کلمه جو
صفحه اصلی

latchkey


معنی : کلید کلون در، کلید درخانه
معانی دیگر : کلید قفل در، کلید چفت در (به ویژه در ورودی)، کلید کلون، کلید در خانه

انگلیسی به فارسی

کلید درخانه، کلید کلون در


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a key that releases a latch, esp. on an outer door or gate.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or designating a child who is unsupervised between arriving home after school and the arrival of a parent from work.

• key for opening a latch on a door (especially an exterior door)
a latchkey is a key for a latch; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

کلید کلون در (اسم)
latchkey

کلید درخانه (اسم)
latchkey

جملات نمونه

1. Facilities will run after normal school hours to cater for latch-key children.
[ترجمه ترگمان]این امکانات پس از ساعات مدرسه معمولی برای رسیدگی به کودکانی که کلید قفل دارند، اجرا خواهد شد
[ترجمه گوگل]امکانات پس از ساعت های معمولی مدرسه برای مراقبت از بچه های کلید کلید اجرا خواهد شد

2. Such as latch-key kids from middle-class backgrounds.
[ترجمه ترگمان]مانند کلیدهای لچ، از پس زمینه های طبقه متوسط استفاده کنید
[ترجمه گوگل]مانند بچه های کلیدی کلید از زمینه های طبقه متوسط

3. I was a so - called latchkey kid.
[ترجمه ترگمان] من یه بچه به اسم بچه latchkey بودم
[ترجمه گوگل]من یک بچه به اصطلاح بچه کوچولو بودم

4. Someone was opening the front door with a latchkey.
[ترجمه ترگمان]یک نفر داشت در جلویی را با کلون در باز می کرد
[ترجمه گوگل]کسی یک درب جلو را با یک لتچکی باز کرد

5. At nine o'clock I heard my uncle's latchkey in the hall door.
[ترجمه ترگمان]ساعت ۹ صدای کلون در سرسرا را شنیدم
[ترجمه گوگل]در ساعت نه صبح زود دزدی خود را در داخل سالن شنیدم

6. The effects of being a latchkey child differ with age.
[ترجمه ترگمان]اثرات آن کودک بودن با سن و سال تفاوت دارد
[ترجمه گوگل]اثرات یک بچه لچکلی با سن متفاوت است

7. Positive effects of being a latchkey child include independence and self-reliance.
[ترجمه ترگمان]اثرات مثبت کودک بودن شامل استقلال و اتکا به نفس است
[ترجمه گوگل]اثرات مثبت بودن یک بچه لچکلی شامل استقلال و اعتماد به نفس است

8. On the doorstep he felt in his hip pocket for the latchkey.
[ترجمه ترگمان]در آستانه در، در جیب بغلش را برای کلید کلون در دست داشت
[ترجمه گوگل]در آستانه او در جیب پا خود را برای چنگال لمس احساس

9. Some one was opening the front door with a latchkey. It was Brently Mallard who entered, a little travel-stained, composedly carrying his grip-sack and umbrella.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها در جلویی با کلید کلون در را باز می کرد این همان Brently بود که وارد شد، یک کیسه کوچک که پر از لکه بود، یک کیسه پر از کیسه و چتر در دست داشت
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها درب ورودی را با یک لتچکی باز کردند این Bresto Mallard بود که وارد شده بود، سفر کمی رنگ آمیزی، به صورت دسته ای حمل کیف و چتر خود را حمل

10. She says that much of her self-sufficiency derives from being a latchkey child when she was young.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که بسیاری از خودکفایی او هنگامی که جوان بود از کودک بودن ناشی می شود
[ترجمه گوگل]او می گوید که بسیاری از خودکفایی او از زمانی که او جوان بود، از فرزند لاتکلیک بود

11. But the recipe is in the other trousers. O, and I forgot that latchkey too.
[ترجمه ترگمان] ولی دستورالعمل تو اون یکی شلوار - ه اوه، منم اینو یادم رفته بود
[ترجمه گوگل]اما دستور غذا در شلوار دیگر است O، و من فراموش کرده ام که Latchkey نیز


کلمات دیگر: