کلمه جو
صفحه اصلی

knock about


معنی : نامرتب زندگی کردن، پرسه زدن
معانی دیگر : (عامیانه) 1- پرسه زدن، ولگردی کردن، پلکیدن 2- با خشونت رفتار کردن، سرو صدا ایجاد کردن، ویژه ی کارهای سخت، کشتی کوچک بادبانی، زمخت، زبر و خشن، پر سر و صدا، پر لاف و گزاف

انگلیسی به فارسی

دست کشیدن، نامرتب زندگی کردن، پرسه زدن


پرسه زدن، ولگردی کردن


ول گشتن، وقت را به بطالت گذراندن


نامرتب زندگی کردن


با خشونت رفتار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small sailing vessel with a mainsail, jib, and keel, but no bowsprit.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: designed or suitable for rough or casual use.

- knockabout clothing
[ترجمه ترگمان] لباس های knockabout
[ترجمه گوگل] دستکش

(2) تعریف: characterized by knocking about; rough; boisterous.

مترادف و متضاد

نامرتب زندگی کردن (فعل)
knock about

پرسه زدن (فعل)
moon, ramble, prog, rove, roam, loaf, saunter, knock about, prowl, loiter about, potter

Spend time companionably; to hang around


Engage in a relaxing activity in; to hang around in


Be located in or mislaid in


Hit or behave violently towards


جملات نمونه

1. knockabout clothing
لباس کار،لباسی که کثیف یا لک شدن آن مهم نیست

2. I've knocked about in most parts of the world in my time.
[ترجمه ترگمان]در زمان خودم در بیشتر قسمت های دنیا در زدم
[ترجمه گوگل]من در زمان من در بسیاری از نقاط جهان دستگیر شده ام

3. I'm sure I've got a copy of 'Time's Arrow' knocking about somewhere.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که یک نسخه از پیکان دار در حال زدن به جایی دارد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که یک کپی از 'Arrow of Time' را در جایی می گیرم

4. The ship was badly knocked about by storm.
[ترجمه ترگمان]کشتی به شدت با طوفان برخورد کرده بود
[ترجمه گوگل]کشتی به شدت توسط طوفان ضربه زد

5. Is your grandpa still knocking about?
[ترجمه ترگمان]پدر بزرگت هنوز داره در میزنه؟
[ترجمه گوگل]آیا پدربزرگ شما هنوز در مورد شما گریه می کند؟

6. It had been a good piano in its time, but it was badly knocked about.
[ترجمه ترگمان]در آن موقع یک پیانوی خوب بود، اما بد نبود
[ترجمه گوگل]در آن زمان پیانو خوبی بود، اما در مورد آن به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت

7. He knocked about Africa when he was young.
[ترجمه ترگمان]وقتی جوان بود به آفریقا ضربه می زد
[ترجمه گوگل]وقتی جوان بود او در مورد آفریقا ضربه زد

8. I used to knock about with all the lads from round where Mum lives.
[ترجمه ترگمان]من عادت داشتم همه بچه ها را در همان جایی که مامان زندگی می کند در بزنم
[ترجمه گوگل]من با همه بچه ها از دور که در آن مامان زندگی می کند، مورد استفاده قرار گرفتم

9. Have you any scrap iron knocking about?
[ترجمه ترگمان]آیا در این میان میله های آهنی داری؟
[ترجمه گوگل]آیا شما هر آهن قراضه ای را در اطراف دارید؟

10. That's been knocking about the house for years.
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که در خانه پرسه می زدم
[ترجمه گوگل]سالهاست که در مورد این خانه ضربه زده است

11. Her husband often knocked about with the waitresses and that made her annoyed.
[ترجمه ترگمان]شوهرش اغلب با the در می زد و این کار او را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]شوهرش اغلب در مورد پیشخدمت ها گریه می کند و باعث ناراحتی او می شود

