کلمه جو
صفحه اصلی

leitmotif


معنی : موضوعمهم تکراری
معانی دیگر : مو، عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار میشود

انگلیسی به فارسی

(موسیقی) عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار می‌شود، موضوع مهم تکراری


leitmotif، موضوعمهم تکراری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a recurrent theme in a musical piece or literary work that is associated with a particular character, thing, or situation.
مشابه: burden, chorus, melody, motif, refrain, strain, theme

- The poet uses volcanic imagery to convey the poem's leitmotif of repressed passion.
[ترجمه ترگمان] این شاعر از تصاویر آتشفشانی برای انتقال the از اشتیاق سرکوب شده استفاده می کند
[ترجمه گوگل] شاعر از تصاویر آتشفشانی استفاده می کند تا شعر را از شور و شوق سرکوب کند

• central motif, main theme

مترادف و متضاد

موضوع مهم تکراری (اسم)
leitmotif, leitmotiv

جملات نمونه

1. the leitmotif of this story consists of death and mourning
موضوع اصلی این داستان عبارت است از مرگ و سوگواری.

2. Her designs in clothing became a leitmotif of the 1970s.
[ترجمه ترگمان]طراحی های او در لباس به دهه ۱۹۷۰ تبدیل شد
[ترجمه گوگل]طرح های خود را در لباس تبدیل شد به leitmotif از 1970s

3. It was a leitmotif of the early It.
[ترجمه ترگمان]این یکی از روزه ای اول بود
[ترجمه گوگل]این یک پیشگویی از اوایل آن بود

4. This remained the leitmotif of a torrent of radio, television and newspaper interviews Heseltine gave in the days following his resignation.
[ترجمه ترگمان]این موضوع همچنان در پی استعفای او از رادیو، تلویزیون و مصاحبه تلویزیونی بود که در روزه ای پس از استعفای وی انجام شد
[ترجمه گوگل]این موضوع باقی مانده از پخش تلویزیونی و مصاحبه های روزنامه ای بود که هزلتین در روزهای پس از استعفای او داد

5. Ashton has other ways of creating a leitmotif to link incidents pertinent to the plot throughout a ballet.
[ترجمه ترگمان]Ashton روش های دیگری برای ایجاد ارتباط بین حوادث مربوط به توطئه در یک باله دارد
[ترجمه گوگل]اشتون شیوه های دیگر ایجاد یک رهبر برای پیوند دادن حوادث مربوط به طرح در سراسر یک باله است

6. If China is a leitmotif, readers may also detect a second running theme—or a pervasive tension.
[ترجمه ترگمان]اگر چین یک leitmotif باشد، خوانندگان نیز ممکن است دومین موضوع جاری - یا یک تنش فراگیر را کشف کنند
[ترجمه گوگل]اگر چین یک اثر هنری است، خوانندگان همچنین ممکن است موضوع دیگری را اجرا کنند یا تنش فراگیر

7. The prevalence of tiny companies is a leitmotif across the ailing economies of Southern Europe.
[ترجمه ترگمان]رواج شرکت های کوچک در اقتصاد بیمار جنوب اروپا leitmotif است
[ترجمه گوگل]شیوع کمپانی های کوچک، در سراسر اقتصادهای مفرط جنوب اروپا بسیار مهم است

8. The leitmotif of the disaster is cars.
[ترجمه ترگمان]The فاجعه ماشین است
[ترجمه گوگل]رهبر فاجعه، اتومبیل است

9. Zhang makes the chrysanthemum the film's visual leitmotif. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]ژانگ فیلم chrysanthemum را به تصویر می کشد فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]ژانگ باعث می شود که گل داوودی لویتومفت بصری فیلم باشد فرهنگ لغت جمله

10. But that is because his original leitmotif has been hopelessly over-shadowed through the lack of a good self-education.
[ترجمه ترگمان]اما این به این دلیل است که leitmotif اصلی او به طور ناامید - در سایه فقدان آموزش و پرورش خوب - در سایه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]اما این به این دلیل است که اثر اصلی خود را از طریق فقدان خودآموزی خوب ناامید شده است

11. The canine and anthropomorphism are also a leitmotif in Carlos Amorales' Manimal (200 as well.
[ترجمه ترگمان]سگ و سگ هم یک leitmotif در Carlos کارلوس Amorales (۲۰۰)نیز هستند
[ترجمه گوگل]کونین و انسان شناسی نیز یک اثر هنری در Manimal کارلوس Amorales (200 نیز هست

12. But that is because his original leitmotif has been hopelessly over-showed through the lack of a good self-education.
[ترجمه ترگمان]اما این امر به این دلیل است که leitmotif اصلی او به طرز ناامید کننده ای به پایان رسیده است و از طریق عدم تحصیلات خوب نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]اما این به این دلیل است که رهبر معاصر خود ناخودآگاه بیش از آن را نشان می دهد از طریق عدم آموزش عالی خود

13. The title of one of Dietrich's best-known songs could serve as the leitmotif for her life.
[ترجمه ترگمان]عنوان یکی از معروف ترین آهنگ های دیتریخ می تواند به عنوان the زندگی اش خدمت کند
[ترجمه گوگل]عنوان یکی از آهنگ های مشهور دیتریش می تواند به عنوان یک اثر هنری برای زندگی اش باشد

14. This can be effected by the use of a leitmotif or phrases of music.
[ترجمه ترگمان]این می تواند با استفاده از a یا عبارات موسیقی موثر واقع شود
[ترجمه گوگل]این را می توان با استفاده از leitmotif یا عبارات موسیقی انجام داد

15. Managed competition, rather than a free market in health care, is the leitmotif of the reforms.
[ترجمه ترگمان]رقابت مدیریت شده، به جای یک بازار آزاد در حوزه بهداشت و درمان، بخشی از اصلاحات است
[ترجمه گوگل]رقابت های مدیریتی، به جای یک بازار آزاد در زمینه مراقبت های بهداشتی، رهبری اصلاحات است

پیشنهاد کاربران

بن مایه

leitmotif ( موسیقی )
واژه مصوب: لحن معرف
تعریف: ایده‏ای موسیقایی که در یک قطعۀ موسیقی، معمولاً اپرا، برای تداعی شخص و شی‏ء و احساس و مانند آن تکرار می‏شود


کلمات دیگر: