کلمه جو
صفحه اصلی

killjoy


معنی : خرمگس معرکه
معانی دیگر : دشمن خوشی دیگران، مزاحم یا مناع شادی دیگران، خوشی کش (kill-joy هم می نویسند)، کسی که عیش دیگری را منقص می کند، سرخر

انگلیسی به فارسی

خرمگس معرکه، کسی که عیش دیگری را منقص می کند، سرخر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who spoils the fun or enjoyment of others, esp. by being gloomy or pessimistic.

- When we're out on the town trying to forget our troubles, we don't want a kill-joy with us.
[ترجمه ترگمان] وقتی از شهر خارج شدیم سعی کردیم مشکلات خود را فراموش کنیم، ما نمی خواهیم از خودمون لذت ببریم
[ترجمه گوگل] هنگامی که ما در شهر برای تلاش هایمان برای فراموش کردن مشکلات ما، ما نمی خواهیم یک کشتن شادی با ما باشد

• one who ruins the fun or enjoyment of others by being pessimistic or gloomy
a killjoy is someone who stops other people from enjoying themselves, often by reminding them of something unpleasant.
person that spoils other people's enjoyment

مترادف و متضاد

خرمگس معرکه (اسم)
killjoy

spoilsport


Synonyms: complainer, dampener, doomsdayer, grinch, grouch, moaner, partypooper, pessimist, prophet of doom, stick in the mud, wet blanket, whiner


جملات نمونه

1. Maggie, stop being a killjoy. all right, girls, what do you think?
[ترجمه Metis] مگی انقد ضدحال نزن، خیلی خب دخترا، چی فکر می کنین؟
[ترجمه ترگمان] مگی \"، بی خیال نباش\" خیلی خب، دخترا، نظرتون چیه؟
[ترجمه گوگل]مگگی، متوقف شدن در خلوت است درست است، دختران، چه فکر می کنی؟

2. What a killjoy shitbag he is.
[ترجمه ترگمان]این دیگه چه خراب کاری - ه
[ترجمه گوگل]چه چیزی کتک زدن است؟

3. Don't be a killjoy, Dad. Let us use the car tonight.
[ترجمه مسعود] وا بده بابا. امشب بگذار از ماشین استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان]بابا ناراحت نباش بابا امشب از ماشین استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]نمیدانم، پدر اجازه دهید ما امشب از ماشین استفاده کنیم

4. That killjoy ruined the fun by taking our beer away.
[ترجمه ترگمان]اون خراب کردن آبجو رو با خوردن آبجو خراب کرد
[ترجمه گوگل]این killjoy سرگرم کننده از بین بردن آبجو ما را از بین برد

5. But I didn't want to be a killjoy —and I love plants —so I went ahead and clicked "Accept. "
[ترجمه ترگمان]اما من نمی خواستم a باشم - و من گیاهان را دوست دارم - بنابراین جلوتر رفتم و \"پذیرفته\" شدم
[ترجمه گوگل]اما من نمی خواستم یک کتک زدن باشم و گیاهان را دوست دارم - بنابراین پیش رفتم و بر روی Accept کلیک کردم '

6. 'You're such a killjoy. You don't know how to have fun! '
[ترجمه ترگمان]عجب آشغالی هستی تو نمی دانی چه طور تفریح کنی!
[ترجمه گوگل]'شما چنین قاتلی هستید شما نمی دانید چگونه از آن لذت ببرید '

7. This is a classic example of the killjoy attitudes of officialdom.
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه کلاسیک از نگرش های killjoy از سیستم اداری است
[ترجمه گوگل]این یک مثال کلاسیک از نگرش های کشتنجنوب رسمی است

8. Under the casual exterior is a calculating killjoy with mom issues.
[ترجمه ترگمان]تحت این ظاهر اتفاقی، محاسبه killjoy با مسایل مادر است
[ترجمه گوگل]در خارج از منزل گاه به گاه یک قاتلی محاسبه با مسائل مادر است

9. Don't invite her. She's such a killjoy.
[ترجمه ترگمان]دعوتش نکن اون داغونه
[ترجمه گوگل]او را دعوت نکن او چنین قاتلی است

10. Don't be such a killjoy!
[ترجمه مسعود] کو. . . بازی در نیار!
[ترجمه ترگمان]بچه بازی در نیار!
[ترجمه گوگل]چنین کشتن نداشته باشید!

11. The odds-on favourite to win in the 30 race is Killjoy.
[ترجمه ترگمان]شانس برنده شدن در مسابقه ۳۰، Killjoy است
[ترجمه گوگل]احتمال دارد که در 30 مسابقه برنده شود Killjoy است

12. We wanted to do a sponsored dance after work but those killjoys in Head Office wouldn't let us.
[ترجمه ترگمان]ما می خواستیم بعد از کار یک رقص با حمایت مالی انجام دهیم، اما آن هایی که در دفتر رئیس اداره می شوند به ما اجازه نمی دهند
[ترجمه گوگل]ما می خواستیم بعد از کار رقص حمایت شده انجام دهیم، اما کسانی که در دفتر مرکزی می خندیدند ما را نخواهند گذاشت

13. Killing the fatted calf is another Biblical phrase which ought to act as an antidote to killjoy Christmases.
[ترجمه ترگمان]کشتن یک گوساله چاق عبارت دیگر از انجیل است که باید به عنوان یک پادزهر به راحتی فاسد شود
[ترجمه گوگل]کشتن گوساله چاقی یکی دیگر از مضامین کتاب مقدس است که باید به عنوان پادزهر برای کریسمس کریجوبی عمل کند

14. I don't understand Sally. Sometimes I think she enjoys being a killjoy.
[ترجمه ترگمان]من از سالی سر در نمی آورم بعضی وقتا فکر می کنم که اون از این مهمونی خوشش میاد
[ترجمه گوگل]من صالحی را درک نمی کنم گاهی اوقات من فکر می کنم او لذت بردن از کشتن لذت بردن است

پیشنهاد کاربران

Partypooper, wet blanket, bummer, buzz kill, spoilsport, ضدحال

مزخرف

آدم ضد حال رو اعصاب

ضدحال


کلمات دیگر: