1. the mainstream of life
در اوج جریان زندگی
2. his ideas are not in sync with the mainstream of political thought in canada
عقاید او با اندیشه های سیاسی متداول در کانادا همگام نیست.
3. The debate in the mainstream press has been a classic example of British hypocrisy.
[ترجمه ترگمان]بحث در جریان اصلی مطبوعات نمونه کلاسیک ریاکاری بریتانیا بوده است
[ترجمه گوگل]بحث در مطبوعات جریان اصلی، نمونه کلاسیک ریاکاری بریتانیا است
4. These teachers have been cut off from the mainstream of educational activity.
[ترجمه ترگمان]این آموزگاران از جریان اصلی فعالیت های آموزشی حذف شده اند
[ترجمه گوگل]این معلمان از جریان اصلی فعالیت های آموزشی قطع شده اند
5. Environmental ideas have been absorbed into the mainstream of European politics.
[ترجمه ترگمان]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا معطوف شده اند
[ترجمه گوگل]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا جذب شده اند
6. Their views lie outside the mainstream of current medical opinion.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های آن ها خارج از جریان اصلی افکار پزشکی جاری قرار دارد
[ترجمه گوگل]دیدگاه های آنها خارج از جریان اصلی نظر پزشکی فعلی است
7. He drifted out of the mainstream of society.
[ترجمه ترگمان]او از جریان اصلی اجتماع خارج شد
[ترجمه گوگل]او از جریان اصلی جامعه خارج شد
8. Deaf children can often be included in mainstream education.
[ترجمه ترگمان]کودکان ناشنوا را اغلب می توان در آموزش عمومی قرار داد
[ترجمه گوگل]کودکان ناشنوا اغلب می توانند در آموزش عامه گنجانده شوند
9. He was in the mainstream of British contemporary music.
[ترجمه ترگمان]او در جریان اصلی موسیقی معاصر بریتانیا قرار داشت
[ترجمه گوگل]او در جریان اصلی موسیقی معاصر بریتانیا بود
10. Arran became increasingly estranged from the mainstream of Hollywood.
[ترجمه ترگمان]ارل آو آرن به طور فزاینده ای از جریان اصلی هالیوود طرد شد
[ترجمه گوگل]آران به طور فزاینده ای از جریان اصلی هالیوود جدا شد
11. He accused the mainstream political parties of cynically exploiting this situation.
[ترجمه ترگمان]او جریان اصلی احزاب سیاسی را به سو استفاده از این وضعیت متهم کرد
[ترجمه گوگل]او احزاب اصلی جریان سیاسی را به طور غریزی از این وضعیت سوء استفاده می کند
12. He was never part of the literary mainstream as a writer.
[ترجمه ترگمان]او هرگز بخشی از جریان ادبی ادبیات به عنوان یک نویسنده نبود
[ترجمه گوگل]او هرگز بخشی از جریان اصلی ادبیات به عنوان نویسنده نبود
13. He moved from fringe theatre to mainstream when he was chosen to play a leading role on Broadway.
[ترجمه ترگمان]زمانی که او انتخاب شد تا نقش رهبری را در برادوی ایفا کند، او از حاشیه تئاتر به سمت جریان اصلی حرکت کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او برای نقش برادرانه در برادوی انتخاب شد، از تئاتر حاشیه به جریان اصلی حرکت کرد
14. His radical views place him outside the mainstream of American politics.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های رادیکال او او را خارج از جریان اصلی سیاست آمریکا قرار می دهند
[ترجمه گوگل]دیدگاه های رادیکال او او را در خارج از جریان اصلی سیاست آمریکا قرار می دهد
15. Black dance music has been central to mainstream pop since the early '60s.
[ترجمه ترگمان]موسیقی رقص سیاه از اوایل دهه ۶۰ در کانون اصلی پاپ قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]موسیقی رقص سیاه از اوایل دهه 60 میلادی متمرکز بوده است