کلمه جو
صفحه اصلی

languish


معنی : افسرده شدن، پژمرده شدن، با چشمان خمار نگریستن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن
معانی دیگر : ضعیف شدن، بی نشاط شدن، رنجور شدن، علیل شدن، دق کردن، ذله شدن، زار شدن، خمود شدن، رنج کشیدن، سوختن و ساختن، سختی کشیدن، شل شدن، سست شدن، بی حال شدن، بی اشتیاق شدن، سرد شدن، حرارت خود را از دست دادن، در حسرت چیزی بودن، در عشق کسی سوختن و رنج بردن، از ته دل خواستن و به دست نیاوردن

انگلیسی به فارسی

بیحال شدن، افسرده شدن، پژمرده شدن، بیمار عشق شدن، باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن، باچشمان خمار نگریستن


تیره شدن، با چشمان خمار نگریستن، پژمرده شدن، افسرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: languishes, languishing, languished
مشتقات: languisher (n.)
(1) تعریف: to lose strength or energy; weaken.
مترادف: flag
متضاد: flourish, thrive
مشابه: decay, decline, droop, ebb, fade, fail, pine, sag, weaken, wilt

- With such good care, he should have been gaining strength, but instead he was languishing.
[ترجمه ترگمان] با چنین دقتی، او باید قدرت بیشتری داشته باشد، اما در عوض او سست گشته بود
[ترجمه گوگل] با چنین مراقبت خوب، او باید به دست آوردن قدرت، اما به جای او بود سر می برند

(2) تعریف: to suffer in a state of neglect or indifference.
مترادف: rot
متضاد: flourish, thrive
مشابه: decay, ebb, waste, wither

- Without new food supplies or reinforcements, the encamped army languished.
[ترجمه ترگمان] ارتش اردو کشی که اردو زده بود، بدون آذوقه و تجهیزات جدید، بی سرو صدا در حال خشک شدن بود
[ترجمه گوگل] بدون نیروی غذایی و یا تقویت نیروی جدید، ارتش اردو زده شد
- The old woman languished in the nursing home with rarely a visit from one of her children.
[ترجمه ترگمان] پیرزن در خانه پرستاری کرد و به ندرت از یکی از فرزندان خود دیدار می کرد
[ترجمه گوگل] زنی قدیمی در یک مهدکودک، به ندرت یک بازدید از یکی از فرزندانش را از دست داد

(3) تعریف: to yearn or long for someone, esp. in a melancholy way.
مترادف: pine
مشابه: crave, long, thirst, yearn

- For years he languished, unable to think of any other woman.
[ترجمه ترگمان] سال ها در حال ضعف بود و نمی توانست به هیچ زن دیگری فکر کند
[ترجمه گوگل] سالیان متمادی، ناتوان از هر زن دیگری فکر میکرد

• act of languishing; melancholy gaze, yearning look
weaken, droop, wither; suffer neglect, suffer hardship; pine away, yearn for, long for
you say that people languish when they are forced to remain and suffer in an unpleasant situation; a literary word.

مترادف و متضاد

droop; become dull, listless


Antonyms: flourish, grow, improve, strengthen


افسرده شدن (فعل)
dampen, sadden, gloom, despond, languish

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

با چشمان خمار نگریستن (فعل)
languish

بیمار عشق شدن (فعل)
languish

با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن (فعل)
languish

Synonyms: be disregarded, be neglected, brood, conk out, decline, desire, despond, deteriorate, die on vine, dwindle, ebb, fade, fag, fag out, fail, faint, fizzle out, flag, go soft, go to pieces, grieve, hanker, hunger, knock out, long, pine, repine, rot, sicken, sigh, snivel, sorrow, suffer, tucker, waste, waste away, weaken, wilt, wither, yearn


جملات نمونه

to languish in poverty

در فقر و فاقه دست و پا زدن


Plants languished as a result of the drought.

در اثر خشکسالی گیاهان پژمرده شدند.


She is languishing in sorrow.

او دارد از غصه دق می‌کند.


After the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another.

بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.


The two lovers quarrelled when they were together and languished when they were not.

آن دو دلداده با هم که بودند دعوا می‌کردند و با هم که نبودند در فراق هم می‌سوختند.


1. to languish in poverty
در فقر و فاقه دست و پا زدن

2. after the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another
بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.

3. Pollard continues to languish in prison.
[ترجمه ترگمان]پولارد در زندان به تحصیل خود ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]پولارد همچنان به زندان افتاده است

4. She continues to languish in a foreign prison.
[ترجمه ترگمان]او در یک زندان خارجی پژمرده می شود
[ترجمه گوگل]او همچنان در یک زندان خارجی بی تاب است

5. The housing market continues to languish.
[ترجمه ترگمان]بازار مسکن به تدریج پژمرده می شود
[ترجمه گوگل]بازار مسکن همچنان به ناامیدی ادامه می دهد

6. The children soon began to languish in the heat.
[ترجمه ترگمان]بچه ها به زودی در گرما پژمرده شدند
[ترجمه گوگل]بچه ها به زودی در گرما شروع به خستگی می کنند

7. She never ignored him, or let him languish in his infirmities.
[ترجمه ترگمان]هرگز او را نادیده نگرفت، یا به خاطر ضعف خود در infirmities فرو رفت
[ترجمه گوگل]او هرگز او را نادیده گرفت و یا اجازه ندهد که او در ناتوانی خود ناتوان شود

8. While many other businesses languish in the early days of a new year, gyms and match-makers are likely to be hopping.
[ترجمه ترگمان]در حالی که بسیاری از کسب و کاره ای دیگر در روزه ای اولیه یک سال جدید پژمرده می شوند، باشگاه های ورزشی و کبریت داران احتمالا در حال پرش هستند
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری از کسب و کارهای دیگر در روزهای اولیه سال نو خسته می شوند، سالن های ورزشی و سازندگان بازی احتمالا پرش می کنند

9. Judah mourns, her cities languish ; they for the land, and a cry goes up from Jerusalem.
[ترجمه ترگمان]یهودا سوگوار است، شهره ای او پژمرده می شوند و برای زمین گریه می کنند و فریاد از اورشلیم به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]یهودا تعجب می کند، شهرهایش خسته می شوند؛ آنها برای زمین، و گریه از اورشلیم می رود

10. Judah mourns, her cities languish ; they wail for the land a cry goes up from Jerusalem.
[ترجمه ترگمان]یهودا سوگوار است، شهره ای او پژمرده می شوند و برای زمین گریه می کنند و فریاد بلندی از اورشلیم به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]یهودا تعجب می کند، شهرهایش خسته می شوند؛ آنها برای سرزمینی گریه می کنند و گریه از اورشلیم می رود

11. In the Tower of London, prisoners used to languish in chains, cold, and darkness.
[ترجمه ترگمان]در برج لندن زندانیان در زنجیر، سرما و تاریکی پژمرده می شدند
[ترجمه گوگل]در برج لندن، زندانی ها در زنجیر، سرد و تاریکی خم شد

12. Archimonde : Your soul will languish for eternity.
[ترجمه ترگمان]روح تو برای ابدیت پر از اندوه خواهد شد
[ترجمه گوگل]Archimonde: روح شما برای ابدیت ناپیدا خواهد شد

13. Yells: Your soul will languish for eternity.
[ترجمه ترگمان]روح تو برای ابدیت تنگ خواهد شد
[ترجمه گوگل]یلز: روح شما برای ابدیت ناپیدا خواهد شد

14. But the dollar continues to languish near - month lows against a basket of currencies.
[ترجمه ترگمان]اما دلار همچنان در برابر یک سبد ارزها در حدود یک ماه کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]اما دلار همچنان به پایین ترین سطح ماه در برابر سبد ارزها ادامه می دهد

He was having fun while his son languished in prison.

او خوش بود در حالی‌ که پسرش در زندان رنج می‌کشید.


پیشنهاد کاربران

بی رمق بودن

بی اثر شدن، بی رمق شدن، کم رونق

در رنج و سختی بودن
مهجور ماندن
To suffer hardship and distress

. Those who cannot return languish in camps

تحلیل رفتن

پژمرده شدن . تحلیل رفتن


کلمات دیگر: