعه گر، حیله گر


کلمات دیگر: