1. the larval stage of an insect
گامه (مرحله)ی لیسه ای یک حشره
2. the larval state of this insect
مرحله ی لیسه بودن این حشره
3. These tracheoles may be termed the larval or provisional tracheoles, and they extend in bundles into the developing lacunae.
[ترجمه ترگمان]این tracheoles ممکن است فرآیند لاروی یا موقت نامیده شوند، و آن ها در دسته های into در حال توسعه گسترش می یابند
[ترجمه گوگل]این پروستات ممکن است به نام لاروهای یا ترشحات موقت نامیده شوند و در لکونهای در حال رشد در بسته نرم افزاری قرار می گیرند
4. It always breeds in a larval condition, its external gills growing into great branching bushes on either side of its neck.
[ترجمه ترگمان]این پرنده همیشه در شرایط لاروی به سر می برد، شکاف های خارجی آن در هر دو طرف گردنش رشد می کند
[ترجمه گوگل]این همیشه در شرایط لاروی رشد می کند، گچی های خارجی آن به بوته های شاخه ای بزرگ در هر دو طرف گردن می رسد
5. This fish feeds readily on larval Artemia, but fully grown adults are too large.
[ترجمه ترگمان]این ماهی ها به راحتی در artemia های لاروی تغذیه می کنند، اما بزرگسالان کاملا بالغ خیلی بزرگ هستند
[ترجمه گوگل]این ماهی به راحتی بر روی آرتمیا لارو تغذیه می کند، اما بزرگسالان به طور کامل رشد می کنند بیش از حد بزرگ است
6. In the main, larval control would have to be near perfect in its efficiency and to allow very few adults to survive.
[ترجمه ترگمان]در اصل، کنترل لاروی باید در کارایی خود کامل باشد و به تعداد کمی از بزرگسالان اجازه زنده ماندن بدهد
[ترجمه گوگل]در اصل، کنترل لارو باید در کارایی آن نزدیک به کامل باشد و به تعداد کمی از بزرگسالان اجازه دهد که زنده بمانند
7. The larval stages occur in the gastric glands and can only be seen microscopically following processing of the gastric mucosa.
[ترجمه ترگمان]مراحل لاروی در غدد گوارشی رخ می دهد و تنها می تواند از پردازش of شکمی تشکیل شود
[ترجمه گوگل]مراحل لاروی در غدد معده اتفاق می افتند و تنها می توانند بعد از پردازش مخاطی معده به صورت میکروسکوپی دیده شوند
8. The larval stages remained clinging to the mast, to blow away in the next gale.
[ترجمه ترگمان]larval همچنان به دکل چسبیده بودند تا تندباد بعدی را منفجر کنند
[ترجمه گوگل]مراحل لارو همچنان به انفجار می چسبانند، تا در دور بعدی از بین بروند
9. An insecticide designed to kill larval pests.
[ترجمه ترگمان]An که برای کشتن آفت ها طراحی شده است
[ترجمه گوگل]یک حشره کش برای کشتار آفات لارو طراحی شده است
10. Where Ancylostoma is also endemic, differential diagnosis may require larval culture although the treatment is similar.
[ترجمه ترگمان]در جاییکه Ancylostoma ها بومی هستند، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لاروی نیاز داشته باشد، اگر چه رفتار مشابه است
[ترجمه گوگل]از آنجا که Ancylostoma نیز بومی است، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لارو نیاز داشته باشد، گرچه درمان مشابه است
11. Bees of these nine colonies took the caps off the larval cells, but then left the dead larvae inside.
[ترجمه ترگمان]زنبورها این ۹ کلونی ها درپوش سلول های لاروی را برداشتند، اما بعد لارو مرده را در داخل بدن گذاشتند
[ترجمه گوگل]زنبور عسل از این نه سلول، کلاهک های سلول های لاروی را برداشت، اما لاروهای مرده را درون آن گذاشت
12. Traditionally, ostertagiasis has been prevented by routinely treating young cattle with anthelmintics over the period when pasture larval levels are increasing.
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی، از ostertagiasis به طور معمول در درمان گاوه ای جوان با anthelmintics در طول دوره زمانی که سطوح لاروی چراگاه در حال افزایش است، جلوگیری شده است
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، ostertagiasis شده است توسط مرتع درمان گاو های جوان با anthelmintics در طول دوره زمانی که افزایش سطح لاروی مرتع مانع است
13. It arises when an immune animal is suddenly exposed to a massive larval challenge, usually from a heavily contaminated field.
[ترجمه ترگمان]این امر زمانی بروز می کند که یک حیوان ایمنی به طور ناگهانی در معرض یک چالش لاروی عظیم قرار می گیرد، که معمولا از یک زمین آلوده به شدت آلوده می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک حیوان ایمنی ناگهان در معرض یک چالش عظیم لاروی، معمولا از یک میدان بسیار شدید آلوده، بوجود می آید