1. oil is the mainstay of their economy
نفت شالوده ی اقتصاد آنها است.
2. He thinks he's a mainstay of the company, but he's really rather small beer.
[ترجمه ترگمان]فکر می کند عضو اصلی شرکت است، اما او واقعا یک آبجوی کوچک است
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که او اصلی شرکت است، اما او واقعا آبجو کوچک است
3. Cattle farming is the mainstay of the country's ecomony.
[ترجمه ترگمان]پرورش گاو اصلی ترین بخش کشاورزی این کشور است
[ترجمه گوگل]گاو کشاورزی پایه ای از اقتصاد کشور است
4. Agriculture is still the mainstay of the country's economy.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی همچنان بخش اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه گوگل]کشاورزی هنوز پایه اصلی اقتصاد کشور است
5. She was the mainstay of the team.
[ترجمه ترگمان]این عضو اصلی تیم بود
[ترجمه گوگل]او اصلی ترین تیم بود
6. Love songs form the mainstay of his act.
[ترجمه ترگمان]آهنگ های عشق نقطه اتکا او را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]آهنگ های عاشق مبنای عمل خود را تشکیل می دهند
7. Cocoa is the country's economic mainstay.
[ترجمه ترگمان]کاکائو تکیه اصلی اقتصادی این کشور است
[ترجمه گوگل]کاکائو عامل اصلی اقتصادی کشور است
8. This principle of collective bargaining has been a mainstay in labor relations in this country.
[ترجمه ترگمان]این اصل مذاکرات جمعی تکیه اصلی در روابط کاری در این کشور بوده است
[ترجمه گوگل]این اصل تعاملات جمعی، در روابط کار در این کشور، عامل اصلی است
9. He is the mainstay of our theatre group.
[ترجمه ترگمان]او پشتیبان گروه تئاتر ما است
[ترجمه گوگل]او اصلی ترین گروه تئاتر ما است
10. Tourism has long been the economic mainstay of Kashmir.
[ترجمه ترگمان]گردشگری از دیرباز مورد حمایت اقتصادی کشمیر بوده است
[ترجمه گوگل]گردشگری طولانی مدت بوده است که پایه اقتصادی کشمیر است
11. Milk products typical of nomadic pastoralists formed the mainstay of their diet.
[ترجمه ترگمان]محصولات شیری که از pastoralists قبیله نشینی بودند قسمت اصلی رژیم غذایی خود را تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]محصولات شیری معمولی از دامداران عشایری تشکیل دهنده رژیم غذایی خود بودند
12. What we once regarded as the mainstay of our society has become the exception and not the rule.
[ترجمه ترگمان]چیزی که زمانی به عنوان بخش اصلی جامعه ما در نظر می گیریم به استثنا و نه قانون تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]آنچه که ما بعدها به عنوان اصلیترین جامعۀ ما در نظر گرفتیم، جزء است و نه حکومت
13. Inflections, positions, and signpost words are the mainstay of syntax.
[ترجمه ترگمان]inflections، موقعیت ها، و کلمات راهنمایی، تکیه گاه اصلی نحو هستند
[ترجمه گوگل]واژگان، اصطلاحات و نشانه ها به عنوان مبنای نحو هستند
14. Newsome is the mainstay of our central defence and worth all your Ibrox millions and more.
[ترجمه ترگمان]Newsome تکیه اصلی دفاع مرکزی ما است و ارزش همه Ibrox و more را دارد
[ترجمه گوگل]Newsome اصلی دفاع ملی ما است و ارزش هر میلیون و بیشتر شما Irox است
15. Another mainstay of the opera company is Tatiana Troyanos.
[ترجمه ترگمان]بخش اصلی دیگر شرکت اپرا، تاتیانا Troyanos است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از شرکت های اپرا، تاتیانا تروانوس است