کلمه جو
صفحه اصلی

lame


معنی : لنگ، چلاق، شل، افلیج، لنگ شدن
معانی دیگر : پای کشان، سفت و دردناک، ناموجه، ناپذیرفتنی، باورنکردنی، غیر قابل قبول، شل کردن، لنگاندن، (مجازی) لنگ کردن (کار و غیره)، آدم قدیمی مسلک، آدم محافظه کار، کهنه اندیش، صفحه ی فلزی نازک، حلبی، عاجز شدن

انگلیسی به فارسی

لنگ، چلاق، شل، افلیج، لنگ شدن، عاجز شدن


لنگ، لنگ شدن، چلاق، شل، افلیج


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: lamer, lamest
(1) تعریف: crippled or disabled, esp. in a foot or leg.
مترادف: crippled, disabled, hobbled, maimed
متضاد: able-bodied
مشابه: hamstrung

(2) تعریف: impaired or defective in movement or operation, esp. because of soreness.
مشابه: crippled, feeble, weak

(3) تعریف: weak or inadequate.
مترادف: feeble
متضاد: cunning
مشابه: flimsy, half-baked, inadequate, insufficient, thin, unsatisfactory, wanting, weak

- a lame apology
[ترجمه ترگمان] عذرخواهی احمقانه ای بود،
[ترجمه گوگل] عذر خواهی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lames, laming, lamed
مشتقات: lamely (adv.), lameness (n.)
• : تعریف: to cripple or disable.
مترادف: cripple, disable, hobble, maim
مشابه: hamstring, incapacitate, injure

• cause lameness, cripple, disable, injure
crippled, handicapped, disabled or deformed (especially of a leg or foot); injured, defective; ineffectual, unconvincing, weak; not fashionable, unsophisticated (slang)
if someone is lame, they cannot walk properly because an injury or illness has damaged one or both of their legs.
a lame excuse, argument, or remark is poor or weak.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لیف مصنوعی لیم ( متالیک )

مترادف و متضاد

لنگ (اسم)
cripple, limp, lame, loincloth, wobbler

چلاق (صفت)
lame, crippled

شل (صفت)
ramshackle, loose, slack, baggy, sleazy, limp, floppy, lax, lame, loppy, knock-kneed, solute

افلیج (صفت)
lame, paralytic, palsied

لنگ شدن (فعل)
founder, lame

unable to walk properly


Synonyms: bruised, deformed, disabled, game, gimp, gimpy, halt, handicapped, hobbling, limping, pained, raw, sidelined, sore, stiff


Antonyms: able, agile, mobile, uncrippled, walking


feeble, weak


Synonyms: faltering, faulty, flabby, flimsy, inadequate, ineffective, inefficient, insufficient, poor, thin, unconvincing, unpersuasive, unpleasing, unsatisfactory, unsuitable


Antonyms: able, capable, efficient, satisfactory, strong


جملات نمونه

1. lame excuses
بهانه های باور نکردنی

2. a lame horse
اسب شل

3. my back is lame
پشتم گرفته و دردناک است.

4. his left leg is lame
پای چپ او لنگ است.

5. to go (or become) lame
شل شدن

6. If you live with a lame person, you will learn to limp.
[ترجمه ترگمان]، اگه با یه آدم چلاق زندگی کنی تو یاد می گیری که شل بشی
[ترجمه گوگل]اگر شما با یک فرد لاغر زندگی می کنید، به شما آموزش خواهیم داد

7. Science without religion is lame, religion without science is blind. Albert Einstein
[ترجمه ترگمان]علم بدون دین لنگ است، مذهب بدون علم کور است آلبرت انیشتین
[ترجمه گوگل]علم بدون مذهب لنگ است، دین بدون علم کور است آلبرت انیشتین

8. She gave some lame excuse about missing the bus.
[ترجمه Ati] او برای جا موندنش از اتوبوس دلیل های مسخره می آورد.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه اتوبوس رو از دست بده یه بهونه خیلی احمقانه داد
[ترجمه گوگل]او در مورد گم شدن اتوبوس به برخی از لایهای اشاره کرد

9. He sat down with his lame leg outstretched.
[ترجمه ترگمان]پای چلاق خود را دراز کرد و نشست
[ترجمه گوگل]او با پاهای لنگش بیرون زد

10. He is lame in the right leg.
[ترجمه ترگمان]پای راست لنگ است
[ترجمه گوگل]او در پای راست لنگ است

11. He was aware that she was lame in one leg.
[ترجمه Ati] اون پسر میدونست که دختره یک پاش میلنگه.
[ترجمه ترگمان]می دانست که پای یک پایش چلاق است
[ترجمه گوگل]او آگاه بود که در یک پا لنگ است

12. He mumbled some lame excuse about having gone to sleep.
[ترجمه ترگمان]بهانه مسخره ای برای خوابیدن زیر لب زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد خوابیدن خوابیده است

13. The government should not waste money supporting lame ducks.
[ترجمه ترگمان]دولت نباید برای حمایت از اردک لنگ پول هدر دهد
[ترجمه گوگل]دولت نباید پول را با حمایت از اردکهای لاغر تلف کند

14. He gave a lame excuse for being absent.
[ترجمه Ati] او برای غیبنش بهانه ی مسخره ای آورد.
[ترجمه ترگمان]بهانه مسخره ای برای رفتن به او داد
[ترجمه گوگل]او برای اینکه غایب بود، بهانه خوبی داد

15. The llama has a lame leg.
[ترجمه ترگمان] The پای لنگ داره
[ترجمه گوگل]لاما پا پاشی دارد

16. The oldest elephant was lame, poor brute.
[ترجمه ترگمان] قدیمی ترین فیل ضایع بود، حیوون بیچاره
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین فیل بود لنگ، فقیر خشن

to go (or become) lame

شل شدن


a lame horse

اسب شل


His left leg is lame.

پای چپ او لنگ است.


My back is lame.

پشتم گرفته و دردناک است.


lame excuses

بهانه‌های باورنکردنی


Falling down the stairs lamed him for life.

افتادن از پله‌ها او را تا آخر عمر شل کرد.


Schools were lamed by a lack of money and teachers.

کمبود پول و معلم کار مدارس را لنگ کرده بود.


پیشنهاد کاربران

شل ( چلاغ )
شعر و ور

poor taste

( Khaby ( lame

مصنوعی، تقلبی

خسته کننده

اصطلاحا: روی اعصاب، رو مخ
مثل کسی که پر حرفه خسته کننده هست

Boring, dull : خسته کننده
Bad, generally displeasing : نا خوشایند
Uncool
Unconvinced ( غیر قابل باور ) :
that is the lamest excuse I've ever heard

افلیج عاجزشدن

در محاوره معنی " ضایع " هم میده .

خودمونی میشه : "خز"

مزخرف
He thinks marriage is fucking lame.
فکر می کنه ازدواج مزخرف ترین کار ممکنه.

خز - داغون - زاقارت - چرند - حوصله سر بر
از لحاظ معنی خیلی شبیه wack هست
هردو معنی خز و بدردنخور میدن

درپیت، کشکی

ضعیف ، بی کلاس

به درد نخور

That's pretty lame : it isn't funny

کسل کننده

especially of an excuse or argument: weak and unsatisfactory
الکی

. He always makes lame excuses
همیشه بهونه های الکی میاره .


@لَنگویچ


Lame - 1 = چلاق

goddammit! my lame horse can't run the same as before

لعنتی! اسب چلاقم نمیتونه همانند قبل بدود.

2 - lame = مسخره، لوده، مشنگ، دبنگ

Sheesh! You are pretty lame who know nothing about politic

هی! تو بسیار آدم مشنگی هستی که درباره سیاست هیچ چیز نمیدونی.


کلمات دیگر: