کلمه جو
صفحه اصلی

nauseous


معنی : تهوع اور
معانی دیگر : (عامیانه) دچار تهوع، تهوع آور، منش انگیز، دل آشوبگر، وامنده، انزجار انگیز، بیزار کننده، چندش آور، استفراغ آور

انگلیسی به فارسی

تهوع اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: nauseously (adv.), nauseousness (n.)
(1) تعریف: causing nausea; sickening or disgusting.
مشابه: repellent, sickening

(2) تعریف: afflicted by nausea.
مشابه: bilious, queasy, sick

• causing nausea; causing great repugnance, disgusting; feeling like vomiting, having an upset stomach (informal)
if you feel nauseous, you feel sick and as if you are likely to vomit.
something that is nauseous is unpleasant and causes you to feel strong feelings of disgust or dislike.

مترادف و متضاد

تهوع اور (صفت)
fulsome, nauseous, nauseating, sickening, queasy

disgusting


Synonyms: abhorrent, brackish, detestable, distasteful, ill, loathsome, nauseated, nauseating, offensive, queasy, repugnant, repulsive, revolting, rocky, seasick, sick, sick as dog, sickening, squeamish


Antonyms: nice, pleasing, soothing


جملات نمونه

1. she was nauseous during the voyage
در سفر دریایی دچار حالت تهوع شد.

2. I feel a bit nauseous.
[ترجمه ترگمان]یکم حالت تهوع دارم
[ترجمه گوگل]کمی احساس ناخوشایندی احساس می کنم

3. A nauseous wave of pain broke over her.
[ترجمه ترگمان]موجی از درد بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]موجی از درد ناخوشایند بر او غلبه کرد

4. I felt slightly nauseous .
[ترجمه ترگمان]کمی حالت تهوع به من دست داد
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی می کردم

5. She felt/was nauseous during the sea crossing.
[ترجمه ترگمان]هنگام عبور از دریا احساس تهوع می کرد
[ترجمه گوگل]او در طول گذرگاه دریا احساس تهوع و اضطراب میکرد

6. In fact she felt awful, nauseous and light-headed and clammy.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت احساس تهوع و تهوع و light می کرد
[ترجمه گوگل]در واقع او احساس ناخوشایندی، ناخوشایندی و سرگیجه داشت

7. He felt shivery and nauseous.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که shivery و حالت تهوع دارد
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و تهدید کرد

8. I'm a little nauseous from the medication.
[ترجمه ترگمان] از داروها یکم تهوع دارم
[ترجمه گوگل]من کمی ناخوشایند از دارو است

9. The smell of booze is making me nauseous.
[ترجمه ترگمان]بوی الکل باعث تهوع من می شود
[ترجمه گوگل]بوی شربت من تهوع آور است

10. I felt nauseous and rotten for a week.
[ترجمه ترگمان]برای یک هفته احساس تهوع و تهوع کردم
[ترجمه گوگل]من یک هفته احساس ناخوشایندی و فاسد شدم

11. I suddenly felt nauseous with anger and humiliation - none of the things I'd felt at the time.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس تهوع و حقارت کردم - هیچ کدام از چیزهایی که در آن زمان احساس کرده بودم
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس ناخوشایند با خشم و تحقیر - هیچ یک از چیزهایی که من در آن زمان احساس کردم

12. She suddenly felt nauseous, and went to the sink and heaved uncontrollably.
[ترجمه ترگمان]ناگهان حالت تهوع به خود گرفت و به طرف سینک رفت و بی اختیار بالا آمد
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی احساس ناخوشایندی کرد، و به غرق رفت و بی ادعا شدید شد

13. The glare of the nauseous streetlights which made the world faceless and colourless.
[ترجمه ترگمان]نور چراغ های nauseous که جهان را faceless و بی رنگ کرده بود
[ترجمه گوگل]نور خیره کننده از چراغ های ناخوشایند که جهان را بی روح و بی رنگ ساخته است

14. The sensation passed, leaving her nauseous and curiously empty . . . .
[ترجمه ترگمان]این احساس گذشت، حالت تهوع و کنجکاوی او را به حال خود گذاشت
[ترجمه گوگل]احساسات گذشت، و احساس ناخوشایندی داشت و کنجکاو خالی بود

She was nauseous during the voyage.

در سفر دریایی دچار حالت تهوع شد.


پیشنهاد کاربران

Feeling that you are going to vomit
=sick

چیزی که با بد مزگی حال شما را بد میکند

Feel nauseous
حالت تهوع

مشمئزکننده


کلمات دیگر: