کلمه جو
صفحه اصلی

magpie


معنی : کلاغ زاغی، زاغی، زن بد دهن، کلاغ جاره، ادم وراج
معانی دیگر : (جانورشناسی) کشکرک (پرندگان جنس pica و چند جنس دیگر از تیره ی corvidae که دم دراز و پرهای سیاه و سپید دارند)، زاغ دورنگ، قشقره، زاغچه، آدم پرحرف، وراج، کلاه جاره، کلاه زاغی

انگلیسی به فارسی

کلاغ جاره، زاغی، کلاغ زاغی، آدم وراج، زن بد دهن


قورباغه، زاغی، کلاغ زاغی، زن بد دهن، کلاغ جاره، ادم وراج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of several related birds having long tails, white markings on black plumage, and a noisy, chattering call.

(2) تعریف: any of various birds, such as certain crows, that resemble the magpie.

(3) تعریف: one who is talkative; chatterbox.
مشابه: chatterbox

• long-tailed black-and-white bird with a chattering call and mischievous habits; person who talks all the time, chatterbox
a magpie is a black and white bird with a long tail. magpies are attracted by shiny objects and take them to their nests.

مترادف و متضاد

کلاغ زاغی (اسم)
rook, crake, magpie

زاغی (اسم)
magpie, jackdaw

زن بد دهن (اسم)
magpie

کلاغ جاره (اسم)
pie, magpie

ادم وراج (اسم)
magpie

جملات نمونه

1. Now and than a magpie would call.
[ترجمه ترگمان] حالا و بیشتر از یه کلاغ زنگ می زنه
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و از یک قاتل تماس بگیرید

2. This young man is really a magpie.
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان واقعا یک کلاغ است
[ترجمه گوگل]این مرد جوان واقعا قورباغه است

3. Up in a nearby tree a magpie chattered at her.
[ترجمه ترگمان]در یک درخت نزدیک، یک کلاغ، که به او حرف می زد، حرف می زد
[ترجمه گوگل]در یک درخت نزدیک درختی یک قارچ خوراکی به او زد

4. A magpie overhead, its long tail black and belly white.
[ترجمه ترگمان]یک کلاغ، بالای سرش، دم دراز و شکم بزرگ دارد
[ترجمه گوگل]سربالایی قحطی، دم بلند سیاه و سفید و سفید

5. Yet, because of its magpie genesis, the new Look was vulnerable to the sharp-eyed but short of cash.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، به خاطر magpie پیدایش آن، نگاه جدید در برابر چشم تیز و تیز بسیار آسیب پذیر بود
[ترجمه گوگل]با این حال، به علت پیدایش مجسمه سازی، نگاه جدید به چشم تیز، اما کم نقدی شدید بود

6. They've all read the Magpie column but arrive at differing conclusions.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها ستون Magpie را می خوانند اما به نتایج متفاوتی می رسند
[ترجمه گوگل]آنها همه ستون Magpie را خوانده اند اما نتیجه های مختلفی را به دست می آورند

7. As a result, the magpie population dropped dramatically: in one village, from 259 birds to just 7
[ترجمه ترگمان]در نتیجه مغز استخوان به طور چشمگیری کاهش یافت: در یک روستا از ۲۵۹ ماده تا فقط ۷
[ترجمه گوگل]در نتیجه، جمعیت خلبانان به شدت کاهش یافت: در یک روستا، از 259 پرنده تا 7 ساله

8. Her fa-ther stood up, and the magpie, delighted, flew round and round with a marvelous clatter.
[ترجمه ترگمان]پدرش از جا بلند شد و کلاغ، با خوشحالی سر و صدا کرد و با سر و صدا به دور و برش برگشت
[ترجمه گوگل]او مجرد ایستاده بود و قورباغه، خوشحال، دور و دور با کلفت های شگفت انگیز پرواز کرد

9. Not that I would suggest reviving Magpie, nor even another favourite of my youth, the Saturday morning show Tiswas.
[ترجمه ترگمان]نه اینکه من پیشنهاد احیای Magpie را پیشنهاد کنم، و یا حتی یک مورد دیگر از جوانان من، شنبه صبح Tiswas را نشان می دهم
[ترجمه گوگل]صبح شنبه تیسواس را نشان می دهد که نه من پیشنهاد می کنم دوباره مجیدی و نه حتی یکی دیگر از جوانان من را نشان بدهم

10. One of these birds is depicted as a magpie.
[ترجمه ترگمان]یکی از این پرندگان به عنوان کلاغ به تصویر کشیده می شود
[ترجمه گوگل]یکی از این پرندگان به عنوان یک قارچ نشان داده شده است

11. One old magpie began wrapping itself up very carefully.
[ترجمه ترگمان]یک کلاغ پیر با دقت خودش را جمع و جور کرد
[ترجمه گوگل]یک قورباغه قدیمی بسیار دقت بسته شد

12. The moon magpie, wind, not in packaging.
[ترجمه ترگمان]ماه درد می کند، باد، نه در بسته بندی
[ترجمه گوگل]قورباغه ماه، باد، نه در بسته بندی

13. A magpie rests on the power line.
[ترجمه ترگمان]A به خط قدرت تکیه دارد
[ترجمه گوگل]یک قورباغه بر روی خط قدرت استوار است

14. Superstitious people believe that the sight of magpie is a good omen.
[ترجمه ترگمان]مردم Superstitious بر این باورند که دیدن magpie نشانه خوبی است
[ترجمه گوگل]مردم روحانی بر این باورند که دید قورباغه یک علامت خوب است

پیشنهاد کاربران

magpie approach = رویکرد پرحرفی، رویکرد آدم وراج


کلمات دیگر: