معنی : پادو، خبرنگار محلی معانی دیگر : (خبرگزاری) پادو خبری (که رویدادها را برای ویرایش و پخش به اداره ی مرکزی گزارش می دهد)، خبرگزار سیار
پادو (اسم)peon, footman, lackey, page, busboy, scullion, errand boy, flunkey, flunky, footboy, lacquey, legmanخبرنگار محلی (اسم)legman