کلمه جو
صفحه اصلی

lambaste


معنی : زخم زبان زدن، تازیانه زدن
معانی دیگر : سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق

انگلیسی به فارسی

لامباس، تازیانه زدن، زخم زبان زدن


( lambast ) تازیانه، شلاق، تازیانه زدن، زخم زبان زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lambastes, lambasting, lambasted
(1) تعریف: to scold harshly.
مترادف: berate, chew out
مشابه: belabor, excoriate, rebuke, reprimand, roast, scold, upbraid

- The mayor's opponent lambasted him in a televised interview.
[ترجمه ترگمان] حریف شهردار در یک مصاحبه تلویزیونی او را اخراج کرد
[ترجمه گوگل] مخالف شهردار او را در یک مصاحبه تلویزیونی به نمایش گذاشت

(2) تعریف: (informal) to beat or thrash soundly.
مترادف: clobber, shellac, trounce, whale
مشابه: beat, belabor, bludgeon, cane, chastise, drub, flail, flog, hammer, hide, lather, pummel, tan, thrash, whip

• beat unmercifully; rebuke strongly, reprimand (also lambast)

مترادف و متضاد

زخم زبان زدن (فعل)
pique, belabor, belabour, rebuke, lambast, lambaste, swinge, tongue-lash

تازیانه زدن (فعل)
flog, whip, lambast, lambaste, stripe, lick, flagellate, scourge, knout, rawhide

punish, beat


Synonyms: assail, attack, berate, blister, bludgeon, castigate, censure, criticize, cudgel, denounce, excoriate, flay, flog, hammer, hit, lash into, pan, pelt, pound, pummel, rake over the coals, read the riot act, rebuke, reprimand, rip into, roast, scathe, scold, scorch, scourge, shellac, slam, slap, slash, smear, smother, strike, thrash, trim, upbraid, wallop, whip


Antonyms: praise, uphold


جملات نمونه

The people really lambasted the pickpocket.

مردم کتک جانانه‌ای به جیب‌بر زدند.


Newspapers lambasted him but he continued with his work.

روزنامه‌ها سخت بر او تاختند؛ ولی او کار خود را پیگیری کرد.


1. The professor lambasted me for my careless mistake.
[ترجمه ترگمان]استاد به خاطر اشتباه بی دقتی من رو لو داد
[ترجمه گوگل]استاد من را به خاطر اشتباه بی دغدغه من لمس کرد

2. Democrats lambasted the President's budget plan for being 'inadequate'.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها طرح بودجه رئیس جمهور را برای ناکافی بودن تصویب کردند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها طرح بودجه رئیس جمهور را برای 'ناکافی بودن' ترسیم کردند

3. His first novel was well and truly lambasted by the critics.
[ترجمه ترگمان]نخستین رمان او به خوبی مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت
[ترجمه گوگل]اولین رمان او، منتقدان، به خوبی و باهوش بود

4. He gave vent to his anger and lambasted the shipping manager for not having alerted him that Clarion Call was overdue.
[ترجمه ترگمان]او خشم خود را ابراز کرد و از مدیر حمل و نقل درخواست کرد که به او هشدار نداده باشد که تماس Clarion دیر شده است
[ترجمه گوگل]او به خشم خود خم شد و مدیر حمل و نقل را لرزاند، زیرا او به او هشدار داده بود که Clarion Call نامزد شده بود

5. It was then she realised that he was lambasting her with the tennis racquet.
[ترجمه ترگمان]بعد متوجه شد که با راکت تنیس بازی می کند
[ترجمه گوگل]پس از آن او متوجه شد که او او را با راکت زدن تنیس لامسه کرد

6. Pa. ), who then proceeded to lambaste Toyota for failing to act sooner to deal with safety problems and threw in a plug for the U. S. product-liability system.
[ترجمه ترگمان]پدر)که بعد از آن به lambaste تویوتا به دلیل عدم اقدام زودتر برای رسیدگی به مشکلات ایمنی و انداختن یک پلاگین برای U ادامه داد اس سیستم مبتنیبر محصول
[ترجمه گوگل]Pa )، که پس از آن به lambaste تویوتا برای جلوگیری از عمل زودهنگام برای مقابله با مشکلات ایمنی و یک پلاگین برای U S محصول مسئولیت بدهد

7. Teacher's silent half point at me and lambaste after ring:You are a smelly rascal!
[ترجمه ترگمان]استاد در سکوت به من اشاره می کند و می گوید: تو یه آدم عوضی هستی!
[ترجمه گوگل]نیمه خاموش معلم در من و لامباس بعد از حلقه: شما یک بدبختی بدبخت هستید!

8. I know some people may lambaste me for this statement, but in all honestly, there's a strong level of truth in that assumption.
[ترجمه ترگمان]من می دانم که برخی از مردم ممکن است مرا به خاطر این جمله دستگیر کنند، اما صادقانه بگویم، در این فرض یک سطح قوی از حقیقت وجود دارد
[ترجمه گوگل]من می دانم که بعضی از مردم ممکن است برای این بیانیه به من مراجعه کنند، اما در همه صادقانه، در این فرض یک سطح قوی از حقیقت وجود دارد

9. You often publicly lambaste certain industries or practices, but rarely specific companies or people.
[ترجمه ترگمان]شما اغلب به طور عمومی صنایع یا اقدامات خاصی را به طور عمومی انجام می دهید اما به ندرت به شرکت ها و یا افراد خاص اشاره می کنید
[ترجمه گوگل]شما اغلب به طور عمومی از صنایع یا شیوه های خاصی استفاده می کنید، اما به ندرت شرکت یا افراد خاصی را می بینید

10. Mitterrand had ambiguous relations with money, the power of which he regularly lambasted.
[ترجمه ترگمان]\"Mitterrand\" روابط مبهمی با پول داشت، قدرتی که به طور مرتب از آن استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]میتران روابط مبهم با پول داشت، قدرتش که او به طور مرتب لمس کرد

11. Forbes recently spoke in favor of a balanced-budget amendment, but his columns have lambasted the idea.
[ترجمه ترگمان]مجله فوربس به تازگی به نفع یک متمم بودجه متوازن صحبت کرده است، اما ستون های او این ایده را تایید کرده اند
[ترجمه گوگل]فوربز اخیرا به نفع یک اصلاح بودجه متعادل بود، اما ستون هایش این ایده را به نمایش گذاشتند

12. The Republican Party holds its pre-election convention in Minneapolis-St Paul to anoint its candidate to succeed President Bush - and to lambaste the Democrats.
[ترجمه ترگمان]حزب جمهوری خواه کنوانسیون پیش از انتخابات خود را در Minneapolis - سنت پائول برگزار می کند تا به کاندیدای خود به عنوان جانشین رئیس جمهور بوش - و برای تبدیل کردن دموکرات ها به دموکرات ها سر بزند
[ترجمه گوگل]حزب جمهوریخواه کنوانسیون پیش انتخاباتی خود را در مینیاپولیس-سنت پل برگزار می کند تا نامزدی خود را برای پیروزی رئیس جمهور بوش بر عهده بگیرد و دموکرات ها را ترغیب نماید

13. After an exhausting primary season, the Democratic Party gathers in Denver to anoint its presidential candidate and lambaste the Republicans.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک فصل خسته کننده و خسته کننده، حزب دموکرات در دنور جمع می شود تا به کاندیدای ریاست جمهوری خود روغن زده و جمهوری خواهان را عزل کند
[ترجمه گوگل]پس از یک فصل اولیه خسته کننده، حزب دموکرات در دنور جمع می شود تا نامزد ریاست جمهوری و جمهوری خواهان لامباس شود

14. Even someone at in order to suffer from a harmful kid to greatly make a school, lambaste a teacher and greatly go to law court, the public also all everythings carry on in the kid's eyelid underneath.
[ترجمه ترگمان]حتی فردی که به منظور رنج بردن از یک کودک مضر به شدت از یک مدرسه رنج می برد، معلم را اخراج می کند و تا حد زیادی به دادگاه قانون می رود، عموم مردم در پلک کودک زیر پلک آن هستند
[ترجمه گوگل]حتی کسی که برای رنج و عذاب از یک کودک مضر به شدت یک مدرسه را تشکیل می دهد، یک معلم لامباس می کند و تا حد زیادی به دادگاه قانون مراجعه می کند، عموم مردم نیز همه چیز را در پلک بچه ها ادامه می دهند


کلمات دیگر: