کلمه جو
صفحه اصلی

nauseate


معنی : حالت تهوع دست دادن، بالا آوردن، متنفر ساختن، از رغبت انداختن، منزجرکردن
معانی دیگر : متنفر کردن یا شدن، بیزار کردن یا شدن، دچار تهوع کردن یا شدن، دچار به هم خوردگی حال شدن، منش گشتن، وامیدن، بالااوردن

انگلیسی به فارسی

بالا آوردن، حالت تهوع دست دادن، متنفر ساختن، ازرغبت انداختن، منزجر کردن


تهوع، حالت تهوع دست دادن، بالا آوردن، متنفر ساختن، از رغبت انداختن، منزجرکردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nauseates, nauseating, nauseated
مشتقات: nauseating (adj.)
(1) تعریف: to upset the stomach of (a person or animal), often to the point of causing vomiting; cause nausea in.
مشابه: sicken, turn, unsettle, upset

- The sight of blood nauseates some people.
[ترجمه ترگمان] دیدن خون، بعضی از مردم
[ترجمه گوگل] بینایی خون برخی افراد را تهدید می کند
- The roller coaster ride nauseated her.
[ترجمه ترگمان] ترن هوایی که بهش دچار تهوع میشه
[ترجمه گوگل] سوار غلتکی coaster او را تهدید کرد

(2) تعریف: to cause disgust or repugnance in.
مترادف: disgust, offend, repel, sicken
مشابه: appall, cloy, incense, outrage, repulse, revolt, shock, turn

- The child pornography nauseated the detective, who had three young daughters himself.
[ترجمه ترگمان] کودک پورنو گرافی بازرس که سه دختر جوان داشت
[ترجمه گوگل] پورنوگرافی کودک، کارآگاه را تهدید کرد که سه دختر جوان خودش را داشت
- She read about the treatment of the victims, and the thought of such cruelty nauseated her.
[ترجمه ترگمان] او در مورد درمان قربانیان مطالعه می کرد و این فکر که چنین بی رحمی او را به هم می زد
[ترجمه گوگل] او در مورد درمان قربانیان خواند و تفکر چنین ظلمی او را تهدید کرد

• make nauseous; cause uneasiness in one's stomach; disgust, cause repugnance
if something nauseates you, it makes you feel as if you are going to vomit.
something that nauseates you, cause you to feel disgust or dislike towards it because it is very unpleasant.

مترادف و متضاد

حالت تهوع دست دادن (فعل)
nauseate

بالا آوردن (فعل)
puke, nauseate

متنفر ساختن (فعل)
nauseate

از رغبت انداختن (فعل)
nauseate

منزجرکردن (فعل)
nauseate

make sick; disgust


Synonyms: bother, disturb, horrify, offend, reluct, repel, repulse, revolt, sicken


Antonyms: please, soothe


جملات نمونه

1. The idea of eating raw shellfish nauseates me.
[ترجمه ترگمان]فکر خوردن صدف خام با من است
[ترجمه گوگل]ایده خوردن خام شیری خام من را تهدید می کند

2. The smell of frying nauseated her.
[ترجمه ترگمان]بوی کباب به مشام می رسید
[ترجمه گوگل]بوی سرخ کردن او را تهدید کرد

3. She was nauseated for more drinking.
[ترجمه ترگمان]برای نوشیدن بیش از اندازه تهوع داشت
[ترجمه گوگل]او برای نوشیدن بیشتر نگران بود

4. The thought of food nauseated me.
[ترجمه ترگمان]فکر غذا به من تهوع آوری کرد
[ترجمه گوگل]فکر غذا من را تهدید کرد

5. The judge described the offences as nauseating and unspeakable.
[ترجمه ترگمان]قاضی این تخلفات را تهوع آور و غیرقابل بیان توصیف کرد
[ترجمه گوگل]قاضی این جرایم را به عنوان تهوع و افسردگی توصیف کرد

6. There is a nauseating smell of rotten food.
[ترجمه ترگمان]بوی تهوع آوری از غذاهای فاسد به مشام می رسد
[ترجمه گوگل]یک بوی تند و تلخ غذای فاسد وجود دارد

7. I nauseated about the food she cooked.
[ترجمه ترگمان]در مورد غذایی که می پخت متنفر بودم
[ترجمه گوگل]من در مورد مواد غذایی که او پخته شده ته ته ته ته ته

8. It nauseated him to quarrel with his wife without end.
[ترجمه ترگمان]به او حالت تهوع داشت که با همسرش نزاع کند
[ترجمه گوگل]این او را تهدید می کند تا با همسرش بدون سر و صدا دست و پنجه نرم کند

9. For them to attack the Liberals for racism is nauseating hypocrisy.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها حمله به لیبرال ها برای نژاد پرستی، ریاکاری نفرت آوری است
[ترجمه گوگل]برای آنها برای حمله به لیبرالها برای نژادپرستی، تهدید ریاکاری است

10. I don't want to eat anything, I'm nauseating.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم چیزی بخورم، حالم بهم خورد
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم چیزی بخورم، من ناامید هستم

11. She could not eat anything without feeling nauseated.
[ترجمه ترگمان]او بدون احساس تهوع چیزی را نمی توانست بخورد
[ترجمه گوگل]او بدون هیچ احساس گرسنگی می تواند چیزی بخورد

12. Violence in movies is often nauseating.
[ترجمه ترگمان]خشونت در فیلم ها اغلب تهوع آور است
[ترجمه گوگل]خشونت در فیلم ها اغلب تهوع آور است

13. I was nauseated by the violence in the movie.
[ترجمه ترگمان]من از شدت خشونت در فیلم متنفر بودم
[ترجمه گوگل]من از خشونت در فیلم خشمگین شدم

14. He's nauseated by the smell of meat cooking.
[ترجمه ترگمان]او از بوی پختن گوشت متنفر است
[ترجمه گوگل]او بوسیله بوی پخت و پز گوشت احساس تهوع میکند

15. The smell of meat nauseates me.
[ترجمه ترگمان]بوی گوشت به من می خورد
[ترجمه گوگل]بوی گوشت من را تهدید می کند

The smell of food nauseated the pregnant woman.

بوی غذا زن آبستن را دچار تهوع کرد.


a nauseating disregard for human rights

زیر پا گذاشتن انزجارانگیز حقوق بشر



کلمات دیگر: