کلمه جو
صفحه اصلی

necessitate


معنی : مجبور کردن، مستلزم بودن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، واجب کردن
معانی دیگر : ضروری کردن، لازم کردن، دربایستن، (نادر) مجبورکردن، وادارکردن، بایستن

انگلیسی به فارسی

ایجاب کردن، مستلزم بودن


ناگزیر ساختن، بایسته کردن، بایستن، واجب کردن، مجبورکردن


ضروری است، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن، مجبور کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: necessitates, necessitating, necessitated
مشتقات: necessitation (n.)
• : تعریف: to make unavoidable or necessary.
مشابه: compel, require

- Toxins in the air necessitated the wearing of masks at the excavation site.
[ترجمه ترگمان] Toxins در هوا مستلزم پوشیدن ماسک در محل حفاری بود
[ترجمه گوگل] سموم در هوا باعث پوسته شدن ماسک ها در محل حفاری شد
- The change necessitated adjustments in our attitudes.
[ترجمه ترگمان] این تغییر مستلزم تعدیل نگرش ها در نگرش های ما بود
[ترجمه گوگل] این تغییر نیاز به تعدیل در نگرش ما بود
- The sudden snowstorm necessitated our checking into a motel for the night.
[ترجمه ترگمان] طوفان ناگهانی طوفان ما رو مجبور کرد که یه متل رو برای شب چک کنیم
[ترجمه گوگل] برف ناگهانی ناگهانی ما را مجبور به ملاقات برای شب شد

• make necessary, cause to be unavoidable; obligate, compel, force
if something necessitates a particular course of action, it makes it necessary; a formal word.

مترادف و متضاد

مجبور کردن (فعل)
enforce, force, bludgeon, compel, oblige, necessitate

مستلزم بودن (فعل)
entail, require, implicate, necessitate, involve

ناگزیر ساختن (فعل)
necessitate

ایجاب کردن (فعل)
necessitate

بایسته کردن (فعل)
necessitate

واجب کردن (فعل)
necessitate

call for, make necessary


Synonyms: ask, behoove, cause, coerce, command, compel, constrain, crave, demand, drive, entail, force, impel, make, oblige, postulate, require, take


جملات نمونه

1. Reduction in government spending will necessitate further cuts in public services.
[ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های دولت مستلزم کاهش بیشتر در خدمات عمومی خواهد بود
[ترجمه گوگل]کاهش هزینه های دولتی نیاز به کاهش بیشتر در خدمات عمومی دارد

2. This would necessitate interviewing all members of staff.
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم مصاحبه با تمام اعضای پرسنل خواهد بود
[ترجمه گوگل]این به مصاحبه با تمام اعضای هیات نیاز دارد

3. Your proposal will necessitate borrowing more money.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما قرض گرفتن پول بیشتر را ضروری می کند
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما موجب خواهد شد پول بیشتری را قرض بگیرد

4. Its writing will necessitate an extensive examination of diverse literatures.
[ترجمه ترگمان]نگارش آن مستلزم بررسی گسترده مقالات مختلف است
[ترجمه گوگل]نوشتن آن نیازمند بررسی گسترده ای از ادبیات متنوع است

5. Neither of these approaches necessitate the drawing of precise lines between legal and factual questions.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این روش ها ترسیم خطوط دقیق بین سوالات قانونی و واقعی را ضروری نمی دانند
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از این روش ها نیازی به طراحی خطوط دقیق بین سوالات حقوقی و حقوقی ندارند

6. Direct action by central government would necessitate substantially increased expenditure and therefore revenue.
[ترجمه ترگمان]اقدام مستقیم توسط دولت مرکزی مستلزم افزایش هزینه ها و افزایش درآمد می باشد
[ترجمه گوگل]اقدام مستقیم دولت مرکزی باعث افزایش هزینه ها و در نتیجه افزایش درآمد خواهد شد

7. Collecting such evidence would necessitate the co-operation of foreign governments.
[ترجمه ترگمان]جمع آوری چنین مدارک مستلزم هم کاری دولت های خارجی خواهد بود
[ترجمه گوگل]جمع آوری چنین شواهدی نیاز به همکاری دولت های خارجی دارد

8. The first will almost certainly necessitate a major cull of the 140 committees.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا تقریبا بدون شک باید تعداد زیادی از ۱۴۰ کمیته را گلچین کرد
[ترجمه گوگل]اولا تقریبا قطعا نیازمند یک کمپ بزرگ از 140 کمیته است

9. The Homecoming parade and street party will necessitate closing University Avenue.
[ترجمه ترگمان]رژه Homecoming و حزب خیابانی تعطیلی خیابان دانشگاه را ضروری خواهد ساخت
[ترجمه گوگل]مسابقه Homecoming و حزب خیابان، مستلزم بستن خیابان دانشگاه است

10. Both types of transactions necessitate the use of nostro accounts with correspondent banks.
[ترجمه ترگمان]هر دو نوع معاملات مستلزم استفاده از حساب های nostro با بانک های مختلف است
[ترجمه گوگل]هر دو نوع معاملات نیازمند استفاده از حسابهای nostro با بانک های وابسته هستند

11. The proposed festival would necessitate closing University Avenue between 14th and 24th Streets Northwest.
[ترجمه ترگمان]این جشنواره پیشنهادی مستلزم تعطیلی خیابان دانشگاه بین ۱۴ و ۲۴ خیابان شمال غربی خواهد بود
[ترجمه گوگل]جشنواره پیشنهادی باید نزدیک خیابان دانشگاه بین خیابان های 14 و 24 در شمال غربی قرار گیرد

12. This would necessitate questioning the myths that abound in the enterprise.
[ترجمه ترگمان]این امر مستلزم زیر سوال بردن the است که در شرکت فراوان هستند
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که اسطوره هایی را که در شرکت وجود دارد، مورد سوال قرار دهید

13. Problem with tape backup system will necessitate switching two Model 30s between Finance and Computer Room.
[ترجمه ترگمان]مساله با استفاده از سیستم پشتیبان نوار، دو مدل ۳۰ s را بین وزارت دارایی و اتاق کامپیوتر تعویض خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مشکل با سیستم پشتیبان گیری نوار، تغییر دو مدل 30s بین مالی و اتاق کامپیوتر ضروری است

14. This requirement may necessitate preprocessing of input data.
[ترجمه ترگمان]این الزام ممکن است نیازمند پیش پردازش اطلاعات ورودی باشد
[ترجمه گوگل]این نیاز ممکن است قبل از پردازش داده های ورودی ضروری باشد

Bad weather necessitated a few changes in our plans.

هوای بد تغییراتی را در برنامه‌ی ما ایجاب کرد.


Economic conditions necessitated immediate action.

اوضاع اقتصادی مستلزم اقدام فوری بود.


He was necessitated to agree.

او را وادار به موافقت کردند.


پیشنهاد کاربران

ارتباط داشتن
مرتبط بودن

طلبیدن

ضرورت

ضرور/ضروری ساختن

به معنی : ایجاب میکند .
( synonym ) ask, postulate, need, require, take, involve, call for, demand
( antonym ) obviate, rid of, eliminate
( hyponym ) claim, take, exact
( verb - group ) claim, take, exact
( derivation ) necessity
2. cause to be a concomitant
( hypernym ) bring about
( hyponym ) entail, imply, mean

تحمیل شدن


کلمات دیگر: