کلمه جو
صفحه اصلی

maladaptive


معنی : ناهنجار
معانی دیگر : ناهنجار

انگلیسی به فارسی

ناهنجار


ناسازگار، ناهنجار


انگلیسی به انگلیسی

• characterized by maladjustment, characterized by poor adaptation

مترادف و متضاد

ناهنجار (صفت)
abnormal, malformed, raucous, dissonant, rough, maladaptive, abnormous, coarse, incult, maladroit, backhand, lumpy, unkempt, scruffy, cacophonous, gruff, incondite, inelegant, uncouth, surly

جملات نمونه

1. Here, the therapist is looking for maladaptive coping strategies which can be altered at a later date in homework assignments.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، درمانگر به دنبال استراتژی های مقابله ناسازگارانه است که می تواند در یک تاریخ بعدی در تکالیف تکالیف، تغییر یابد
[ترجمه گوگل]در اینجا، درمانگر به دنبال استراتژی های مقابله ای ناسازگار است که می تواند در تکالیف تکالیف در یک زمان بعد تغییر یابد

2. Some of these are disruptive and maladaptive or neurotic, and as a result they have been closely studied.
[ترجمه ترگمان]برخی از اینها مخرب و ناسازگاران یا عصبی هستند، و در نتیجه آن ها به شدت مورد مطالعه قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]بعضی از اینها مخرب و ناسازگار یا روان شناختی هستند و در نتیجه آنها از نزدیک مورد مطالعه قرار گرفته اند

3. Seligman has also suggested that a maladaptive style of thinking can be learned which predisposes a person to depression.
[ترجمه ترگمان]او همچنین پیشنهاد داد که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه را می توان آموخت که فرد را به افسردگی تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]Seligman همچنین پیشنهاد کرده است که سبک تفکر ناسازگار را می توان آموخت که شخص را به افسردگی سوق می دهد

4. Fisher sees the dangers of maladaptive love in fMRI studies she's conducting of people who have been rejected by a lover and can't shake the pain.
[ترجمه ترگمان]فیشر خطرات عشق ناسازگارانه را در مطالعات fMRI که توسط یک عاشق رد شده و نمی تواند درد را تکان دهد، می بیند
[ترجمه گوگل]فیشر خطرات عشق ناسازگار را در مطالعات fMRI می بیند و او را به انجام افرادی می اندازد که توسط عاشق رد شده اند و نمی توانند درد را لرزاند

5. Personality disorders are characterized by long-standing maladaptive ways of interacting with the world, and they are notoriously difficult to treat.
[ترجمه ترگمان]اختلالات شخصیت با رفتارهای ناسازگارانه طولانی از تعامل با جهان مشخص می شوند، و رفتار آن ها بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]اختلالات شخصیتی با روشهای ناسازگار و طولانی مدت در تعامل با جهان مشخص می شود و برای درمان بسیار دشوار است

6. The subjects in the investigation were well-being or maladaptive pupils of grade three to grade five. They were required to describe and evaluate their self-traits.
[ترجمه ترگمان]موضوعات در این تحقیق به خوبی از دانش آموزان کلاس سوم تا پنجم بودند آن ها برای توصیف و ارزیابی ویژگی های خود مورد نیاز بودند
[ترجمه گوگل]افراد مورد مطالعه در معرض رفاه و یا دانش آموزان ناسازگار درجه 3 تا 5 درجه بودند آنها نیاز به توصیف و ارزیابی ویژگی های خود دارند

7. Forgiveness allows the individual to move past their maladaptive behaviour and focus on the upcoming examination without the burden of past acts to hinder studying.
[ترجمه ترگمان]Forgiveness به فرد اجازه می دهد تا از رفتار ناهنجار خود فراتر رود و بدون بار اقدامات گذشته بر روی امتحانات آتی تمرکز کند
[ترجمه گوگل]بخشش اجازه می دهد فرد به حرکت گذشته از رفتار نادرست خود و تمرکز بر روی معاینه آینده بدون بار اعمال گذشته برای جلوگیری از تحصیل

8. For them procrastination is a lifestyle, albeit a maladaptive one.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها به تعویق اندازی، سبک زندگی است، هرچند که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه وجود دارد
[ترجمه گوگل]برای آنها تعویق یک شیوه زندگی است، اگرچه یک شیء ناسازگار است

9. And the main the main effect of two maladaptive humor style, the result is just inverse.
[ترجمه ترگمان]و اصلی ترین اثر دو سبک شوخ طبعی ناهنجار، نتیجه معکوس است
[ترجمه گوگل]و اصلی اصلی اثر دو سبک طنز ناسازگار، نتیجه فقط معکوس است

10. The first step is to identify your maladaptive thought habits.
[ترجمه ترگمان]اولین قدم شناسایی عادات تفکر ناسازگارانه است
[ترجمه گوگل]گام اول این است که عادت های تفکر ناسازگار خود را شناسایی کنید

11. In adult life, many of these scripts are maladaptive and only serve to impoverish our experience and damage us and those we love.
[ترجمه ترگمان]در زندگی بزرگسالی، بسیاری از این نوشته ها از صفات شخصیتی ناسازگارانه استفاده می کنند و تنها برای محدود کردن تجربه ما و آسیب رساندن به ما و آن هایی که دوستشان داریم، عمل می کنند
[ترجمه گوگل]در زندگی بزرگسالان، بسیاری از این اسکریپت ها ناسازگار هستند و تنها به تجربه ما آسیب می رسانند و به ما و کسانی که ما را دوست دارند آسیب می رسانند

12. On the other hand, what psychiatrists call "maladaptive" perfectionists need to be the best at everything, and if they make a mistake, it's a crisis.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، آنچه که روانشناسان آن را \"ناسازگاران\" می خوانند، باید در همه چیز بهترین باشند، و اگر اشتباه کنند، این یک بحران است
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، آنچه که روانپزشکان به کافی نویسان ناسازگار می گویند باید در همه چیز بهترین باشند و اگر اشتباه کنند، این یک بحران است

13. "From an evolutionary perspective, superstitions seem maladaptive," said Kevin Abbott, biologist at Carleton University in Ottawa and co-author of a recent study published in Animal Behavior.
[ترجمه ترگمان]کوین ابوت، زیست شناس دانشگاه کارلتون در اتاوا و یکی از نویسندگان مطالعه اخیر که در رفتار حیوانات منتشر شد، گفت: \" از دیدگاه تکاملی، خرافات به ظاهر ناهنجار به نظر می رسد \"
[ترجمه گوگل]کوین ابوت، متخصص زیست شناسی در دانشگاه کارلتون در اتاوا، و همکارانش یک مطالعه اخیر منتشر شده در باره رفتار حیوانی، گفت: 'از دیدگاه تکاملی، خرافات به نظر ناسازگار هستند '

14. For them procrastination is a lifestyle, albeit a maladaptive one. And it cuts across all domains of their life. They don't pay bills on time.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها به تعویق اندازی، سبک زندگی است، هرچند که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه وجود دارد و در تمام حوزه های زندگی آن ها قطع می شود آن ها به موقع صورت حساب ها پرداخت نمی کنند
[ترجمه گوگل]برای آنها تعویق یک شیوه زندگی است، اگرچه یک شیء ناسازگار است و آن را در تمام زمینه های زندگی خود را کاهش می دهد آنها در زمان پرداخت صورتحساب ندارند

15. The passive-aggressive child wants to please, but angry feelings push up to the surface in maladaptive ways.
[ترجمه ترگمان]کودک منفعل - مهاجم می خواهد خشنود شود، اما احساسات عصبانی به روش های ناسازگارانه به سمت سطح می روند
[ترجمه گوگل]کودک تهاجمی می خواهد لطفا، اما احساسات عصبانی به شیوه های ناسازگار فشار می آورد

پیشنهاد کاربران

ناسازگار - غیر انطباقی

ناسازگار

ناسازگار، ناهمخوان، در برخی موارد ناهنجار

ناسازگارانه

ناسازگار؛ غیر انطباقی؛ ناپذیرفتنی


کلمات دیگر: