کلمه جو
صفحه اصلی

lassitude


معنی : سستی، رخوت، خستگی، بی میلی، سستی تب، تب سبک
معانی دیگر : بی حالی، بی رمقی، نا نداشتن، لختی، گیار، خماری

انگلیسی به فارسی

سستی، سستی تب، تب سبک، رخوت، خماری، بی میلی


ضعف، سستی، رخوت، سستی تب، تب سبک، بی میلی، خستگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of mental or physical energy; weariness or listlessness; lethargy.
مترادف: languidness, languor, lethargy, listlessness
متضاد: vigor
مشابه: enervation, loginess, sluggishness, stupor, torpor, weariness

- He'd always been so active and energetic that his recent lassitude made her worry that he might be depressed or physically ill.
[ترجمه ترگمان] همیشه چنان فعال و پر جنب و جوش بود که lassitude از او نگران بود که ممکن است افسرده یا جسما باشد
[ترجمه گوگل] او همیشه باهوش و پر انرژی بوده است که نگرانی اخیرش موجب نگرانی او شده است که ممکن است از نظر افسردگی یا جسمی بیمار باشد

• weariness, exhaustion; weakness; listlessness; laziness
lassitude is a state of tiredness, laziness, or lack of interest; a formal word.

مترادف و متضاد

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

رخوت (اسم)
indolence, acedia, lethargy, paralysis, lassitude, laxation

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

بی میلی (اسم)
disgust, distaste, loathing, lassitude, grudge, inappetence, dismay, disapproval, disapprobation, disaffection, reluctance, disinclination, disrelish, reluctancy

سستی تب (اسم)
lassitude

تب سبک (اسم)
lassitude

lethargy


Synonyms: apathy, dullness, exhaustion, fatigue, idleness, inaction, inactivity, languor, laziness, listlessness, sleepiness, sluggishness, tiredness, torpor, weakness, weariness


جملات نمونه

1. Symptoms of anaemia include general fatigue and lassitude.
[ترجمه ترگمان]علائم کم خونی ناشی از خستگی و خستگی عمومی است
[ترجمه گوگل]نشانه های کم خونی عبارتند از خستگی و خستگی عمومی

2. Shareholders are blaming the company's problems on the lassitude of the managing director.
[ترجمه ترگمان]سهامداران مشکلات شرکت را روی تنبلی مدیر عامل مقصر می دانند
[ترجمه گوگل]سهامداران مشکالت این شرکت را در کمبود مدیر عامل شرکت می کنند

3. I was overcome by lassitude.
[ترجمه ترگمان]ضعف و سستی بر من مستولی شده بود
[ترجمه گوگل]من با غرق شدن غلبه کردم

4. Lassitude and shame and a dreamy disgust provide the medium for these transactions.
[ترجمه ترگمان]شرمندگی و شرم و انزجار رویایی، محیط برای این تراکنش ها را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]خستگی و شرم و انزجار رویایی، محیطی را برای این معاملات فراهم می کنند

5. In acute infections, there is anaemia and lassitude and occasionally respiratory embarrassment.
[ترجمه ترگمان]در عفونت های حاد، کم خونی و رخوت و دیگر اضطراب تنفسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در عفونت های حاد، کم خونی و کم خونی وجود دارد و بعضی اوقات خجالت تنفسی است

6. Neither illness nor lassitude prevented him from going on with his work.
[ترجمه ترگمان]نه بیماری و نه بی حالی او را از رفتن به کار خود منع می کرد
[ترجمه گوگل]نه بیماری و نه ضعف او مانع از رفتن به کار خود شد

7. Sometimes we feel lassitude on a hot summer day.
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات ما روی یک روز گرم تابستانی احساس خستگی می کنیم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ما در روز گرم تابستان احساس خستگی می کنیم

8. Objective : To find out work lassitude level of hospital nurses and its influencing factors.
[ترجمه ترگمان]هدف: پیدا کردن سطح خستگی کار پرستاران بیمارستان و عوامل موثر آن
[ترجمه گوگل]هدف: تعیین میزان شغل در پرستاران بیمارستانی و عوامل موثر بر آن

9. The questions of soreness, lassitude, and appetite degression after operation were relieved. The effective was better under the directions of healthy education.
[ترجمه ترگمان]سوالات درد، تنبلی و اشتها، پس از عملیات، تسکین یافتند تاثیر موثر بر آموزش سالم بهتر بود
[ترجمه گوگل]سؤالات مربوط به کاهش درد، ضعف و اشتها پس از عمل کاهش یافت موثرتر در جهت آموزش سالم بود

10. Fatigue and lassitude are also early signs of sub - clinical deficiency of the vitamin.
[ترجمه ترگمان]خستگی و خستگی نیز نشانه های اولیه کمبود sub ویتامین هستند
[ترجمه گوگل]خستگی و ضعف نیز علائم اولیه کمبود بالینی کم ویتامین است

11. A deadly lassitude had taken hold of him.
[ترجمه ترگمان]سستی مرگباری بر او چیره شده بود
[ترجمه گوگل]از دست دادن مرگبار او دستگیر شده بود

12. Intoxicating earth aromas induced lassitude and ethereal calm.
[ترجمه ترگمان]زمین زیر زمینی، رخوت و سستی را به خود جذب می کرد
[ترجمه گوگل]عطرهای مضر زمین سبب ایجاد آرامش و آرامش می شود

13. Lassitude occurs early in the course of the disease.
[ترجمه ترگمان]Lassitude در اوایل این بیماری زود رخ می دهد
[ترجمه گوگل]زودرس در اوایل بیماری رخ می دهد

14. With all my lassitude I have strength enough to see it out.
[ترجمه ترگمان]با این همه سستی که من به اندازه کافی نیرو دارم که آن را ببینم
[ترجمه گوگل]با تمام غم و اندوه من به اندازه کافی برای دیدن آن قدرت دارم


کلمات دیگر: