معنی : ضبط
managing
معنی : ضبط
انگلیسی به فارسی
مدیریت، ضبط
انگلیسی به انگلیسی
• having a tendency to manage or control; economical, frugal, thrifty
مترادف و متضاد
ضبط (اسم)
record, requisition, file, storage, confiscation, sequestration, recording, managing
جملات نمونه
1. managing director
مدیر عامل
2. he superseded his father as managing director
او به عنوان مدیر عامل جانشین پدرش شد.
3. Are you managing all right in your new job?
[ترجمه شعبانی] تو همه چیز را در کار جدیدت درست مدیریت میکنی؟
[ترجمه ترگمان]تو داری همه چیز رو درست تو کار جدیدت انجام میدی؟[ترجمه گوگل]آیا شما در کار جدید خود کار می کنید؟
4. Within two years he was managing the store.
[ترجمه ترگمان]در عرض دو سال او فروشگاه را اداره می کرد
[ترجمه گوگل]در عرض دو سال او فروشگاه را مدیریت کرد
[ترجمه گوگل]در عرض دو سال او فروشگاه را مدیریت کرد
5. She is accountable only to the managing director.
[ترجمه ترگمان]او فقط مسئول مدیریت است
[ترجمه گوگل]او تنها به مدیر عامل پاسخگو است
[ترجمه گوگل]او تنها به مدیر عامل پاسخگو است
6. The matter is scarcely worthy of the managing director's time.
[ترجمه ترگمان]مهم این است که وقت مدیر عامل این کار را داشته باشد
[ترجمه گوگل]این موضوع به ندرت از زمان مدیر عامل ارزشمند است
[ترجمه گوگل]این موضوع به ندرت از زمان مدیر عامل ارزشمند است
7. The managing director agreed to receive a deputation from the factory.
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل موافقت کرد که یک هیات نمایندگی از کارخانه دریافت کند
[ترجمه گوگل]مدیر اجرایی موافقت کرد که یک نماینده از کارخانه دریافت کند
[ترجمه گوگل]مدیر اجرایی موافقت کرد که یک نماینده از کارخانه دریافت کند
8. He is managing a club for teenagers.
[ترجمه ترگمان]او در حال مدیریت یک باشگاه برای نوجوانان است
[ترجمه گوگل]او مدیریت یک باشگاه برای نوجوانان است
[ترجمه گوگل]او مدیریت یک باشگاه برای نوجوانان است
9. She is managing to keep down her spending.
[ترجمه ترگمان]او مدیریت می کند تا مخارج خود را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او مدیریت می کند هزینه هایش را پایین نگه دارد
[ترجمه گوگل]او مدیریت می کند هزینه هایش را پایین نگه دارد
10. I am managing, but I could not possibly give up work.
[ترجمه ترگمان]من مدیریت می کنم، اما نمی تونم کار رو ول کنم
[ترجمه گوگل]من در حال مدیریت هستم، اما نمیتوانم کاری را انجام دهم
[ترجمه گوگل]من در حال مدیریت هستم، اما نمیتوانم کاری را انجام دهم
11. She rose through the ranks to become managing director.
[ترجمه ترگمان]او از میان صفوف بلند شد تا رئیس اداره شود
[ترجمه گوگل]او از طریق صفوف به سمت مدیر عامل تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او از طریق صفوف به سمت مدیر عامل تبدیل شد
12. I'm getting used to managing without a car.
[ترجمه ترگمان]عادت دارم بدون ماشین مدیریت کنم
[ترجمه گوگل]من بدون ماشین مدیریت می کنم
[ترجمه گوگل]من بدون ماشین مدیریت می کنم
13. He rose from office boy to managing director in ten years.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]او از ده سالگی از پسر دفتر به مدیر عامل رسید
[ترجمه گوگل]او از ده سالگی از پسر دفتر به مدیر عامل رسید
14. He was hauled before the managing director and fired.
[ترجمه ترگمان]او را به سمت مدیر عامل هدایت کردند و شلیک کردند
[ترجمه گوگل]او قبل از مدیر عامل و اخراج شد
[ترجمه گوگل]او قبل از مدیر عامل و اخراج شد
15. The managing director wrote personally to thank me.
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل شخصا نوشته بود که از من تشکر کند
[ترجمه گوگل]مدیر عامل شخصا از من تشکر می کند
[ترجمه گوگل]مدیر عامل شخصا از من تشکر می کند
پیشنهاد کاربران
مدیریت
deal ( طبق کیمبریج آیلتس شماره ۱۲ تست ۱ ، سکشن۴. ) - - >مثلا مدریت کردن شکر همان مفهوم تقسیم کردن شکر را دارد.
کنترل کردن
For example: managing stress
معنی جمله بالا ☝🏽
کنترل استرس ( کنترل کردن استرس )
For example: managing stress
معنی جمله بالا ☝🏽
کنترل استرس ( کنترل کردن استرس )
کلمات دیگر: