کلمه جو
صفحه اصلی

manful


معنی : دلیر، شجاع، مردانه، مصمم، مردوار
معانی دیگر : دلیر، شجاع، مصمم، مردانه، مردوار

انگلیسی به فارسی

دلیر، شجاع، مردانه، مردوار، مصمم


حیله گر، دلیر، شجاع، مردانه، مردوار، مصمم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: manfully (adv.), manfulness (n.)
• : تعریف: having or showing qualities associated with manhood; staunch or brave.
مترادف: manly, masculine
مشابه: ballsy, brave, gallant, macho, male, staunch, stout-hearted, valiant, virile

• courageous, brave, decisive, determined

مترادف و متضاد

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

شجاع (صفت)
brave, courageous, gallant, stark, intrepid, valorous, valiant, manful

مردانه (صفت)
courageous, manly, male, masculine, virile, mannish, manful

مصمم (صفت)
intent, determined, stalwart, resolute, unflinching, decided, resolved, having decided, having made up one's mind, manful

مردوار (صفت)
manly, manlike, manful

جملات نمونه

1. He made manful effort to the heavy furniture, but failed .
[ترجمه ترگمان]برای to سنگین تلاش می کرد، اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]او تلاش شدیدی برای مبلمان سنگین انجام داد اما شکست خورد

2. Let your recreations be manful not sinful.
[ترجمه ترگمان]بگذار تفریحات شما از آن manful باشد که گناه نباشد
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید تفریحات شما غم انگیز باشد

3. He made manful effort to move the heavy furniture, but failed.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد اثاثیه سنگین را جابجا کند، اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]او تلاش زیادی برای انتقال مبلمان سنگین انجام داد، اما شکست خورد

4. He manful efforts to move the heavy furniture .
[ترجمه ترگمان]او تلاش می کند تا اسباب اثاثیه سنگین را جابجا کند
[ترجمه گوگل]تلاش های مشتاقانه برای انتقال مبلمان سنگین

5. He makes manful effort to the heavy furniture, but fail .
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند برای اثاثیه سنگین تلاش کند، اما موفق نمی شود
[ترجمه گوگل]او تلاش زیادی برای مبلمان سنگین می کند، اما شکست می خورد

6. He made manful efforts to move the heavy furniture.
[ترجمه ترگمان]او تلاش های جدی برای جابه جا کردن اثاثیه سنگین انجام داد
[ترجمه گوگل]او تلاشهای زیادی برای انتقال مبلمان سنگین انجام داد

7. He made manful efforts to move the heavy furniture, but failed.
[ترجمه ترگمان]او برای جابه جا کردن اثاثیه سنگین تلاش فراوانی کرد، اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]او تلاش های زیادی برای انتقال مبلمان سنگین انجام داد، اما شکست خورد

8. Make a decision not only needs a actual sense and an attitude with caution but also a manful resolve . It would take your a lot of time to make on .
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که نه تنها به یک حس واقعی و نگرش نسبت به احتیاط نیاز دارد بلکه یک تصمیم manful نیز دارد خیلی طول می کشد تا ادامه پیدا کند
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری نه تنها نیاز به یک حس واقعی و یک نگرش با احتیاط دارد بلکه یک حل و فصل حسی است این زمان زیادی را برای انجام دادن در نظر می گیرد

9. I know break snow to scold ahead I ache you, to, I am really a coward, I have not manful take you to walk, after you enter a temple also have no courageous come out you in temple.
[ترجمه ترگمان]من می دانم که اگر شما وارد یک معبد شوید من از آن manful که شما را به معبد دعوت کنم، از آن manful که شما را به معبد می برم
[ترجمه گوگل]من می دانم شکستن برف به پیش رانده شدن من شما درد، من واقعا یک ترسو هستم، من پس از وارد شدن به معبد، شما را به راه رفتن نیست، و شما هیچ شجاع بیرون آمدن شما در معبد


کلمات دیگر: