کلمه جو
صفحه اصلی

knotting


معنی : پیچیدگی
معانی دیگر : (سوزن کاری و خیاطی) حاشیه ی گره دار، گره زنی، گره بندی، اندودپیش ازرنگ، اندود فلز

انگلیسی به فارسی

(سوزنکاری و خیاطی) حاشیهی گرهدار


گره زدن، پیچیدگی


مترادف و متضاد

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile


کلمات دیگر: