کلمه جو
صفحه اصلی

languor


معنی : فتور، ضعف، خستگی، ماندگی
معانی دیگر : بی حالی، سستی، وارفتگی، ناتوانی، علیلی، رنجوری، از پا افتادگی، ذله شدگی، رخوت، خماری، خواب آلودی، کندی، خمودی، تنبلی، مستی، پژمردگی

انگلیسی به فارسی

مستی، ضعف، فتور، ماندگی، پژمردگی


خستگی، ضعف، فتور، ماندگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: languorous (adj.)
(1) تعریف: lack of strength or energy; weakness or listlessness.
مترادف: enervation, languidness, lassitude
متضاد: alacrity, strength, vigor
مشابه: frailty, hebetude, lethargy, torpor, weakness

- The languor caused by her depression eventually resulted in the loss of her job.
[ترجمه ترگمان] رخوت ناشی از افسردگی او در نهایت منجر به از دست رفتن شغلش شد
[ترجمه گوگل] خستگی ناشی از افسردگی او در نهایت منجر به از دست دادن شغل او شد

(2) تعریف: a dreamy, idle mood or state.
مترادف: reverie
مشابه: kef, nirvana, relaxation

• weakness, limpness; slowness; lack of interest, apathy, listlessness; melancholy
languor is a pleasant feeling of being relaxed and not having any energy or interest in anything; a literary word.

مترادف و متضاد

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

ضعف (اسم)
weakness, asthenia, debility, faint, swoon, languor, infirmity, atony, foible, puniness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

ماندگی (اسم)
weariness, languor, fatigue

lethargy


Synonyms: apathy, dullness, fatigue, idleness, inaction, inactivity, laziness, listlessness, sluggishness, tiredness, torpor, weakness


جملات نمونه

1. the languor of convalescence
بی رمقی دوران نقاهت

2. the languor of hot summer afternoons
رخوت در بعد از ظهرهای گرم تابستان

3. It was hot, yet with a sweet languor about it.
[ترجمه ترگمان]هوا گرم بود، با این حال رخوت ملایمی داشت
[ترجمه گوگل]گرم بود، با این حال با خجالت شیرین در مورد آن بود

4. She, in her languor, had not troubled to eat much.
[ترجمه ترگمان]او در رخوت خود زیاد غذا نمی خورد
[ترجمه گوگل]او در خلوت خود دچار مشکل شد تا غذا بخورد

5. A delicious languor was stealing over him.
[ترجمه ترگمان]رخوت مطبوعی بر او چیره می شد
[ترجمه گوگل]خستگی خوشمزه سرقت از او بود

6. She missed Spain and the languor of a siesta on a hot summer afternoon.
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر گرم تابستانی، او اسپانیا و رخوت خواب بعدازظهر را از دست داد
[ترجمه گوگل]او بعد از ظهر تابستان گرم، اسپانیا و خستگی از سایاست را از دست داد

7. Disease, languor, doubt, carelessness, laziness, sensuality, delusion, impotency and instability are the obstacles that distract the mind.
[ترجمه ترگمان]بیماری، رخوت، تردید، تنبلی، sensuality، sensuality، impotency و بی ثباتی موانعی هستند که ذهن را منحرف می کنند
[ترجمه گوگل]بیماری، خستگی، تردید، بی دقتی، تنبلی، احساس تنهایی، توهم، ضعف و بی ثباتی موانعی است که ذهن را منحرف می کند

8. Languor is upon your heart and the slumber is still on your eyes.
[ترجمه ترگمان]languor روی قلب شماست و این خواب هنوز در چشمان شماست
[ترجمه گوگل]Languor بر روی قلب شما است و خواب هنوز در چشمان شماست

9. Queasiness, headaches and languor afflicted her all day.
[ترجمه ترگمان]queasiness، سردرد و رخوت تمام روز او را عذاب می داد
[ترجمه گوگل]در طول روز مضطرب، سردرد و خستگی او را تحت تأثیر قرار داد

10. Languor was still upon the eyes of the dawn, and the dew in the air.
[ترجمه ترگمان]languor هنوز به چشم سحر و شبنم در هوا بود
[ترجمه گوگل]Languor هنوز بر روی چشم سپیده دم، و شبنم در هوا است

11. The idea of being misled suffused her with languor.
[ترجمه ترگمان]تصور گمراه کردن او با او سست و سست گشته بود
[ترجمه گوگل]ایده ی گمراهی او را با خستگی مضاعف کرد

12. Lying there beside her, he was filled with an agreeable languor.
[ترجمه ترگمان]کنار او دراز کشیده بود و او را با رخوت و بی حالی فرا گرفته بود
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن در کنار او، او با خستگی مطلوب پر شده بود

13. She held her head proudly and, even before she moved, conveyed a feline quality of grace and languor.
[ترجمه ترگمان]با غرور سرش را بلند کرد و حتی قبل از این که حرکت کند، کیفیتی از وقار و وقار را به او نشان داد
[ترجمه گوگل]او با افتخار سر خود را نگه داشت و حتی قبل از اینکه او نقل مکان کرد، کیفیت زرق و برق و زیبایی را به ارمغان آورد

14. Opposite the flower market he stepped into the maniacal Le Loi traffic, attempting languor and unconcern.
[ترجمه ترگمان]رو به بازار گل قدم به قدم به میان رفت و رفت و رفت و آمد داشت
[ترجمه گوگل]در مقابل بازار سبز، او به ترافیک لاین لوبیا مینشیند، تلاش می کند که تمسخر و نگران باشد

the languor of convalescence

بی‌رمقی دوران نقاهت


the languor of hot summer afternoons

رخوت در بعد از ظهرهای گرم تابستان


پیشنهاد کاربران

خستگی


کلمات دیگر: