کلمه جو
صفحه اصلی

mammy


معنی : لله، مامان، دده سیاه
معانی دیگر : (زبان کودکان) مادر، ننه

انگلیسی به فارسی

مامان، لله، دده سیاه


انگلیسی به انگلیسی

• mom, mother, mama (informal); (offensive term) black woman that serves as a nurse to white children (in the past in southern u.s)

مترادف و متضاد

لله (اسم)
bedder, grinder, mammy, tutor, dry-nurse

مامان (اسم)
mammy, mamma, mama

دده سیاه (اسم)
mammy

جملات نمونه

1. Me own mammy passed away with the consumption, then Oonagh disappeared.
[ترجمه ترگمان]مامی که مسلول بود از کنار من گذشت و ناپدید شد
[ترجمه گوگل]من مامان خودم با مصرف از بین رفت، پس اوناگ ناپدید شد

2. Your mammy here had to go in there in the morning and speak nice to him.
[ترجمه ترگمان]مامی باید صبح به آنجا برود و با او خوب صحبت کند
[ترجمه گوگل]مامان شما اینجا باید صبح به آنجا برود و برای او به خوبی صحبت کند

3. Find out from your mammy, then come to me.
[ترجمه ترگمان] از مامی خودت بپرس، پس بیا پیش من
[ترجمه گوگل]از مامان خود بیاموزید، سپس به من بیا

4. Patsy, looking like the faithful old black mammy slave in a film except that she was white and she was only twenty-five.
[ترجمه ترگمان]پتسی، مثل یک خدمتکار پیر وفادار در فیلم، به جز اینکه سفید بود و فقط بیست و پنج سال داشت
[ترجمه گوگل]Patsy، مانند یک برده مامور سیاه پوست قدیمی سیاه پوست به نظر می رسد به جز اینکه او سفید بود و تنها بیست و پنج سال داشت

5. But me mammy talked this way and I've kept it on.
[ترجمه ترگمان]اما مامی این طوری حرف می زد و من آن را ادامه دادم
[ترجمه گوگل]اما من مامی اینطور صحبت کردیم و من آن را حفظ کردم

6. " Free issue country niggers,'snorted Mammy.
[ترجمه ترگمان]مامی زیر لب گفت: سیاه های آزاد شده
[ترجمه گوگل]'نیمیها کشور مسئله آزاد،' مامان فریاد زد

7. " Mammy getting ole,' said Dilcey, with a calmness that would have enraged Mammy.
[ترجمه ترگمان]دی سلی با آرامش گفت: مامی با آرامش می ره مامی
[ترجمه گوگل]دلیسی گفت: 'مامان شدن،' با آرامش مامانی را خشمگین کرد

8. Mammy: I ain't aiming for you to go after Mr. Wilkes and eat like a field hand and gobble like a hog!
[ترجمه ترگمان]مامی، من دنبال تو نیستم که دنبال آقای ویلکز بری و مثل یه خوک غذا نخوری
[ترجمه گوگل]مامان: من قصد ندارم شما را پس از آقای ویلکس بروید و خوردن مثل یک دست و خوک کردن مثل خوک!

9. All right, Mammy. I'll teach her to ride sidesaddle.
[ترجمه ترگمان]خیلی خب، مامی من بهش یاد میدم که با sidesaddle سواری کنه
[ترجمه گوگل]درست است، مادرم من او را به سواری sidesaddle آموزش

10. Mammy threw him an annihilating glance.
[ترجمه ترگمان]مامی نگاهی آتشین به او انداخت
[ترجمه گوگل]مامان او را یک نگاه نابود کرد

11. " That's Mammy gettin'the water to sponge off the young Misses.
[ترجمه ترگمان]مامی آب را از دست خانم های جوان بیرون می آورد
[ترجمه گوگل]'این مامانی آب را به دست گرفتن جوانان جوان از دست می دهد

12. Mammy: I ain't aiming for you to go after Wilkes and eat like a field hand and gobble like a hog!
[ترجمه ترگمان]مامی، من قصد ندارم که تو دنبال خانواده ویلکز بری و مثل یه خوک غذا نخوری
[ترجمه گوگل]مامان: من قصد ندارم شما را پس از Wilkes بروید و خوردن مانند یک مزرعه و مثل ماهی قزل آلا!

13. I'll buy Mammy some red taffeta and have an elegant petticoat made. "
[ترجمه ترگمان]من مامی را با یک روبان قرمز می خرم و یک دامن قشنگ درست می کنم \"
[ترجمه گوگل]من بعضی از قرص های مامانی را خریداری می کنم و یک پتوی زیبایی ساخته ام '

14. Mammy plucked a large towel from the washstand and carefully tied it around Scarlett's neck, spreading the white folds over her lap.
[ترجمه ترگمان]مامی یک حوله بزرگ را از دست شویی بیرون کشید و با احتیاط آن را دور گردن اسکارلت حلقه کرد و چین های سفیدی را روی پایش پهن کرد
[ترجمه گوگل]مامان یک حوله بزرگ را از دستشویی برداشت و با دقت آن را گرد گردن اسکارلت گره زد و بارهای سفید را بر روی دامانش پخش کرد


کلمات دیگر: