معنی : موضوع، موضوعمهم تکراری
leitmotiv
معنی : موضوع، موضوعمهم تکراری
انگلیسی به فارسی
leitmotiv، موضوعمهم تکراری، موضوع
انگلیسی به انگلیسی
• controlling repetitive theme; leitmotif, central motif, main theme
مترادف و متضاد
موضوع (اسم)
matter, object, subject, story, point, issue, subject matter, question, fable, plot, theme, problem, topic, leitmotiv, motif
موضوع مهم تکراری (اسم)
leitmotif, leitmotiv
جملات نمونه
1. The leitmotiv of her speech was the need to reduce expenditure.
[ترجمه ترگمان]نیاز به کاهش هزینه ها، نیاز به کاهش هزینه ها بود
[ترجمه گوگل]رهبر سخنانش نیاز به کاهش هزینه ها داشت
[ترجمه گوگل]رهبر سخنانش نیاز به کاهش هزینه ها داشت
2. Death and renewal are leitmotivs running through the whole novel.
[ترجمه ترگمان]مرگ و زندگی در تمام این رمان در حال دویدن هستند
[ترجمه گوگل]مرگ و نابودی، از طریق کل رمان در حال اجرا است
[ترجمه گوگل]مرگ و نابودی، از طریق کل رمان در حال اجرا است
3. However, construction enterprises of our country took this leitmotiv only as a slogan before 1990"s, and manage in a rude way. "
[ترجمه ترگمان]با این حال، شرکت های ساختمانی کشور ما این کار را فقط به عنوان شعار پیش از دهه ۱۹۹۰ انجام دادند و به شیوه ای بی ادبی مدیریت کردند \"
[ترجمه گوگل]با این حال، شرکت های ساختمانی کشور ما تنها به عنوان یک شعار قبل از 1990، این لایت موتیف را گرفته اند و به شیوه ای بی رحمانه عمل می کنند '
[ترجمه گوگل]با این حال، شرکت های ساختمانی کشور ما تنها به عنوان یک شعار قبل از 1990، این لایت موتیف را گرفته اند و به شیوه ای بی رحمانه عمل می کنند '
4. Secondly, passion is his leitmotiv of the creation for different kinds of poetic expression.
[ترجمه ترگمان]دوم، شور و شوق leitmotiv از آفرینش برای انواع مختلف بیان شاعرانه است
[ترجمه گوگل]ثانیا، اشتیاق او، لیوتیمویت وی برای ایجاد انواع مختلفی از شعر شاعرانه است
[ترجمه گوگل]ثانیا، اشتیاق او، لیوتیمویت وی برای ایجاد انواع مختلفی از شعر شاعرانه است
5. The Leitmotiv is an important method to express the plot in Wagner's music drama The Nibelung's Ring (Der Ring des Nibelungen).
[ترجمه ترگمان]The یک روش مهم برای بیان نقشه در درام موسیقی واگنر (حلقه s)است
[ترجمه گوگل]Leitmotiv یک روش مهم برای بیان طرح در نقش موسیقی واگنر است Ring Ring (Nibelung)
[ترجمه گوگل]Leitmotiv یک روش مهم برای بیان طرح در نقش موسیقی واگنر است Ring Ring (Nibelung)
6. Renewable energies become a leitmotiv in the project, translated into symbolic shapes throughout the Campus.
[ترجمه ترگمان]انرژی های تجدید پذیر در پروژه تبدیل به یک leitmotiv می شوند و به شکل های سمبلیک در سراسر پردیس ترجمه می شوند
[ترجمه گوگل]انرژیهای تجدید پذیر تبدیل به یک رهبر در این پروژه شده و به شکل نمادین در سراسر پردیس تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]انرژیهای تجدید پذیر تبدیل به یک رهبر در این پروژه شده و به شکل نمادین در سراسر پردیس تبدیل شده است
7. Based on the leitmotiv, this paper gives a systematic summary and deep analysis of the background and causes, main approaches, existent problems and improvement path of the test.
[ترجمه ترگمان]براساس the، این مقاله به یک خلاصه نظام مند و تحلیل عمیق پس زمینه و علل، رویکردهای اصلی، مشکلات موجود و مسیر پیشرفت آزمون می پردازد
[ترجمه گوگل]بر پایه leitmotiv، این مقاله خلاصه سیستماتیک و تجزیه و تحلیل عمیق از پس زمینه و علل، رویکردهای اصلی، مشکلات موجود و مسیر بهبود آزمون را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]بر پایه leitmotiv، این مقاله خلاصه سیستماتیک و تجزیه و تحلیل عمیق از پس زمینه و علل، رویکردهای اصلی، مشکلات موجود و مسیر بهبود آزمون را فراهم می کند
8. The leitmotiv of Kantian transcendental philosophy's Copernicus style revolution is a mode of thinking of anti-substantialism, but this is an unsuccessful try.
[ترجمه ترگمان]ظهور انقلاب سبک philosophy کانت، شیوه تفکر of است، اما این یک تلاش ناموفق است
[ترجمه گوگل]انقلاب سبک کاپنیکوس فلسفه متعالی کانتی، نوعی تفکر ضد انضباط است، اما این یک تلاش ناموفق است
[ترجمه گوگل]انقلاب سبک کاپنیکوس فلسفه متعالی کانتی، نوعی تفکر ضد انضباط است، اما این یک تلاش ناموفق است
9. I think Nietzschean leitmotiv is the transcending thought.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم \"Nietzschean leitmotiv\"، \"transcending thought\" بوده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم نیازی به تفکر فراتر نباشد
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم نیازی به تفکر فراتر نباشد
10. The author indicates the legal thought leitmotiv in Qin and Han dynasties: Law was unified and established by the emperor.
[ترجمه ترگمان]نویسنده این تفکر حقوقی را در سلسله سلسله (چین)و سلسله هان (هان)نشان می دهد: قانون متحد و ایجاد شده توسط امپراطور
[ترجمه گوگل]نویسنده نشان می دهد که قضیه ی حقوقی در سلسله های چین و هان: قانون متحد شده و توسط امپراتور تاسیس شده است
[ترجمه گوگل]نویسنده نشان می دهد که قضیه ی حقوقی در سلسله های چین و هان: قانون متحد شده و توسط امپراتور تاسیس شده است
11. The suitable news background can set off the leitmotiv by contrast and deepen its subject. It can help readers understand the content of news. It can indicate its reasons and presents its meaning.
[ترجمه ترگمان]پس زمینه خبری مناسب می تواند کنتراست را با کنتراست و عمیق تر کردن سوژه ایجاد کند آن می تواند به خوانندگان کمک کند تا محتوای اخبار را درک کنند آن می تواند دلایل خود را نشان دهد و معنای آن را ارائه دهد
[ترجمه گوگل]پس زمینه خبر مناسب می تواند در مقابل کنتراست و عمق موضوع خود را تنظیم کند این می تواند به خوانندگان کمک کند محتوای اخبار را درک کند این می تواند دلایل خود را نشان دهد و معنی آن را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]پس زمینه خبر مناسب می تواند در مقابل کنتراست و عمق موضوع خود را تنظیم کند این می تواند به خوانندگان کمک کند محتوای اخبار را درک کند این می تواند دلایل خود را نشان دهد و معنی آن را ارائه می دهد
12. And the leitmotiv of the next step of the building protocol is 'on top and dry'.
[ترجمه ترگمان]و leitmotiv مرحله بعدی پروتکل ساختمان در بالا و خشک است
[ترجمه گوگل]و رهبری مرحله بعدی پروتکل ساخت و ساز 'در بالا و خشک' است
[ترجمه گوگل]و رهبری مرحله بعدی پروتکل ساخت و ساز 'در بالا و خشک' است
13. Freud's demand has become the leitmotiv or basic postulate of all the more recent forms psychotherapy.
[ترجمه ترگمان]به نظر فروید، درخواست فروید، اساس و یا اصل اساسی همه انواع دیگر روان درمانی است
[ترجمه گوگل]تقاضای فروید تبدیل به رویکرد جدیدترین روشهای رواندرمانی شده است
[ترجمه گوگل]تقاضای فروید تبدیل به رویکرد جدیدترین روشهای رواندرمانی شده است
14. The leitmotiv of rural culture construction is help farmers to set up a positive, civilized and healthy public and cultural of the peasant. It also should include peasants' leisure living.
[ترجمه ترگمان]توسعه فرهنگ روستایی به کشاورزان کمک می کند تا یک جامعه سالم، متمدن، سالم و فرهنگی را راه اندازی کنند همچنین باید اوقات فراغت روستایی را نیز شامل شود
[ترجمه گوگل]رهبر انقلاب فرهنگی روستایی به کشاورزان کمک می کند تا جامعه ای مثبت، متمدن و سالمی و فرهنگی دهقانان را بسازند همچنین باید در اوقات فراغت دهقانان زندگی کند
[ترجمه گوگل]رهبر انقلاب فرهنگی روستایی به کشاورزان کمک می کند تا جامعه ای مثبت، متمدن و سالمی و فرهنگی دهقانان را بسازند همچنین باید در اوقات فراغت دهقانان زندگی کند
کلمات دیگر: