کلمه جو
صفحه اصلی

kindergarten


معنی : کودکستان، باغ کودک، محل نگهداری کودکان
معانی دیگر : کودکستان (معمولا برای 4 تا 6 ساله ها)، مهد کودک، باه کودک

انگلیسی به فارسی

کودکستان، باغ کودک


مهد کودک، کودکستان، باغ کودک، محل نگهداری کودکان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a program or grade level that introduces very young children to schoollike activities.

• nursery school, school for children between the ages of 4 and 6
a kindergarten is a school for young children who are not old enough to go to a primary school.

مترادف و متضاد

کودکستان (اسم)
day nursery, kindergarten, nursery school, preschool

باغ کودک (اسم)
kindergarten

محل نگهداری کودکان (اسم)
kindergarten

جملات نمونه

1. kindergarten kids scurried down hallways
بچه های کودکستان در راهروها می دویدند.

2. My son is reluctant to go to the kindergarten.
[ترجمه امین] پسر من دوست ندارد به مهد کودک برود
[ترجمه ستایش] پسرم تمایل به مهد کودک رفتن ندارد.
[ترجمه v,ah] پسر من نمیخواد به کودکستان برود
[ترجمه ترگمان]پسرم مایل نیست به مهد کودک برود
[ترجمه گوگل]پسر من تمایلی به رفتن به مهد کودک ندارد

3. The kid was abducted at the gate of kindergarten.
[ترجمه ترگمان]بچه در کنار در مهد کودک دزدیده شد
[ترجمه گوگل]این بچه در دروازه مهد کودک ربوده شد

4. Bring the children back from the kindergarten at four o'clock.
[ترجمه علی انوشه] بچه ها را بعد از ساعت چها از مهد کودک ببرید
[ترجمه ترنم کیان] بچه ها را ساعت چهار از مهد کودک ببرید
[ترجمه اسرا ودایع خیری] بچه هایتان رامیتوانید بعداز ساعت ۴ببرید
[ترجمه ترگمان]بچه ها را سر ساعت چهار از کودکستان بیرون بیاورید
[ترجمه گوگل]چهار ساعته بچه ها را از مهد کودک ببرید

5. There is a kindergarten behind my house.
[ترجمه حسین داسانتوس] یک مهد کدوک در پشت خانه من وجود دارد.
[ترجمه اسرا ودایع خیری] پشت خانه من یک مهدکودک وجود دارد
[ترجمه زیبا] در پشت خانه ی ما مهدکودک وجود دارد.
[ترجمه ترگمان]یه مهدکودک تو خونه من هست
[ترجمه گوگل]یک مهد کودک در پشت خانه من وجود دارد

6. These children hit it off well in the kindergarten.
[ترجمه ترگمان]این کودکان در مهد کودک به آن ضربه می زنند
[ترجمه گوگل]این بچه ها در مهد کودک به خوبی کار می کنند

7. The head of the kindergarten has such a commanding voice that everyone there obeys her.
[ترجمه ترگمان]رئیس مهدکودک این صدا را دارد که هر کسی از او اطاعت می کند
[ترجمه گوگل]رئیس مهد کودک صدای فرماندهی دارد که همه از او اطاعت می کنند

8. The kindergarten children were captivated by the variety of animals in the zoo.
[ترجمه ترگمان]کودکان مهد کودک در باغ وحش توسط انواع حیوانات مورد توجه قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]کودکان مهد کودک توسط انواع حیوانات در باغ وحش جذب شدند

9. You may find that each child in the kindergarten gives a different answer to the question.
[ترجمه ترگمان]ممکن است متوجه شوید که هر کودک در کودکستان پاسخ متفاوتی به این سوال می دهد
[ترجمه گوگل]شما ممکن است دریابید که هر کودک در مهد کودک پاسخ متفاوتی به این سوال می دهد

10. My years at Sacred Heart, kindergarten through the middle of third grade, were a blur.
[ترجمه ترگمان]سال هایی که توی قلب مقدس مهدکودک تو مهدکودک کلاس سوم بودم، همه چیز تیره و تار بود
[ترجمه گوگل]سال های من در قلب مقدس، مهد کودک از طریق وسط درجه سوم، تاری

11. Too many children are entering kindergarten without basic skills of knowing colors, letters and numbers.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان در حال ورود به مهد کودک بدون مهارت های ابتدایی دانستن رنگ ها، حروف و اعداد هستند
[ترجمه گوگل]بیش از حد بسیاری از کودکان در حال وارد شدن به مهد کودک بدون مهارت های اساسی دانستن رنگ، حروف و اعداد هستند

12. And these kindergarten programs may seem like a regression from full-day preschool programs.
[ترجمه ترگمان]و این برنامه های مهد کودک ممکن است به نظر یک رگرسیون از برنامه های کامل پیش دبستانی باشد
[ترجمه گوگل]و این برنامه های مهد کودک ممکن است مانند رگرسیون از برنامه های پیش دبستانی روزانه به نظر برسد

13. Thee are excellent facilities for children, with a kindergarten and a kid's playground in the Kurpark.
[ترجمه ترگمان]برای کودکان، با یک مهدکودک و یک زمین بازی کودکان در the، امکانات عالی برای کودکان وجود دارد
[ترجمه گوگل]امکانات هتل عالی برای کودکان، با مهد کودک و زمین بازی کودکان در کورپارک است

14. Some teachers expect incoming kindergarten children to be able to sit for long periods of time concentrating on workbooks or worksheets.
[ترجمه ترگمان]برخی از معلمان انتظار دارند که بچه های مهد کودک بتوانند برای مدت طولانی تمرکز کنند و بر روی workbooks یا سایت worksheets تمرکز کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از معلمان، بچه های مهد کودک آینده را قادر می سازند که مدت زمان زیادی را صرف تمرکز بر روی کتاب های آموزشی و یا برگه های آموزشی کنند

15. The bodies and minds rub together from kindergarten to graduate study.
[ترجمه ترگمان]بدن و ذهن از کودکستان تا تحصیل فارغ التحصیل می شوند
[ترجمه گوگل]بدن و ذهن از روز کودکستان به تحصیل فارغ التحصیل می شوند

پیشنهاد کاربران

یعنی مهد کودک

مهد کودک ( 6تا4سال )

Afirst year of school for children befor five years old

در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:مهد کودک


A class for little children
یک کلاس برای بچه های کوچک.

Nursery school , school for ages 4 . 5 and 6 ages

Kindergarten is somewhere for children under six years old. children usually play there but at the same time they will learn too.

( nown )
A class for little children
مهد کودک، محل نگهداری کودک
کانون زبان ایران

کودکستان، مهدکودک، باغ کودک

Aclass that the children study in it

توی Reach 2 کانون زبان ایران میشه:
مهد کودک، کودکستان
a class for little children

مهد کودک

a place that children go to it from age of four
. since six

A class for little children


A class for young children usually children four and five years old

کلاسی که بگه کوچک ها در ان هستند



کودکستان
مهد کودک


مهد کودک، کودکستان، محل آموزش برای بچه های چهار یا پنج ساله

Infant school

مهد کودک
A class for little children

کودکستان

فونتیک



تعریف:
A class for little children
معنی:
پیشدبستانی، مهد کودک
مثال:
Today is my first day in the kindergarden
معنی:
امروز اولین روز من در مهد کودک است.


مهدکودک، کودکستان و. . .
ماخوذ از آلمانی
kinder :کودکان
garten: باغ، بوستان



کلمات دیگر: