کلمه جو
صفحه اصلی

kinsman


معنی : عشیره، خویشاوند، خودی
معانی دیگر : خویشاوند (به ویژه مرد)، خویشاوند ازجنس مذکر

انگلیسی به فارسی

خویشاوند (به‌ویژه مرد)


کینمن، خویشاوند، عشیره، خودی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: kinsmen
(1) تعریف: a male relative, esp. by birth.

(2) تعریف: a man of the same race or cultural background as another person.

• relative, family relation (especially a male); one who is of the same race or nationality

مترادف و متضاد

عشیره (اسم)
tribe, family, kindred, kinsman

خویشاوند (اسم)
relative, relation, kindred, kinswoman, kinsman, kin, kinfolk

خودی (اسم)
relative, kinsman

جملات نمونه

1. A near friend is better than a far-dwelling kinsman.
[ترجمه ترگمان]یک دوست نزدیک از یک خویشاوند دور بهتر است
[ترجمه گوگل]یک دوست نزدیک تر از یک خانواده عاشقانه است

2. Kinsman helps kinsman, but woe to him that hath nothing.
[ترجمه ترگمان]خویشاوند به خویشاوند کمک می کند، اما افسوس که چیزی ندارد
[ترجمه گوگل]Kinsman کمک می کند تا زوج، اما وای به او که هیچ چیز

3. This was actually a kinsman of the Gordon of Gettysburg but Barlow naturally assumed it was the same man.
[ترجمه ترگمان]در واقع یکی از بستگان the گتیس برگ بود، اما بارلو به طور طبیعی فرض می کرد که همان مرداست
[ترجمه گوگل]این در واقع یک خاندان گوردون گتیسبرگ بود، اما بارلو به طور طبیعی تصور می کرد که همان مرد بود

4. Will a merchant kinsman take offence if you buy goods from the co-op?
[ترجمه ترگمان]اگر شما کالاها را از the خریداری کنید، یکی از بستگان شما رنجیده خاطر می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا یک زن و شوهر بازرگانی اگر شما کالاهای را از همکاری خریداری می کنید، مجازات می شوند؟

5. A relative by blood or marriage; a kinsman or kinswoman.
[ترجمه ترگمان]خویشاوند نزدیک خویشاوند، خویشاوند، خویشاوند من
[ترجمه گوگل]یک نسل از خون یا ازدواج؛ یک خواهر یا برادر

6. Your kinsman became one of those depredators you have described to us?
[ترجمه ترگمان]خویشاوند شما یکی از آن depredators است که برای ما شرح داده اید؟
[ترجمه گوگل]خواهرزاده شما یکی از کسانی بود که به ما توصیف کرده بودید؟

7. The bride kinsman gathered to make preparations for the wedding.
[ترجمه ترگمان]خویشاوند عروس دور هم جمع شد تا برای عروسی آماده شود
[ترجمه گوگل]زوج عروس به منظور آمادگی برای عروسی جمع شدند

8. So when the kinsman said to Boaz, Buy it for yourself, he drew off his sandal.
[ترجمه ترگمان]بنابراین هنگامی که the به Boaz گفت، آن را برای خودتان بخرید، او sandal را کشید
[ترجمه گوگل]پس هنگامی که شاعر به Boaz گفت، خرید آن را برای خودتان، او صندل خود را رها کرد

9. Greet Herodion, my kinsman. Greet those of the household of Narcissus who are in the Lord.
[ترجمه ترگمان]سلام به Herodion، خویشاوند من سلام کردن به افراد خانواده نرگس که در فرمان روا هستند
[ترجمه گوگل]احترام Herodion، خواهرزاده من از کسانی که از جانب Narcissus هستند که در خداوند هستند دعوت کنید

10. He is my kinsman.
[ترجمه ترگمان]او خویشاوند من است
[ترجمه گوگل]او برادر من است

11. To achieve this transformation from the status of unwelcome stranger to that of fictive kinsman calls for great tact and patience.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به این تغییر، از وضعیت یک غریبه ناخوشایند به یکی از خویشاوندان fictive، با درایت و شکیبایی زیاد
[ترجمه گوگل]برای دستیابی به این تحول از وضعیت بیگانه ناخوشایند نسبت به جنبش خیالی، خواستار تظاهرات و صبر بزرگ است

12. He had a good friend, the wolf, and he crept out in the evening into the forest to him, and complained of the fate that awaited him. "Listen, kinsman, " said the wolf, "be of good cheer.
[ترجمه ترگمان]او دوست خوبی داشت، گرگ، و شب هنگام در جنگل پیش او خزید و از سرنوشتی که انتظارش را می کشید شکایت کرد و گفت: \" گوش کن، خویشاوند، شادی خوبی باش
[ترجمه گوگل]او یک دوست خوب گرگ داشت، و او در شب به جنگل رفت و به او شکایت کرد و سرنوشتی را که او منتظر او بود، ابراز داشت گرگ گفت: 'گوش کن، عزیزم،' خوشبختی خوب است

13. Study on the social history of 19 th century Macau through the diary of Rebecca Kinsman.
[ترجمه ترگمان]مطالعه تاریخ اجتماعی در تاریخ ۱۹ ام ماکائو از طریق دفتر خاطرات ربکا Kinsman
[ترجمه گوگل]مطالعه تاریخ اجتماعی قرن نوزدهم ماکائو از طریق دفتر خاطرات ربکا کینسمن

14. The conspiracy was detected and Murena executed ( though Maecenas had earlier revealed the plot's discovery to Terentia, thus giving his kinsman a chance to escape.
[ترجمه ترگمان]توطئه کشف شد و Murena اعدام شد (گرچه مایکناس پیش از این کشف توطئه را برای Terentia آشکار کرده بود، در نتیجه به خویشاوند او فرصتی برای فرار داد
[ترجمه گوگل]این توطئه شناسایی شد و Murena اعدام شد (هرچند مecenas قبلا کشف این طرح را به Terentia کشانده بود، و به این ترتیب، شاگردانش توانست فرار کنند

پیشنهاد کاربران

( in anthropological or formal use )
a man who is one of a person's blood relations

Male family member
cousin
uncle
nephew


کلمات دیگر: