صفت ( adjective )
مشتقات: martially (adv.), martialism (n.), martialist (n.)
• (1) تعریف: of, pertaining to, suggestive of, or inclined to war or combat.
• مترادف: bellicose, belligerent, militant, military, warlike
• متضاد: peaceable
• مشابه: aggressive, combative, contentious, enemy, hostile, inimical, offensive, pugnacious, truculent
- The training gives the soldiers considerable martial prowess.
[ترجمه ترگمان] آموزش به سربازان شجاعت زیادی می دهد
[ترجمه گوگل] این آموزش به سربازان توانایی قابل توجهی در زمینه رزمی می دهد
- Karate is one of the martial arts.
[ترجمه ترگمان] کاراته یکی از هنرهای رزمی است
[ترجمه گوگل] کاراته یکی از هنرهای رزمی است
- Despite their martial success, the invaders were unable to completely subdue the conquered people.
[ترجمه ترگمان] با وجود موفقیت نظامی، مهاجمان قادر به مهار کردن کامل مردم مغلوب نشدند
[ترجمه گوگل] با وجود موفقیت های رزمی اش، مهاجمان قادر نبودند مردم را فتح کنند
- The country was rearming itself and becoming a martial nation again.
[ترجمه ترگمان] این کشور خود را فریب داده و دوباره به کشوری نظامی تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل] این کشور دوباره خود را مجبور کرد و دوباره تبدیل به یک کشور رزمی شد
• (2) تعریف: of, concerning, or indicating a warrior or the military profession.
• مترادف: military
• مشابه: soldierly
- The camp is a center for martial training.
[ترجمه ترگمان] این کمپ یک مرکز آموزش نظامی است
[ترجمه گوگل] اردوگاه مرکز آموزش های رزمی است
- He carried himself with a martial attitude.
[ترجمه ترگمان] او خودش را با یک حالت نظامی باخود برد
[ترجمه گوگل] او خود را با نگرش رزمی حمل می کرد