کلمه جو
صفحه اصلی

kibbutz


معنی : مزرعه اشتراکی در کشور اسرائیل
معانی دیگر : (عبری) کیبوتز، مزرعه ی اشتراکی

انگلیسی به فارسی

مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل


کیبوتس، مزرعه اشتراكي در كشور اسرائيل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: kibbutzim
• : تعریف: an Israeli farming settlement whose ownership is shared by those who live and work there.

- Childcare on the kibbutz was a collective undertaking.
[ترجمه ترگمان] childcare روی the یک تعهد جمعی بود
[ترجمه گوگل] مراقبت از کودکان در کیبوتس یک تعهد جمعی بود

• communal farm or factory in israel
a kibbutz is a place of work in israel, for example a farm or factory, where the workers live together and share all the duties and income.

مترادف و متضاد

مزرعه اشتراکی در کشور اسرائیل (اسم)
kibbutz

جملات نمونه

1. He was pained to see many youngsters deserting kibbutz life.
[ترجمه ترگمان]از دیدن بسیاری از جوانانی که زندگی kibbutz را ترک کرده بود، رنج می برد
[ترجمه گوگل]او مشتاق دیدن بسیاری از جوانانی بود که زندگی کیببوت را ترک کردند

2. The position of leader-manager in the kibbutz carries authority, and commands high prestige.
[ترجمه ترگمان]موقعیت مدیر عامل در the قدرت را دارد و اعتبار بالایی را فرماندهی می کند
[ترجمه گوگل]موقعیت رهبر و مدیر در kibbutz دارای قدرت است و دستورات عالی است

3. The kibbutz is situated in an arid spot hundreds of feet below sea level, a feature highlighted in tourist brochures.
[ترجمه ترگمان]The در یک نقطه خشک صدها متر زیر سطح دریا قرار دارد که در بروشورهای گردشگری برجسته شده است
[ترجمه گوگل]کیبوتس در یک نقطه خشک صدها فوت از سطح دریا واقع شده است، ویژگی برجسته در بروشور توریستی

4. Women clean house in a kibbutz because, like women everywhere, they complain that men would not do it properly.
[ترجمه ترگمان]زنان خانه تمیز را به دلیل وجود زنان در همه جا تمیز می کنند، شکایت دارند که مردان این کار را به درستی انجام نمی دهند
[ترجمه گوگل]زنان خانه را در یک کیبوتز تمیز می کنند، زیرا مانند زنان در همه جا، آنها شکایت می کنند که مردان این کار را درست انجام نمی دهند

5. For more than a decade, the farming kibbutz where Avishi Grossman spent his life has struggled under a huge debt.
[ترجمه ترگمان]بیش از یک دهه، کشاورزی farming که Avishi Grossman جانش را در آن گذرانده است، زیر بدهی بزرگی دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه گوگل]برای بیش از یک دهه، کیبوتس کشاورزی که آیشی گروسمن زندگی خود را صرف کرده است، تحت بدهی های بزرگی قرار گرفته است

6. To try to alleviate that, the United Kibbutz Movement began negotiating with the major banks to reduce the debt.
[ترجمه ترگمان]برای کاهش این مشکل، جنبش متحد Kibbutz شروع به مذاکره با بانک های بزرگ برای کاهش بدهی ها کرد
[ترجمه گوگل]تلاش برای کاهش این، جنبش متحده Kibbutz شروع به مذاکره با بانک های بزرگ برای کاهش بدهی

7. The kibbutz, the Hebrew name for a collective settlement, has also proved to be a firm short-term favourite among travellers.
[ترجمه ترگمان]The، نام عبری برای یک توافق جمعی، همچنین ثابت کرده است که در میان مسافران محبوب کوتاه مدت است
[ترجمه گوگل]Kibbutz، نام عبری برای یک توافق جمعی، نیز ثابت شده است که یک شرکت کوتاه مدت در میان مسافران است

8. Incidentally, have you been to the kibbutz library yet?
[ترجمه ترگمان]راستی، شما هنوز به کتابخانه kibbutz رفتید؟
[ترجمه گوگل]در ضمن، آیا تا به حال کتابخانه kibbutz شده اید؟

9. How could we keep our children on the kibbutz?
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم بچه هامون رو تو the نگه داریم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم بچه هایمان را در کیبوتز نگه داریم؟

10. Ilana occupied the general secretary of kibbutz Yagur in 200
[ترجمه ترگمان]Ilana منشی عمومی of Yagur را در سال ۲۰۰ میلادی اشغال کرد
[ترجمه گوگل]ایلانا دبیر کل کیبوتز یگور در سال 200 را اشغال کرد

11. Ilana arrived in kibbutz Yagur in 1988 with her husband and settle down ever since.
[ترجمه ترگمان]Ilana با شوهرش در سال ۱۹۸۸ با شوهرش وارد شد و از آن روز به بعد آرام گرفت
[ترجمه گوگل]ایلانا در سال 1988 با همسرش به کیبوت یجور وارد شد و از آن زمان به آنجا رفته است

12. The idea of the kibbutz was to have a sexually neutral society in which there were no rigid formulae for each sex and each member had equal opportunity and equal responsibility within the group.
[ترجمه ترگمان]ایده of داشتن یک جامعه خنثی از نظر جنسی بود که در آن هیچ فرمول صلب برای هر جنس وجود نداشت و هر عضو فرصت برابر و مسیولیت برابر در گروه داشت
[ترجمه گوگل]ایده kibbutz بود که یک جامعه خنثی جنسی داشته باشد که در آن هیچ فرمول سفت و سختی برای هر جنس وجود نداشت و هر عضو دارای فرصت های مساوی و مسئولیت برابر در گروه بود

13. Flames approach houses in kibbutz Beit Oren in northern Israel, Thursday, Dec. 20
[ترجمه ترگمان]روز پنجشنبه، پنج شنبه، روز ۲۰ دسامبر، در kibbutz بیت Oren در شمال اسرائیل، در نزدیکی خانه های \"شعله های آتش\" واقع در شمال اسرائیل، به آتش کشیده شد
[ترجمه گوگل]شعله ها خانه ها را در کیوبوت بیت اورن در شمال اسرائیل، پنج شنبه، 20 دسامبر، نزدیک می کنند

14. The project is situated in Kibbutz Yechiam on the north of Israel in the community center area.
[ترجمه ترگمان]این پروژه در Kibbutz Yechiam در شمال اسراییل در منطقه مرکزی جامعه واقع شده است
[ترجمه گوگل]این پروژه در Kibbutz Yechiam در شمال اسرائیل در منطقه مرکز اجتماعی واقع شده است

15. The building is nicknamed the Kibbutz, and has been the home of war photographers, among them Tim Hetherington, who was killed in Libya earlier this year.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان به the معروف است و خانه عکاسان جنگی بوده است، در میان آن ها تیم Hetherington، که اوایل امسال در لیبی کشته شد
[ترجمه گوگل]این ساختمان به نام Kibbutz نامگذاری شده و خانه عکاسان جنگی بوده است، از جمله تیم اوهینگینگتون، که در اوایل سال جاری در لیبی کشته شد


کلمات دیگر: