کلمه جو
صفحه اصلی

malady


معنی : مرض، ناخوشی، بیماری، فاسد شدگی
معانی دیگر : (بیشتر به صورت مجازی) بیماری، آزار، اختلال

انگلیسی به فارسی

ناخوشی، فاسد شدگی، بیماری، مرض


بدبختی، بیماری، مرض، ناخوشی، فاسد شدگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: maladies
(1) تعریف: an illness of the body or mind.
مترادف: ailment, disease, illness, infirmity, sickness
مشابه: affliction, complaint, condition, disorder, indisposition, malaise

- Alzheimer's disease is a terrible malady.
[ترجمه ترگمان] بیماری آلزایمر یک بیماری وحشتناک است
[ترجمه گوگل] بیماری آلزایمر یک بیماری وحشتناک است
- A bit of a hypochondriac, he was sure he suffered from all kinds of maladies.
[ترجمه ترگمان] او مطمئن بود که از انواع بیماری ها رنج می برد
[ترجمه گوگل] کمی از یک هیپوچندریک، او مطمئن بود که او از همه انواع بیماری ها رنج می برد

(2) تعریف: a disorderly or adverse condition.
مترادف: derangement, disease, insanity, malaise, pestilence
مشابه: ailment, contagion, disorder, disruption, disturbance, infirmity, plague

- We must address the malady of violence in our schools.
[ترجمه ترگمان] ما باید به بیماری خشونت در مدارس خود رسیدگی کنیم
[ترجمه گوگل] ما باید به بیماری های خشونت در مدارس توجه کنیم

• disease, illness (mental or physical); abnormal or disorderly condition
a malady is an illness; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

مرض (اسم)
illness, sickness, disease, malady

ناخوشی (اسم)
illness, disease, metastasis, malady, morbidity, invalidism

بیماری (اسم)
illness, sickness, malady

فاسد شدگی (اسم)
malady

disease


Synonyms: ache, affection, affliction, ailment, attack, blight, bug, cancer, complaint, condition, contagion, debility, disability, disorder, distemper, epidemic, fever, flu, ill health, illness, infection, infirmity, inflammation, plague, sickness, syndrome, virus


جملات نمونه

1. intractable malady
بیماری دیردرمان

2. the malady of today's youth is the lack of faith, that's all
بیماری جوانان امروز بی ایمانی است و بس.

3. He was stricken at twenty-one with a crippling malady.
[ترجمه ترگمان]او در بیست و یک سالگی دچار بیماری crippling شده بود
[ترجمه گوگل]او در 21 سالگی با بیماری زخمی شده زخمی شد

4. Malaria is a kind of serious malady.
[ترجمه ترگمان]مالاریا نوعی بیماری جدی است
[ترجمه گوگل]مالاریا نوعی بیماری جدی است

5. He determined not to yield to the malady, striding about the deck all night, refusing to give in.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت که تمام شب در ایوان قدم بزند و از تسلیم شدن خودداری کند
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که به بیماری نروند، تمام شب در مورد عرشه صحبت میکرد و حاضر به دادن آن نبود

6. It is a strange malady that strikes following a stunning election victory and tests your ability to avoid injudicious and arrogant actions.
[ترجمه ترگمان]این یک بیماری عجیب است که به دنبال پیروزی خیره کننده انتخابات است و توانایی شما برای اجتناب از اقدامات خودسرانه و خودخواهانه را امتحان می کند
[ترجمه گوگل]این بدبختی عجیب و غریب است که پس از یک پیروزی خیره کننده انتخابات اعتصاب می کند و توانایی شما را در جلوگیری از اقدامات ناعادلانه و متکبرانه تست می کند

7. Some doctors still regard menopause as a malady.
[ترجمه ترگمان]بعضی از دکترها هنوز یائسگی را به عنوان یک بیماری تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از پزشکان هنوز در معرض یائسگی هستند

8. The malady is marked by nasty kicks, retaliatory shoves, hard words and worse.
[ترجمه ترگمان]این بیماری با ضربه زننده و زننده، shoves، کلمات دشوار و بدتر از آن است
[ترجمه گوگل]بیماری با ضربات تند و زننده، شلیک های تلافی، کلمات سخت و بدتر مشخص می شود

9. To be ignorant of one's ignorance is the malady of ignorance.
[ترجمه ترگمان]نادان بودن نادانی از نادانی است
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن نادانی فرد بدبختی است

10. Dogmatism is a malady in the academic research nowadays.
[ترجمه ترگمان]dogmatism یک بیماری در تحقیقات آکادمیک این روزها است
[ترجمه گوگل]دگماتیسم امروزه در تحقیقات دانشگاهی بیماری است

11. "It is the sort of malady which we call monomania," said the doctor.
[ترجمه ترگمان]دکتر گفت: \" این یک نوع بیماری است که ما آن را یک نوع بیماری می نامیم \"
[ترجمه گوگل]دکتر گفت: 'این نوع بدی است که ما مونمانیا می نامیم '

12. Love is a malady without a cure.
[ترجمه ترگمان]عشق بدون علاج بیماری است
[ترجمه گوگل]عشق بیماری است بدون درمان

13. Nasta Palazhanka, deputy chairwoman for Malady Front (Young Front), a nongovernmental organization in Belarus.
[ترجمه ترگمان]Nasta Palazhanka، معاون جبهه Malady (جبهه جوانان)، یک سازمان غیر دولتی در بلاروس
[ترجمه گوگل]Nasta Palazhanka، معاون رئیس جمهور برای جبهه مالدی (جبهه جوان)، یک سازمان غیر دولتی در بلاروس است

14. Violent crime is only one of the malady afflict modern society.
[ترجمه ترگمان]جنایت خشونت باری فقط یکی از آن بیماری است که جامعه مدرن را مبتلا می کند
[ترجمه گوگل]جنایت خشونت آمیز تنها یکی از بدبختی های جامعه مدرن است

15. All the rose bushes seem to be suffering from the same mysterious malady.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که همه بوته های گل سرخ از همان مرض اسرارآمیز رنج می برند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد همه بوته های گل رز از بیماری مشابه اسرار آمیز رنج می برند

The malady of today's youth is the lack of faith, that's all.

بیماری جوانان امروز بی‌ایمانی است و بس.


social maladies caused by ignorance

بیماری‌های اجتماعی ناشی از جهالت


پیشنهاد کاربران

گرفتاری و مصیبت

Mentally illness that is back to your childhood

mental malady
مرض روحی،
بیماری/اختلال روانی

مشکل در جامعه
بیماری
ناخوشی



کلمات دیگر: