کلمه جو
صفحه اصلی

make out


معنی : تنظیم کردن، موفق شدن، معنی چیزی را پیدا کردن
معانی دیگر : 1- به اشکال دیدن 2- فهمیدن 3- نوشیدن 4- موفق شدن 5- عشق بازی کردن 6- جماع کردن، سردراوردن از

انگلیسی به فارسی

چک نوشتن، فرم پر کردن


تنظیم کردن، موفق شدن


نشان دادن، توصیف کردن


عشق بازی کردن


تشخیص دهید، موفق شدن، تنظیم کردن، معنی چیزی را پیدا کردن


انگلیسی به انگلیسی

• decipher, understand; write out, fill out; discern, distinguish

مترادف و متضاد

Synonyms: detect, discern, discover, distinguish, espy, notice, observe, perceive, remark


Antonyms: fail


see, recognize


understand


تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

معنی چیزی را پیدا کردن (فعل)
make out

Synonyms: accept, catch, collect, compass, comprehend, conclude, decipher, deduce, deduct, derive, dig, fathom, follow, gather, grasp, infer, judge, perceive, realize, recognize, see, take in, work out


Antonyms: misconceive, misunderstand


get by, succeed


Synonyms: accomplish, achieve, do, do well enough, do with, endure, fare, flourish, get along, get on, manage, muddle through, prosper, score, thrive


Kiss passionately


جملات نمونه

1. I couldn't make out what she meant.
[ترجمه مزمل] من نتوانستم بفهمم منظورش ( خانم ) چه بود ؟
[ترجمه fattah] من نتوانستم منظورش رو بفهمم؟
[ترجمه عیسی ذوقی] من نتونستم سر در بیارم منظورش چی بود.
[ترجمه Koorosh] من نتوانستم منظور او را بفهمم/دریابم/کشف کنم.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم منظور او را بفهمم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانستم آنچه را که به معنای آن بود، بفهمم

2. I could just about make out his sleeping form on the bed.
[ترجمه ترگمان]من فقط میتونم فرم خوابش رو روی تخت درست کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم در مورد خواب خود را بر روی بستر را تشکیل می دهند

3. Distantly, to her right, she could make out the town of Chiffa.
[ترجمه ترگمان]Distantly، به سمت راست، می توانست شهر of را از شهر خارج کند
[ترجمه گوگل]به راستی، او می تواند شهر چیفا را تشخیص دهد

4. Please make out a bill for these goods.
[ترجمه ترگمان]لطفا برای این کالاها لایحه تهیه کنید
[ترجمه گوگل]لطفا یک لایحه برای این کالاها بسازید

5. I could just make out a tall, pale, shadowy figure tramping through the undergrowth.
[ترجمه ترگمان]می توانستم فقط هیکل بلند، رنگ پریده و سایه وار در میان بوته های خار راه بروم
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم یک شکل بلند، رنگ پریده و سایه ای را از طریق زیرزمینی بچرخانم

6. Distantly, to her right, she could make out the city of Shanghai.
[ترجمه ترگمان]به سمت راست، به سمت راست او می توانست شهر شانگهای را ترک کند
[ترجمه گوگل]به راستی، او می تواند شهر شانگهای را تشخیص دهد

7. When he squinted his eyes, he could just make out a house in the distance.
[ترجمه ترگمان]وقتی چشمانش را تنگ کرد، می توانست از دور یک خانه درست کند
[ترجمه گوگل]وقتی چشمانش را می زد، می توانست خانه را در فاصله ای قرار دهد

8. I could make out a dark figure in the twilight.
[ترجمه ترگمان]می توانستم در تاریکی یک هیکل تیره پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم یک رقم تاریک در تاریکی بسازم

9. Through the mist I could just make out a vague figure.
[ترجمه ترگمان]از میان مه فقط می توانستم شکل مبهمی تشخیص دهم
[ترجمه گوگل]از طریق غبار، من می توانم فقط یک شکل مبهم را تشخیص دهم

10. How did you make out with your classmates?
[ترجمه ترگمان]با همکلاسی هات چطوری اومدی بیرون؟
[ترجمه گوگل]چگونه با همکلاسی های خود آشنا شدید؟

11. I could just make out the tiny points of a car's headlights far away.
[ترجمه ترگمان]فقط می توانستم نقطه کوچکی از چراغ های اتومبیل را دور کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم نقاط کوچک یک چراغ اتومبیل را دور بچرخم

12. In the early morning we could just make out the dark forms of the mountains.
[ترجمه ترگمان]صبح زود، ما فقط می توانیم شکل تاریک کوه ها را تشخیص دهیم
[ترجمه گوگل]صبح زود می توانستیم فرم های تاریک کوه ها را بیاموزیم

13. You could certainly make out a case for this point of view.
[ترجمه ترگمان]تو واقعا می تونستی یه پرونده رو برای این هدف حل کنی
[ترجمه گوگل]شما مطمئنا می توانید یک مورد را برای این دیدگاه بیابید

14. I could hear voices but I couldn't make out what they were saying.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صداهایی را بشنوم، اما نتوانستم چیزی را که آن ها می گفتند تشخیص دهم
[ترجمه گوگل]من می توانستم صداها بشنوم اما نمیتوانستم آنچه را که می گفتم بیاموزم

15. I could just make out the dim outlines of the house in the mist.
[ترجمه ترگمان]می توانستم نمای مبهم خانه را در مه تشخیص دهم
[ترجمه گوگل]من فقط می توانستم چشمان کم عمق خانه را در مه قرار دهم

پیشنهاد کاربران

جماع کردن.

to see, hear, or understand something or someone with difficulty: The numbers are too small - I can't make them out at all.

به زور فهمیدن

اوضاعت چطوره ????

بوسیدن ( خودمانی )

تشخیص دادن

بدست اوردن

دیدن، فهمیدن، شنیدن
he tried to tell me something but it was so noisy' I just couldn't make it out.

( چک ) نوشتن

درست کردن چیزی

دیدن


تجسم کردن

ادعا کردن

make sb out
I just can't make Jake out at all
I just can't understand Jake's behaviour
یکی از معنی
درک نکردن رفتار فلانی

سر درآوردن

1 - نوشتن و پرکردن
make out a form/prescription/check/list

2 - دیدن
make out a ship approaching

3 - فهمیدن و درک کردن
I can't make out what do you mean

4 - نشون دادن/توصیف کردن
This book make him out to be criminal = این کتاب اونو یک آدم تبهکار نشون میده

معنی خجالت زده کردن کسیم میده
They showed me up infront of my friends

Kiss sb passionately، یعنی یه نفرو خیلی با احساس بوس کردن

to kiss and touch someone in a sexual way


یک معنی متفاوت که ذکر نشد از
Longman dictionary
to succeed :پیش بردن کاری
How did you make out this morning
امروز صبح چطور پیش رفتی؟
how's Fran making out with her new job
فرن با شغل جدیدش چطور داره پیش میره؟


به نظر رسیدن

عشق بازی کردن
ماچ کردن

قادر به دیدن یا شنیدن کسی و یا خواندن چیزی ( در شرایطی سخت )
مثلا I could just make out a small shiny hole in the darkness
فقط میتوانستم در تاریکی حفره کوچک نورانی ای را ببینم

درست شدن

This idiom has two common meaning:
1. to kiss someone's patiently
2. to prepare a legal documents e. g. will

Complete form
کامل کردن فرم

فهمیدن
I can't make out what she said
نمیتوانم بفهمم چی میگه

در فرهنگ امریکن یعنی ( لب گرفتن )

Don't make me out to be some kind of hero
فکر نکن من یه قهرمانم

فهمیدن . . سر در اوردن

مدیریت کردن

پی بردن
تشخیص دادن


کلمات دیگر: