کلمه جو
صفحه اصلی

maintainer


معنی : نگاه دارنده
معانی دیگر : مدعی

انگلیسی به فارسی

نگاه دارنده، مدعی


نگهدارنده، نگاه دارنده


انگلیسی به انگلیسی

• one who maintains

مترادف و متضاد

نگاه دارنده (اسم)
holder, handler, preservative, suspensor, maintainer

جملات نمونه

1. The maintaining of one vice costs more than ten virtues.
[ترجمه ترگمان]نگهداری یک جانشین بیش از ده فضیلت است
[ترجمه گوگل]حفظ یک معاون هزینه بیش از ده فضیلت است

2. He maintains a rigidly right-wing political stance.
[ترجمه ترگمان]او موضع سیاسی جناح راست خود را حفظ کرده است
[ترجمه گوگل]او موضع سیاسی جناح راست راست را حفظ می کند

3. The army has been brought in to maintain order in the region.
[ترجمه ترگمان]ارتش برای حفظ نظم در منطقه آورده شده است
[ترجمه گوگل]ارتش برای حفظ نظم در منطقه وارد شده است

4. This newspaper maintains a good balance in its presentation of different opinions.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه تعادل خوبی در ارائه نظرات مختلف دارد
[ترجمه گوگل]این روزنامه تعادل خوبی در ارائه دیدگاه های مختلف دارد

5. It is absolutely vital that food supplies should be maintained.
[ترجمه ترگمان]این کاملا حیاتی است که تامین غذا باید حفظ شود
[ترجمه گوگل]ضروری است که مواد غذایی بایستی حفظ شود

6. She maintained rigid control over her emotional and sexual life.
[ترجمه ترگمان]او کنترل سخت و سخت خود را بر زندگی عاطفی و جنسی اش حفظ کرد
[ترجمه گوگل]او کنترل سختی بر زندگی عاطفی و جنسی خود را حفظ کرد

7. They are clearly intent on maintaining standards.
[ترجمه ترگمان]آن ها به وضوح در حفظ استانداردها نقش دارند
[ترجمه گوگل]آنها به وضوح قصد حفظ استانداردها را دارند

8. The Department maintains many close contacts with the chemical industry.
[ترجمه ترگمان]این اداره دارای بسیاری از تماس های نزدیک با صنعت شیمی است
[ترجمه گوگل]این گروه ارتباطات بسیار نزدیکی با صنایع شیمیایی دارد

9. There are many people who wish to maintain the status quo.
[ترجمه ترگمان]افراد زیادی وجود دارند که می خواهند وضعیت موجود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم می خواهند وضعیت موجود را حفظ کنند

10. Life is full of inevitable highs and lows. Don't complain, don't explain, just maintain.
[ترجمه ترگمان]زندگی پر از نیازهای ضروری و lows شکایت نکن، توضیح نده، فقط ادامه بده
[ترجمه گوگل]زندگی پر از درجه بالا و پایین اجتناب ناپذیر است شکایت نکنید، توضیح ندهید، فقط حفظ کنید

11. Throughout life's complications, you should maintain such a sense of elegance.
[ترجمه ترگمان]در طول مشکلات زندگی باید این حس ظرافت را حفظ کنید
[ترجمه گوگل]در طول عوارض زندگی، شما باید چنین احساس ظرافت را حفظ کنید

12. They must do their best to maintain sales at their usual rate.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید نهایت تلاش خود را بکنند تا فروش را با نرخ معمول خود حفظ کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید بهترین کار خود را برای حفظ فروش با نرخ معمول خود انجام دهند

13. It is important to maintain strict confidentiality at all times.
[ترجمه ترگمان]مهم است که در تمام زمان ها محرمانه بودن را حفظ کنید
[ترجمه گوگل]مهم است که همیشه محرمانه بودن محرمانه باشد

14. Whatever may betide, maintain your courage.
[ترجمه ترگمان]تقدیر هرچه باشد، شجاعت خود را حفظ کنید
[ترجمه گوگل]هرچه باشد، شجاعت خود را حفظ کنید

15. It's endless work maintaining the house in good repair.
[ترجمه ترگمان]کار بی پایانی است که خانه را در تعمیر و تعمیرات خوب نگه دارد
[ترجمه گوگل]این کار بی پایان نگه داشتن خانه در تعمیر خوب است

پیشنهاد کاربران

a person or thing that maintains something, in particular computer software


کلمات دیگر: