کلمه جو
صفحه اصلی

lay off


معنی : متوقف ساختن، بخدمت خاتمه دادن
معانی دیگر : 1- (جامه و غیره) کنار گذاشتن 2- (به ویژه موقتا) از کار بی کار کردن، 3- (خودمانی) ول کردن، دست برداشتن 4- برای استراحت توقف کردن، فصل کم کاری، بخدمت خاتمه دادن فصل کم کاری، (از کار) بی کار سازی، خاتمه دادن به خدمت، خاتمه دادن به خدمت because of the slow markets, the factory has suggested the layoff of fifty workers بهخاطر کسادی بازار، کارخانه پیشنهاد بیکارسازی 50 کارگر را داده است

انگلیسی به فارسی

متوقف ساختن، تعدیل نیرو کردن


دست از سر کسی برداشتن


خاموش کردن، بخدمت خاتمه دادن، متوقف ساختن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to cease employing (someone).
متضاد: hire
مشابه: cashier, dismiss, sack
اسم ( noun )
(1) تعریف: the dismissal or temporary suspension of employees.
مترادف: discharge, dismissal, suspension
مشابه: pink slip

(2) تعریف: a period of time during which such a suspension is in effect, or a period of inactivity.
مترادف: abeyance
مشابه: break, hiatus, interlude, intermission, lull, pause, recess, respite, suspension

- a two-month layoff
[ترجمه علی احمد] تعدیل نیرو
[ترجمه ترگمان] یک layoff دو ماهه
[ترجمه گوگل] اخراج دو ماهه

• postpone; fire, dismiss from a job
act of discharging workers (especially temporarily); period when one is not employed, period of forced inactivity
when there are layoffs in a company, people are made unemployed because there is no more work for them in the company.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] اختیار شدن، برکناری، معلق از خدمت تعلیق، انتظار خدمت موقت

مترادف و متضاد

متوقف ساختن (فعل)
stop, cease, lay off, discontinue

به خدمت خاتمه دادن (فعل)
lay off, muster out

stop doing


Synonyms: cease, desist, end, give a rest, give up, halt, leave alone, leave off, let up, lie by, quit, rest, spell


Antonyms: begin, start


relieve of responsibility


Synonyms: discharge, dismiss, drop, fire, let go, oust, pay off, retire early


Antonyms: employ, hire


جملات نمونه

1. because of the slow markets, the factory has suggested the layoff of fifty workers
به خاطر کسادی بازار،کارخانه پیشنهاد بی کارسازی 50 کارگر را داده است.

2. The doctor advised me to lay off cigarettes.
[ترجمه سراجی] دکتربه من توصیه کردکه سیگارراترک کنم.
[ترجمه Behnam Nasiry] دکتر به من توصیه کرد که سیگار رو کنار بزارم
[ترجمه Zahra fatemian] دکتر بهم توصیه کردن دست از سیگار کشیدن بردارم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من توصیه کرد که سیگار بکشم
[ترجمه گوگل]دکتر به من توصیه کرد تا سیگار را بیرون بکشد

3. You must lay off alcohol for a while.
[ترجمه مهری] برای مدتی باید دست از الکل بکشی.
[ترجمه ترگمان] واسه یه مدتی باید الکل مصرف کنی
[ترجمه گوگل]برای مدتی باید الکل را آزاد کنید

4. Lay off him! Can't you see he's badly hurt?
[ترجمه A.A] ولش کن ! نمی بینی بدجوری صدمه دیده است؟
[ترجمه ترگمان]! ولش کن نمی بینی بدجوری صدمه دیده؟
[ترجمه گوگل]او را ببوس! نمیتوانید ببینید او به شدت صدمه دیده است؟

5. I had to lay off running for several months.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم چند ماه دیگه فرار کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم چند ماه با هم کار کنم

6. She forced her husband to lay off smoking and drinking.
[ترجمه علی] او شوهرش را مجبور کرد تا سیگار کشیدن و نوشیدن را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]شوهرش را مجبور کرد که سیگار بکشد و مشروب بخورد
[ترجمه گوگل]شوهرش را مجبور به ترک سیگار و نوشیدن کرد

7. I wish he'd lay off me!
[ترجمه A.A] کاشکی دست از سرم برداره !
[ترجمه ترگمان]کاش دست ازسر من بر می داشت!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم او را از من جدا کن

8. I wish you would lay off!
[ترجمه ترگمان]ای کاش لم می دادی!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که تو را آزاد کنم

9. They had to lay off 200 staff and call in the receivers.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید ۲۰۰ نفر از کارکنان را اخراج کرده و به گیرنده تلفن کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند 200 کارمند را خاموش کنند و در گیرنده ها تماس بگیرند

10. The doctor told me to lay off for a week.
[ترجمه ترگمان]دکتر به من گفت که یک هفته استراحت کنم
[ترجمه گوگل]دکتر به من گفت تا هفته ای یک بار بریزم

11. You'd better lay off alcohol for a while.
[ترجمه ترگمان]بهتر است مدتی الکل مصرف کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است مدت زمان زیادی را صرف نوشیدن الکل کنید

12. Lay off me will you-it's nothing to do with me.
[ترجمه سراجی] دست ازسرم بردار، آن هیچ ربطی به من نداره!
[ترجمه ترگمان]- دست ازسر من بردار - کاری نیست که با من بکنی
[ترجمه گوگل]مرا ببخشید، من هیچوقت با من کاری ندارم

13. Lay off! You're messing up my hair!
[ترجمه ترگمان]! بکش کنار داری موهای منو خراب می کنی!
[ترجمه گوگل]بیایید تو موی خود را خراب می کنی

14. She is in a mood. Lay off her,will you?
[ترجمه سراجی] حالش خوب نیست . میشه الان ولش کنی؟
[ترجمه ترگمان] الان حالش خوبه ولش کن، میشه؟
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی است او را ببوسید، آیا؟

15. The gas companies are having to lay off staff in the face of stiff competition from oil.
[ترجمه ترگمان]شرکت های گازی مجبور هستند کارکنان را در مواجهه با رقابت شدید نفتی رها کنند
[ترجمه گوگل]شرکت های گاز نیاز به اخراج از کارکنان در مواجهه با رقابت شدید از نفت دارند

16. I think you'd better lay off fatty foods for a while.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر باشد برای مدتی غذاهای چرب را کنار بگذاری
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما بهتر است برای از بین بردن غذاهای چرب برای مدتی

17. Foster is playing again after a six-week layoff due to injury.
[ترجمه ترگمان]فاستر دوباره بعد از ۶ هفته بازی کردن به خاطر آسیب بازی می کند
[ترجمه گوگل]فاستر پس از یک شش هفته به علت مصدومیت دوباره بازی می کند

18. Horgan said she had just sent out temporary layoff letters to three of her 40 employees.
[ترجمه ترگمان]هورگان، گفت که او فقط نامه هایی به سه نفر از ۴۰ تن از ۴۰ تن از کارمندان خود ارسال کرده است
[ترجمه گوگل]هورگان گفت که او فقط نامه های موقت را به سه نفر از 40 کارمندش فرستاده است

19. Layoff decisions were blamed on the refusal of the unions to accept pay cuts.
[ترجمه ترگمان]تصمیمات layoff به امتناع اتحادیه ها برای پذیرش کاهش های پرداختی مورد سرزنش قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تصمیمات اتخاذ شده در مورد امتناع اتحادیه ها برای پذیرفتن کاهش حقوق متهم بود

20. Shifting my weight left on the layoff to get a better grip I pulled again.
[ترجمه ترگمان]تغییر وزن من روی the باعث شد که فشار بهتری به دست بیاورم، دوباره کشیدم
[ترجمه گوگل]تغییر وزن من در انحراف به سمت چپ برای گرفتن دستمزد بهتر من دوباره کشیده شدم

21. A six - year layoff has not rusted his technique.
[ترجمه ترگمان]یک layoff شش ساله به روش خود زنگ نزده است
[ترجمه گوگل]اخراج شش ساله تکنیک خود را زده است

22. I figured, that long of a layoff in this game? I thought he'd be rusty.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم، این بازی در این بازی چقدر طول میکشه؟ فکر می کردم زنگ می زند
[ترجمه گوگل]من فهمیدم که مدت طولانی از اخراج در این بازی؟ فکر کردم او زنگ زده است

23. Remember firing is not the same as layoff or reduction in force.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که تیراندازی به اندازه زور یا کاهش نیرو نیست
[ترجمه گوگل]به یاد بیاورید شلیک همان چیزی است که اخراج یا کاهش نیرویی نیست

24. He was bowling badly after his long layoff.
[ترجمه ترگمان]بعد از layoff طولانی او خیلی بد بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او پس از اخراج طولانی خود بولینگ شد

25. The company intends to layoff a portion of the staff to reduce costs.
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد بخشی از کارکنان را برای کاهش هزینه ها تکمیل کند
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد تا بخشی از کارمندان را برای کاهش هزینه ها کنار بگذارد

26. One hiccough, an unexpected bill, a layoff of one breadwinner and they will be in danger of losing their home .
[ترجمه ترگمان]یک hiccough، یک لایحه غیر منتظره، a از یک نان آور خانه است و آن ها در خطر از دست دادن خانه خود قرار دارند
[ترجمه گوگل]یک هیکل، یک لایحه غیر منتظره، اخراج یک نانوا و آنها در معرض خطر از دست دادن خانه خود قرار می گیرند

27. The high layoff packages, known as "golden parachute, " are increasingly common in the corporate world.
[ترجمه ترگمان]بسته های layoff که به عنوان \"چترنجات طلایی\" شناخته می شوند، در دنیای شرکت به طور فزاینده ای رایج هستند
[ترجمه گوگل]بسته های انفجاری بالا، که به نام 'چتر نجات طلایی' شناخته می شوند، در دنیای شرکت ها به طور فزاینده ای رایج هستند

28. What's more, layoff projections are grim.
[ترجمه ترگمان]بیشتر از این، پیش بینی های layoff شوم هستند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، پیش بینی های غیرقابل تحمل گران می شوند

29. A usually temporary layoff from work.
[ترجمه ترگمان]معمولا layoff موقتی از کار است
[ترجمه گوگل]معمولا به طور موقت اخراج از کار

30. Two layoff mechanisms with or without the mode of profit share have been compared. Then the relative parameters involved in the layoff mechanisms have been discussed by the comparative statics.
[ترجمه ترگمان]دو مکانیسم layoff با یا بدون حالت سود دهی در مقایسه با آن مقایسه شده است سپس پارامترهای نسبی درگیر در مکانیسم های layoff با استاتیک قیاسی بحث و بررسی شدند
[ترجمه گوگل]دو مکانیزم انفصال با سهم یا بدون سود مقایسه شده اند سپس پارامترهای نسبی در مکانیزم های انفجاری دخیل در استاتیک مقایسه شده مورد بحث قرار گرفته است

پیشنهاد کاربران

اخراج یا تعلیق کارگر

قرار گرفتن

Noun - countable :

اخراج موقت کارگران از کار ( به دلیل عدم وجود کار کافی برای آنها )

دوران نقاهت پس از بیماری ( برای ورزشکاران یا افراد عادی، که در طی آن فرد نمی تواند در مسابقات ورزشی یا سایر فعالیت های اجتماعی شرکت کند. )

lay - off
Discharge
Suspension


بیکاری دوره ای بدلیل نبودن کار.
طبق تعریف لانگمن:
شرایطی که در آن کارفرما بدلیل نبودن کار کافی، موقتاً یک کارگر را اخراج می کند ( از کار معلق می کند ) .


تعدیل نیرو کردن

تعدیل کردن

از کار اخراج کردن - از کار برکنار کردن کسی - بیکار کردن کسی
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to stop employing someone because there is no work for them to do
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
to end someone’s employment, especially temporarily, because there is not enough work for them
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
an occasion when a company stops employing someone, sometimes temporarily, because the company does not have enough money or enough work
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Oxford :
A temporary or permanent discharge of a worker or workers.

اخراج کردن

اخراجی ( از کار به علت بحران اقتصادی )

متوقف کردن، ترک کردن، کنار گذاشتن،

تعلیق کردن ( از کار )
موقتا اخراج کردن

تعدیل نیرو

تعدیل نیرو که میتواند موقتی یا دائمی باشد.
و Furlough نوعی تعدیل نیروی موقتی است و در آن فرد یا به طور کامل از کار منفصل می شود یا ساعات کاری کاهش می یابد. ولی همچنان کار خود رو حفظ می کند.

a discharge, especially temporary, of a work

Short temporary layoff durations are not always followed by re - employment

دست از اذیت کردن یا آسیب زدن کسی برداشتن
to stop annoying someone or hurting them

بس کردن، دست برداشتن

اخراج

اخراج کارکنان، کاستن تعداد کارکنان، اعدیل نیروی کار


کلمات دیگر: