1. However, malnutrition and marasmus are more serious health problems than that of overweight and obesity in Hainan Province.
[ترجمه ترگمان]با این حال سو تغذیه و سو تغذیه مشکلات جدی تری نسبت به اضافه وزن و چاقی در استان هاینان دارند
[ترجمه گوگل]با این حال، سوء تغذیه و مارشم مشکلات جدی بهداشتی نسبت به اضافه وزن و چاقی در استان هینان دارند
2. Marasmus can be confused with dehydration; very often children suffer both.
[ترجمه ترگمان]marasmus می تواند با آب زدایی اشتباه گرفته شود؛ اغلب کودکان هر دو را رنج می برند
[ترجمه گوگل]Marasmus را می توان با کمبود آب آشنا کرد؛ اغلب کودکان هر دو رنج می برند
3. However, in 186 their young daughter, Annie developed a childhood disease (marasmus) and died.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در سال ۱۸۶ دختر جوان آن ها، انی بیماری کودکی را گسترش داد و مرد
[ترجمه گوگل]با این حال، در 186 دختر جوانش، آنی یک بیماری دوران کودکی (ماراسم) را بوجود آورد و درگذشت
4. Marasmus is the condition resulting from caloric inadequacy of the diet.
[ترجمه ترگمان]marasmus شرایطی است که منجر به نقص کالری رژیم غذایی می شود
[ترجمه گوگل]Marasmus شرایطی است که ناشی از ناکافی بودن کالری در رژیم غذایی است
5. Nutritional marasmus is the most frequent form of PEM in cases of prolonged food shortage.
[ترجمه ترگمان]ارزش غذایی، رایج ترین شکل of در موارد کمبود طولانی مدت مواد غذایی است
[ترجمه گوگل]مروماس تغذیه ای شایعترین نوع PEM در موارد کمبود مواد غذایی طولانی است
6. The bodies of marasmus survivors seemed to demand more protein in their food.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اجساد نجات یافتگان به پروتیین بیشتری نیاز دارند
[ترجمه گوگل]بدن بازماندگان ماراسموس به نظر می رسید که نیاز به پروتئین بیشتری در مواد غذایی خود دارد
7. They found that those who had survived marasmus ate differently from those who had survived kwashiorkor.
[ترجمه ترگمان]آن ها دریافتند که آن هایی که جان سالم به در برده بودند، متفاوت از کسانی بودند که جان سالم به در برده بودند
[ترجمه گوگل]آنها دریافتند که کسانی که از ماراسسم زنده ماندند متفاوت از کسانی بودند که از kwashiorkor جان سالم به در بردند
8. The patient with marasmus were mainly in surgical department.
[ترجمه ترگمان]بیمار مبتلا به marasmus عمدتا در بخش جراحی قرار داشت
[ترجمه گوگل]بیمار مبتلا به مارشوم عمدتا در بخش جراحی قرار داشت
9. Children with marasmus are simply emaciated.
[ترجمه ترگمان]کودکان مبتلا به marasmus به سادگی لاغر می شوند
[ترجمه گوگل]کودکان مبتلا به ماراسمی به سادگی از بین می روند
10. Results:Using anti-tuberculosis drugs for a long-time was a key factor. The clinical atypical symptoms showed to have cough, hemoptysis, chest pain, hoarseness, notable marasmus etc.
[ترجمه ترگمان]نتایج: استفاده از داروهای ضد سل برای مدت طولانی یک عامل کلیدی بود علائم clinical بالینی نشان داد که مبتلا به سرفه، سرفه، درد قفسه سینه، hoarseness، marasmus برجسته و غیره هستند
[ترجمه گوگل]یافته ها: استفاده از داروهای ضد سل برای مدت طولانی عامل اصلیی بود علائم غیرمعمول بالینی نشان می دهد که سرفه، خونریزی، درد قفسه سینه، خفگی، ماراسسم قابل توجه و غیره وجود دارد
11. An inability to do that is the price paid for protection from famine by those predisposed to marasmus.
[ترجمه ترگمان]ناتوانی در انجام این کار، بهایی است که برای حمایت از قحطی توسط افراد مستعد به marasmus پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]ناتوانی در انجام این کار، هزینه هایی است که برای محافظت از قحطی توسط افرادی که مستعد ابتلا به مارماسم هستند، پرداخت می شود
12. The clinical manifestations included nausea, vomiting, abdominal pain, abdominal distention, gastrointestinal bleeding, poor appetite, marasmus, headache, dizziness and etc.
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی شامل حالت تهوع، استفراغ، درد شکمی، درد شکمی، خونریزی روده و معده، اشتها، سردرد، سرگیجه و غیره می شود
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی شامل تهوع، استفراغ، درد شکم، انقباض شکم، خونریزی گوارشی، اشتها، ضعف، سردرد، سرگیجه و غیره است
13. Symptoms normally manifest themselves in one of two ways, known as marasmus and kwashiorkor.
[ترجمه ترگمان]علایم به طور معمول خود را به دو روش نشان می دهند که به marasmus و kwashiorkor معروفند
[ترجمه گوگل]نشانه ها به طور معمول در یکی از دو روش، به نام ماراسموس و kwashiorkor شناخته می شوند
14. The clinical manifestations of the cancer were bloody spatum, faver, chest pain and marasmus.
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی سرطان خون ریزی، faver، درد قفسه سینه و marasmus بود
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی سرطان عبارتند از خونریزی اسپاتوم، فوار، درد قفسه سینه و مارشوم