کلمه جو
صفحه اصلی

malaise


معنی : ناراحتی، بی قراری، احساس مرض
معانی دیگر : احساس ناخوشی، بیمارگونگی، کسالت، رخوت، malease طب ناراحتی، احساس مر­

انگلیسی به فارسی

( malease ) (پزشکی) ناراحتی، بیقراری، احساس مرض


ضعف، بی قراری، ناراحتی، احساس مرض


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a state or condition of feeling generally unwell, mentally depressed, sluggish, or uneasy.
مترادف: discomfort, disquiet, feebleness, infirmity, uneasiness
مشابه: angst, anxiety, disease, distress, illness, malady, nausea, sickness

- She's been in a malaise since she lost her baby, and she hasn't felt up to returning to work.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که بچه اش را از دست داده، دچار سرگیجه شده، و هنوز هم احساس نکرده بود که به کارش برگشته است
[ترجمه گوگل] او از زمانی که کودکش را از دست داده بود ناراحت شده بود و احساس بازگشت به کار را نداشت

• weakness or general discomfort caused by an illness; feeling of unease, uneasiness
malaise is a state in which you feel dissatisfied or unhappy but do not know exactly what is wrong; a formal word.

مترادف و متضاد

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

بی قراری (اسم)
disquiet, unrest, worry, disquietude, inquietude, fidget, malaise, mutability, dysphoria, fidgetiness

احساس مرض (اسم)
malaise

depression, sickness


Synonyms: angst, anxiety, debility, decrepitude, despair, discomfort, disquiet, distress, doldrums, enervation, feebleness, illness, infirmity, infirmness, lassitude, melancholy, pain, sickliness, unease, uneasiness, unhealthiness, weakness


Antonyms: good health, healthiness, well being


جملات نمونه

1. menstruation gives rise to a characteristic malaise in some women
قاعدگی در برخی زنان موجب بیمارگونگی ویژه ای می شود.

2. You can see signs of malaise in our office.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید نشانه هایی از ضعف در دفتر ما را مشاهده کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید علائم ناراحتی را در دفتر ما مشاهده کنید

3. He complained of depression, headaches and malaise.
[ترجمه ترگمان]او از افسردگی، سردرد و ضعف شکایت داشت
[ترجمه گوگل]او از افسردگی، سردرد و ناراحتی شکایت کرد

4. He was afflicted by the modern malaise of instability and a fear of life.
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر ضعف مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او از نگرانی مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی مضطرب شد

5. One factor contributing to this malaise is the buildup of lactic acid in the muscles that can follow heavy drinking.
[ترجمه ترگمان]یکی از عواملی که به این ضعف کمک می کند، تجمع اسید لاکتیک در ماهیچه ها است که به دنبال نوشیدنی سنگین هستند
[ترجمه گوگل]یکی از عواملی که باعث این بیماری می شود، ایجاد اسید لاکتیک در ماهیچه هایی است که می توانند از نوشیدن سنگین استفاده کنند

6. The first sign of illness is a malaise no worse than influenza.
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه بیماری، یک ضعف است، نه بدتر از آنفولانزا
[ترجمه گوگل]اولین علامت بیماری یک اختلال بدتر از آنفلوآنزا است

7. All the signs of this malaise are here, strewn about like empty Guinness cans on a Sunday morning.
[ترجمه ترگمان]همه نشانه های این ضعف در اینجا وجود دارند که مانند قوطی های خالی گینس در صبح روز یکشنبه پخش شده اند
[ترجمه گوگل]تمام علائم این ناراحتی در اینجا، مانند یک قوطی گینس خالی در یکشنبه یکشنبه است

8. It is a malaise that affects both intellectuals and the masses.
[ترجمه ترگمان]این یک بیقراری است که هم روشنفکران و هم توده های مردم را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این نگرانی است که بر روشنفکران و توده ها تاثیر می گذارد

9. Their collective mood had found its cellar, a malaise like a ladder they had descended rung by rung.
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی دسته جمعی آن ها در سرداب پیدا کرده بود، و مثل نردبانی که از پله پایین آمده بود، احساس سرگیجه می کرد
[ترجمه گوگل]خلق و خوی آنها، انبار خود را پیدا کرده بود، یک نزاع مانند نردبان که آنها به قله رسیده بودند

10. The malaise had spread countrywide however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ضعف در سراسر کشور گسترش یافت
[ترجمه گوگل]بدبختی در سراسر کشور گسترش یافته است

11. The essence of this constitutional malaise was the changing attitude of the young towards those in authority.
[ترجمه ترگمان]ماهیت این ضعف قانون اساسی، نگرش در حال تغییر جوانان به سمت کسانی بود که در قدرت بودند
[ترجمه گوگل]ماهیت این نگرانی قانون اساسی، تغییر نگرش جوان نسبت به کسانی بود که در قدرت بودند

12. A feeling of malaise which had beset him earlier, and which he had blamed on the news from Oxford, persisted.
[ترجمه ترگمان]احساس of که قبلا او را به ستوه آورده بود، و این خبر از آکسفورد را به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]احساس غم و اندوه که او را پیش از آن قرار داده بود، و او را به اخبار از آکسفورد سرزنش شد، ادامه داد

13. Weary of the general air of malaise in the Observer office, she had written round.
[ترجمه ترگمان]خسته و خسته از هوای عمومی، در دفتر Observer، خود را به آن نوشته بود
[ترجمه گوگل]او از کل ناامیدی ناشی از ناآرامی در دفتر ناظر برخوردار بود، او دور نوشته بود

14. The malaise about a shared intellectual and literary culture was short-lived, the product of passing confrontation.
[ترجمه ترگمان]ضعف در مورد یک فرهنگ فکری و فکری مشترک، کوتاه مدت و محصول برخورد گذرا بود
[ترجمه گوگل]نزاع در مورد یک فرهنگ مشترک و فکری و ادبی کوتاه مدت، محصول عبور از رویارویی بود

Menstruation gives rise to a characteristic malaise in some women.

قاعدگی در برخی زنان موجب بیمارگونگی ویژه‌ای می‌شود.


پیشنهاد کاربران

احساس بیماری ( جسمی ) ، ناراحتی ، بی قراری.
مثال : . She suffered from a malaise that kept her from enjoying the party

کسالت روانی

احساسِ مرض یا ناراحتی
( ناشی از عدم رضایت از وضع موجود و عدم توانایی در تغییر آن )

Gotta stay awake, gotta try and shake off this creeping "malaise
باید بیدار بمانم ، باید تلاش کنم ، باید این "مرض" ( بیحالی ، احساس رخوت ) " که در تنم در حال خزیدن است را بتکانم ( خودم را از آن برهانم )

ناخوشی


کلمات دیگر: