کلمه جو
صفحه اصلی

leaven


معنی : خمیر مایه، عامل کارگر، خمیر ترش، مایه، خمیر کردن، مخمر کردن، ور اوردن
معانی دیگر : موجب تغییر تدریجی یا تعدیل شدن، خمیرمایه زدن به، خمیرترش افزودن به، رجوع شود به: leavening، تغییر تدریجی

انگلیسی به فارسی

خمیر مایه، خمیر ترش، عامل کارگر، مخمر کردن، خمیرکردن، ور آوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance, such as yeast, that produces fermentation in a dough or batter and causes it to rise.

(2) تعریف: an element that has a subtle, enlivening, or modifying effect; leavening.

- the leaven of humor
[ترجمه ترگمان] the
[ترجمه گوگل] توده ی طنز
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leavens, leavening, leavened
(1) تعریف: to produce fermentation in.

- The dough is leavened with yeast.
[ترجمه ترگمان] خمیر، leavened با مخمر است
[ترجمه گوگل] خمیر با مخمر نوشیدنی است

(2) تعریف: to enliven or change with a subtle, pervasive influence.

- The story is leavened by her sense of comic irony.
[ترجمه ترگمان] بهشت بهشت به خاطر حس طنز و طنز بوده
[ترجمه گوگل] داستان او با احساس عجیب و غریب کمیک ناز است

• substance (such as yeast) which causes a batter or dough to ferment and rise; something that causes gradual change, something which alters or transforms
add a leavening agent to a dough or batter; influence, cause gradual change, alter or transform
if someone or something leavens a situation or activity, they change it gradually, usually making it more interesting or acceptable.
leaven is the same as yeast; an old-fashioned use.
see also leavened.

مترادف و متضاد

خمیر مایه (اسم)
leaven

عامل کارگر (اسم)
leaven

خمیر ترش (اسم)
yeast, leaven, sourdough

مایه (اسم)
stock, principal, reason, ferment, amount, tonality, source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, key, leaven

خمیر کردن (فعل)
knead, make a paste, make a dough, malaxate, mash, impaste, pulp, leaven, reduce to pulp

مخمر کردن (فعل)
leaven

ور اوردن (فعل)
leaven

جملات نمونه

1. He found congenial officers who knew how to leaven war's rigours with riotous enjoyment.
[ترجمه ترگمان]He congenial را پیدا کرد که می دانستند تا چه اندازه کانون کانون جنگ و leaven را با riotous پر کنند
[ترجمه گوگل]او مأمورهای همجنسگرا بود که می دانست که چگونه با رعب و وحشت و نیرنگ جنگ را متلاشی می کند

2. A few jokes add leaven to a boring speech.
[ترجمه ترگمان]چند شوخی باعث می شود که leaven به یک سخنرانی خسته کننده تبدیل شود
[ترجمه گوگل]بعضی از جوک ها به سخنان خسته کننده اضافه می کنند

3. This leaven was added the next time baking bread was done.
[ترجمه ترگمان]این leaven بعد از پخت نان به این leaven اضافه شد
[ترجمه گوگل]این نوشیدنی بعدا نان پخت نان انجام شد

4. These unexceptionable points, however, are merely the leaven that produce the gas to lighten the dough.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این موارد بی عیب و نقص، صرفا the هستند که گاز را تولید می کنند تا خمیر را سبک تر کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، این نقاط غیرقابل پیشبینی صرفا مخلوطی هستند که گاز را برای خنک کردن خمیر تولید می کنند

5. None rejoice more in this leaven than the professional scholars themselves.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام از این صفات از خود دانشمندان حرفه ای لذت نمی برند
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از این محصوالت را بیشتر از خود محققان حرفه ای شاد نیستند

6. A little leaven of sin can gradually break down the spiritual barriers and invade the soul.
[ترجمه ترگمان]یک leaven از گناه می تواند بتدریج موانع روحانی را درهم بشکند و به روح حمله کند
[ترجمه گوگل]کمی ضخیم از گناه می تواند به تدریج موانع معنوی را شکست و نفوذ به نفس

7. Know ye that a little leaven leaven the whole lump?
[ترجمه ترگمان]می دانی که یک خمیر ترش خمیر مایه از همه چیز است؟
[ترجمه گوگل]می دانید که یک مخلوط کمی از کل توفان کشیده شده است؟

8. Under his influence the leaven of disaffection was fast doing its work.
[ترجمه ترگمان]در اثر نفوذ او، leaven of به سرعت کار خود را انجام می داد
[ترجمه گوگل]تحت نفوذ او، اشتیاق ناراحتی به سرعت کار خود را انجام داد

9. Using leaven of this culture liquid, we prepared the acid fermentation carrot juice with high quality.
[ترجمه ترگمان]ما با استفاده از leaven این مایع فرهنگی، شیره carrot تخمیر اسید را با کیفیت بالا آماده کردیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از محلول مایع آن، آب هویج تخمیر اسید با کیفیت بالا تهیه شد

10. You are the leaven which binds together the entire fabric of our national system of defense.
[ترجمه ترگمان]شما the هستید که تمام تاروپود سیستم دفاع ملی ما را به هم پیوند می دهد
[ترجمه گوگل]شما محرک هستید که کل پارچه سیستم دفاع ملی ما را به هم متصل می کند

11. A little leaven leavens the whole lump of dough.
[ترجمه ترگمان]یه خمیر ترش و خمیر ترش کل خمیر پولا رو جمع می کنه
[ترجمه گوگل]یک عصاره کوچک، کل خمیر را از بین می برد

12. He was saying that leaven has power.
[ترجمه ترگمان]می گفت که خمیر ترش قدرت دارد
[ترجمه گوگل]او گفته بود که الیزابت قدرت دارد

13. The leaven of reform was working.
[ترجمه ترگمان]قانون اصلاحات در حال کار کردن بود
[ترجمه گوگل]مشروب اصلاحات کار می کرد

14. These men have been the leaven in the lump of the race.
[ترجمه ترگمان]این مردان، خمیر ترش بودن نژاد بشر بوده اند
[ترجمه گوگل]این مردان در محدوده مسابقه مسطح بوده اند

15. It'shall not be baken with leaven.
[ترجمه sara] نباید با خمیر مایه پخته شود.
[ترجمه ترگمان]با خمیر ترش مورد بحث قرار نخواهد گرفت
[ترجمه گوگل]آن را با مخلوط کن نکنید

Serious poetry leavened with wit.

شعری جدی که شوخ‌طبعی آن را تعدیل کرده است.



کلمات دیگر: