manly

معنی : مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار

معانی دیگر : مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

انگلیسی به فارسی

مردوار، مردانه، جوانمرد

مردانه، جوانمرد، مرد، مردوار

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

حالات: manlier, manliest
مشتقات: manliness (n.)

• : تعریف: possessing qualities that are considered to be desirable in or befitting a man; masculine.
• مترادف: masculine, virile
• متضاد: effeminate, feminine, unmanly, womanish, womanly
• مشابه: ballsy, macho, male, manful, manlike, mannish, two-fisted

- She thought it was manly of him to join the fight.

[ترجمه ترگمان] فکر می کرد مردانه است که به مبارزه می پیوندد
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که او را به جنگ دعوت کرد

• having masculine qualities, virile, masculine
in a masculine manner, in a manly manner, like a man
manly behaviour is typical of a man rather than a woman or boy; used showing approval.

مترادف و متضاد

مرد (صفت)

brave, valiant, manly

جوانمرد (صفت)

chivalrous, chivalric, manly, sportsmanlike, youth

مردانه (صفت)

courageous, manly, male, masculine, virile, mannish, manful

مردوار (صفت)

manly, manlike, manful

courageous

Synonyms: audacious, beefcake, bold, brave, colt, confident, daring, dauntless, dignified, fearless, firm, gallant, hardy, he-man, heroic, hunk, intrepid, jock, jockstrap, lion-hearted, macho, male, manful, manlike, masculine, muscular, noble, powerful, red-blooded, resolute, robust, self-reliant, stately, staunch, stout-hearted, strapping, strong, stud, tiger, two-fisted, undaunted, valiant, valorous, vigorous, virile, well-built

Antonyms: cowardly, weak

جملات نمونه

1. manly art of self-defence

هنر جوانمردانه ی مشت بازی

2. a manly countenance

قیافه ای مردانه

3. the manly voice of that boy

صدای مردانه ی آن پسر

4. The boy walked with a manly stride.

[ترجمه ترگمان]پسر با قدم های مردانه به راه افتاد
[ترجمه گوگل]پسر با گام مردانه راه می رفت

5. He has such a manly voice.

[ترجمه ترگمان] اون صدای مردونه داره
[ترجمه گوگل]او چنین صدای مردانه دارد

6. He was the ideal of manly beauty.

[ترجمه ترگمان]او ایده آل زیبایی مردانه بود
[ترجمه گوگل]او ایده آل زیبایی مردانه بود

7. He looked so manly in his uniform.

[ترجمه ترگمان]لباس مردانه مردانه به تن داشت
[ترجمه گوگل]او در لباس خود به طوری مردانه نگاه کرد

8. My mother used to tell me it wasn't manly for little boys to cry.

[ترجمه ترگمان]مادرم عادت داشت به من بگوید مردانه نیست که گریه کند
[ترجمه گوگل]مادر من به من گفته بود که برای پسران کمی گریه نمی کرد

9. As Guglielmo, Bar gives a stylish, manly performance.

[ترجمه ترگمان]به عنوان Guglielmo، بار عملکرد مردانه و شیک خود را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]به عنوان Guglielmo، نوار عملکرد شیک و مردانه ارائه می دهد

10. The rugged manly types on the scaffolding flung nuts and bolts at them.

[ترجمه ترگمان]انواع نیرومند مردانه در داربست، پیچ و مهره و پیچ و مهره را به سوی آن ها پرتاب می کرد
[ترجمه گوگل]انواع مردمی ناهموار بر روی داربست ها آجیل و پیچ و مهره را در آنها پر می کنند

11. D' you think he's manly or something?

[ترجمه ترگمان]فکر می کنی مردونه یا همچین چیزی باشه؟
[ترجمه گوگل]فکر می کنید او مردی یا چیزی است؟

12. Is it worthy of that manly fortitude that ought to characterize republicans?

[ترجمه ترگمان]این شایستگی مردانه را دارد که جمهوری خواهان را توصیف کند؟
[ترجمه گوگل]آیا ارزش این استعداد مردانه است که باید جمهوریخواهان را توصیف کند؟

13. Once more I was impressed with his manly bearing.

[ترجمه ترگمان]بار دیگر تحت تاثیر رفتار مردانه او قرار گرفتم
[ترجمه گوگل]بار دیگر من تحت تاثیر قرار دادن تحمل مردانه خود بود

14. After the tour, Manly was joined in the chase for Ofahengaue's signature by St. George.

[ترجمه ترگمان]پس از تور، توسط Manly به دنبال امضای Ofahengaue توسط سنت جورج شرکت کردند
[ترجمه گوگل]پس از تور، منلی در تعقیب برای امضای Ofahengaue توسط سنت جورج پیوست

15. Her big manly husband - at this moment she hated him.

[ترجمه ترگمان]شوهر بزرگ مردانه او - در این لحظه از او متنفر بود
[ترجمه گوگل]شوهر بزرگ مردی او - در این لحظه او از او متنفر بود

the manly voice of that boy

صدای مردانه‌ی آن پسر

کلمات دیگر: