1. naval officers
افسران نیروی دریایی
2. naval officers in summer whites
افسران نیروی دریایی در انیفورم های سفید تابستانی
3. a naval air station
پایگاه هوایی نیروی دریایی
4. a naval base
پایگاه دریایی
5. a naval escort followed the ship into harbor
اسکورتی مرکب از چند ناو آن کشتی را تا بندرگاه بدرقه کرد.
6. a naval spectacle
نمایش پرشکوه نیروی دریایی
7. a detachment of naval reserves
گروهی از افراد ذخیره ی نیروی دریایی
8. kennedy ordered the naval blockade of cuba
کندی دستور محاصره ی دریایی کوبا را داد.
9. to run a naval blockade
محاصره ی دریایی را شکستن
10. women entrants to the naval academy
زنانی که تازه وارد دانشکده ی نیروی دریایی شده اند
11. a monumental column to commemorate a naval victory
ستون یادبود در بزرگداشت پیروزی در جنگ دریایی
12. to make rules for the government of land and naval forces
تدوین مقررات برای اداره ی نیروهای زمینی و دریایی
13. He was the senior serving naval officer.
[ترجمه ترگمان] اون افسر ارشد نیروی دریایی بود
[ترجمه گوگل]او مامور ارشد نیروی دریایی بود
14. He took part in a great naval battle.
[ترجمه ترگمان]او در یک جنگ بزرگ دریایی شرکت کرد
[ترجمه گوگل]او در یک جنگ بزرگ دریایی شرکت کرد
15. He accepted a com-mission as a naval officer.
[ترجمه ترگمان]او ماموریتی به عنوان یک افسر نیروی دریایی پذیرفت
[ترجمه گوگل]او یک مأموریت به عنوان یک افسر دریایی را پذیرفت
16. Many diplomats attended a naval review to mark the anniversary of the end of the war.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دیپلمات ها در یک بررسی دریایی شرکت کردند تا سالگرد پایان جنگ را گرامی بدارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دیپلمات ها برای بررسی سالگرد پایان جنگ به بررسی دریایی پرداختند
17. The naval high command's response to these developments is rather curious.
[ترجمه ترگمان]واکنش فرمانده نیروی دریایی به این تحولات نسبتا عجیب است
[ترجمه گوگل]پاسخ فرماندهی نیروی دریایی به این تحولات بسیار کنجکاو است
18. I put him down as a retired naval officer.
[ترجمه ترگمان]من اونو بعنوان یه افسر نیروی دریایی بازنشسته کردم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک افسر دریایی بازنشسته قرار داده ام