12. He's not yet thirty, but he's knocked about the world a good deal.
[ترجمه ترگمان]هنوز سی سالش نشده، اما در مورد دنیا معامله خوبی کرده است
[ترجمه گوگل]او هنوز سی ساله نیست، اما او در مورد جهان معامله خوبی انجام داده است

13. No, it's not mine; it's been knocking about the house for years.
[ترجمه ترگمان]نه، مال من نیست؛ سال ها در خانه پرسه می زد
[ترجمه گوگل]نه، من نیستم سالهاست که در مورد خانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته است

14. The poor boy is usually knocked about by his stepfather.
[ترجمه ترگمان]این پسر بیچاره معمولا از طرف ناپدری او به این سو و آن سو می رود
[ترجمه گوگل]پسر فقیر معمولا توسط پدربزرگش دست به گریبان است

15. It seems that he's been knocking about here for years.
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد سال ها اینجا در زده بوده
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او در سال های گذشته در حال گشت زدن است

16. He gave one of his best knockabout performances in a long time.
[ترجمه ترگمان]او در مدت طولانی یکی از بهترین performances را به او داد
[ترجمه گوگل]او در یک مدت طولانی یکی از بهترین اجرای خود را به دست آورد

17. After years of knockabout abuse in this paper, lets give two muted cheers for Whitbread and their hops.
[ترجمه ترگمان]بعد از سال ها سو استفاده از سو استفاده از سو استفاده از این کاغذ، بیاید دو هورا برای Whitbread و رازک ها بریزیم
[ترجمه گوگل]پس از سالها سوءاستفاده در این مقاله، اجازه می دهد دو سلامتی خنثی برای Whitbread و هویج خود را

18. Her latest, Girls Are Best, is a knockabout look at the overlooked achievements of women down the ages.
[ترجمه ترگمان]آخرین کار او، دختران بهترین هستند، یک نگاه knockabout به دستاوردهای برجسته زنان در سنین پایین است
[ترجمه گوگل]اخیرا، دختران بهترین هستند، نگاهی گذرا به دستاوردهای نادیده گرفته شده زنان در سنین پایین است

19. The clowns gave a knockabout performance.
[ترجمه ترگمان]دلقک ها a رو اجرا کردن
[ترجمه گوگل]دلقک ها عملکرد خوبی داشتند

20. It was at times a knockabout existence.
[ترجمه ترگمان]گاهی وجود a وجود داشت
[ترجمه گوگل]در بعضی مواقع وجود دارد

21. He is unable to separate his contribution to what should be a well-informed debate from a satellite television knockabout.
[ترجمه ترگمان]او قادر نیست سهم خود را به چیزی که باید یک بحث بسیار آگاهانه از تلویزیون ماهواره ای knockabout باشد، از هم جدا کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند سهم خود را در مورد اینکه چه چیزی باید از یک تلویزیون ماهواره ای به دست آید، جدا کند

22. The film dramatises and elaborates these fears in a knockabout, comic-book style with slightly implausible plot complications.
[ترجمه ترگمان]فیلم dramatises و این ترس ها را در سبک کتاب کمدی، کمدی - کتاب با مشکلات طرح کمی غیر منطقی شرح می دهد
[ترجمه گوگل]این فیلم دراماتیک و ترسناک این ترس ها را در سبک کمیک استریپ و با پیچیدگیهای نامناسب و غیرقابل تصور، ترسیم می کند

23. As the object of Ben Stiller's affection, she's the comic glue that keeps the Farrelly Brothers' knockabout farce tethered to the ground.
[ترجمه ترگمان]به عنوان هدف محبت بن استیلر، او یک چسب فکاهی است که the Farrelly را به زمین وصل می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان هدف از محبت Ben Stiller، او چسب کمیک است که فرانسوی Farrelly Brother's را که از روی صحنه تکان می خورد، نگه می دارد

پیشنهاد کاربران

کتک زدن

دور و اطراف بودن
your keys should be knocking around |
کلیدات باید همین جاها باشه

knock about/around together
باهم دور بزنیم


کلمات دیگر: