کلمه جو
صفحه اصلی

knotty


معنی : پیچیده، غامض، گره دار
معانی دیگر : پر گره، قلمبه دار، گره ناک، دشوار، بغرنج، پر از گرفتگی و اشکال، هاج و واج کننده، هاجگر، غام­

انگلیسی به فارسی

گره خورده، پیچیده، گره دار، غامض


گره دار، غامض


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: knottier, knottiest
مشتقات: knottily (adv.), knottiness (n.)
(1) تعریف: difficult to understand or solve; complex; intricate.
متضاد: easy, simple
مشابه: difficult

- It was a knotty problem that engendered hours of debate among the committee members.
[ترجمه ترگمان] این یک مشکل پیچیده بود که در بین اعضای کمیته چند ساعت به وجود آمد
[ترجمه گوگل] این یک مشکل پیچیده بود که موجب بحث در میان اعضای کمیته شد
- I love to solve these knotty puzzles.
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم این معماهای گره دار و گره دار را حل کنم
[ترجمه گوگل] من دوست دارم این پازل های پیچیده را حل کنم

(2) تعریف: having knots, as pine or other wood.

- The walls are of knotty pine.
[ترجمه ترگمان] دیوارها از چوب کاج گره دار تشکیل شده اند
[ترجمه گوگل] دیوارها از کاج گره خورده اند

• full of knots, full of loops and tangles that are hard to unravel; hard to solve, puzzling
a knotty problem is complicated and difficult to solve; an informal word.

مترادف و متضاد

پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

غامض (صفت)
abstruse, knotty, problematic, difficult, involute, problematical, obscure, unintelligible

گره دار (صفت)
knotty, knotted, burly, nodular, nodose, reedy, nodous

troublesome


Synonyms: baffling, complex, complicated, difficult, effortful, elaborate, formidable, Gordian, hard, intricate, involved, labyrinthine, mazy, mystifying, perplexing, problematical, puzzling, ramified, reticular, rough, rugged, sophisticated, sticky, terrible, thorny, tough, tricky, uphill


Antonyms: simple, uncomplicated, untroublesome


جملات نمونه

a knotty problem

مسئله‌ی بغرنج


1. a knotty board
تخته ی پرگره

2. a knotty old oak tree
درخت بلوط کهنسال و گره گره

3. a knotty problem
مسئله ی بغرنج

4. She met with a lot of knotty problems.
[ترجمه ترگمان]مشکلات پیچیده ای داشت
[ترجمه گوگل]او با مشکلات زیادی روبرو شد

5. The new management team faces some knotty problems.
[ترجمه ترگمان]تیم مدیریت جدید با مشکلات knotty روبرو است
[ترجمه گوگل]تیم مدیریت جدید با مشکلات خاصی مواجه است

6. It was a knotty mass of blue and black tissue - final proof of Dowd's inhumanity.
[ترجمه ترگمان]این یک توده گره دار از بافت سیاه و سیاه بود - اثباتی بر رفتار غیر انسانی دود دود
[ترجمه گوگل]این یک جرم سنگی از بافت آبی و سیاه بود - اثبات نهایی غیر انسانی داود

7. Flying is at the heart of this knotty problem.
[ترجمه ترگمان]پرنده در قلب این مشکل پیچیده قرار دارد
[ترجمه گوگل]پرواز در قلب این مشکل پیچیده است

8. Moreover, even when it does so, there are knotty problems of obtrusiveness and privacy to be resolved before one could perform brain scans outside the laboratory.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، حتی وقتی این کار را انجام می دهد، مشکلات پیچیده obtrusiveness و حریم خصوصی وجود دارد که پیش از این که فرد بتواند اسکن مغزی را در خارج از آزمایشگاه انجام دهد، حل شود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، حتی زمانی که این کار را می کند، مشکالت ناشی از ترس و وحشتناکی که باید حل شود، قبل از انجام اسکن مغز در خارج از آزمایشگاه وجود داشته باشد

9. The effect of turn-off current is a knotty problem in TEM method, especially for shallow soundings. Turn-off time is also a major parameter for evaluating the performance of instruments.
[ترجمه ترگمان]تاثیر جریان خاموش، مشکل پیچیده ای در روش TEM، به ویژه برای آب های کم عمق است زمان روشن نیز پارامتر مهمی برای ارزیابی عملکرد ابزارها است
[ترجمه گوگل]اثر جریان خاموش، یک مشکل پیچشی در روش TEM است، مخصوصا برای سنجش کم عمق زمان خاموش بودن نیز یک پارامتر مهم برای ارزیابی عملکرد ابزار است

10. The foxed the arrogant instructor with a knotty problem.
[ترجمه ترگمان]این مربی مغرور با مشکل knotty آشنا بود
[ترجمه گوگل]مربی متکبر با مشکل پیچیده روبرو می شود

11. for example, the siding is a knotty western red cedar, which was stained rather than painted so that the knots and grain showed through.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، the یک چوب سدر یک knotty است که به جای نقاشی آن را لکه دار کرده بود تا گره ها و غله از آن عبور کنند
[ترجمه گوگل]برای مثال، جانبداری یک گره قرمز سرخ مایل به قرمز غربی است که به جای نقاشی رنگ آمیزی شده است تا گره ها و دانه ها از آن عبور کنند

12. The trainee foxed the arrogant instructor with a knotty problem.
[ترجمه ترگمان]کارآموز یک مربی مغرور با مشکل knotty بود
[ترجمه گوگل]این کارآموز، یک آموزگار متکبر را با یک مشکل پیچشی روبرو می کند

13. He tackled the knotty problem without recourse to any help.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ کمکی به مشکل گره دار دست زد
[ترجمه گوگل]او مشکلی پیچیده را بدون کمک به هیچ کاری به کار برد

14. He had to discuss knotty points of Rousseau and Hegel with her.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود در مورد نقاط ضعف روسو و هگل با او بحث کند
[ترجمه گوگل]او باید به بحث نقاط ضعف روسو و هگل با او بپردازد

a knotty board

تخته‌ی پرگره


a knotty old oak tree

درخت بلوط کهنسال و گره‌گره


پیشنهاد کاربران

It’s a knotty issue, but solving it starts with taking chicken suffering seriously
این یه موضوع پیچیده و غامضِ، . . .

پیچیده و سخت


کلمات دیگر: