صفت ( adjective )
حالات: neater, neatest
• (1) تعریف: orderly in appearance, state, or habits; tidy.
• مترادف: clean-cut, orderly, spruce, tidy, trim
• متضاد: disorderly, messy, shabby, slovenly, untidy
• مشابه: dapper, kempt, natty, organized, shipshape, well-groomed
- I like to keep my room neat.
[ترجمه anita] من دوست دارم اتاقم را پاکیزه نگه دارم
[ترجمه ملیکا.ع] من دوست دارم اتاقم را مرتب نگه دارم.
[ترجمه ترگمان] دوست دارم اتاقم رو مرتب نگه دارم
[ترجمه گوگل] من دوست دارم اتاقم رو تمیز نگه دارم
- She's a neat person who cannot put up with clutter.
[ترجمه ترگمان] او فردی تمیز و تمیز است که نمی تواند با اشیا درهم و برهمی کنار بیاید
[ترجمه گوگل] او یک فرد شسته و رفته است که نمیتواند با ناراحتی کنار بیاید
• (2) تعریف: orderly and economical in procedure; systematic and simple.
• مترادف: efficient, orderly, well-ordered
• متضاد: untidy
• مشابه: methodical, organized, systematic
- We found a neat solution to the problem.
[ترجمه ترگمان] ما یک راه حل تمیز برای مشکل پیدا کردیم
[ترجمه گوگل] ما یک راه حل شسته و رفته برای این مشکل پیدا کردیم
• (3) تعریف: clever.
• مترادف: clever, ingenious
• مشابه: original, resourceful, slick
- She came up with a neat idea for the campaign.
[ترجمه ترگمان] او برای اردو کشی ایده جالبی پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل] او با یک ایده شسته و رفته برای این کمپین آمد
• (4) تعریف: (informal) appealing; charming in a novel way.
• مترادف: cool
- This company makes some neat gadgets.
[ترجمه ترگمان] این شرکت ابزار خوبی تولید می کنه
[ترجمه گوگل] این شرکت برخی از ابزارهای شسته و رفته را تولید می کند
- Where did you find those neat earrings?
[ترجمه ترگمان] اون گوشواره ها رو از کجا پیدا کردی؟
[ترجمه گوگل] این گوشواره های شسته شده کجا پیدا کردید؟
• (5) تعریف: of liquor, not diluted or mixed; straight.
• مترادف: straight, undiluted
- I'll have a neat whisky, please.
[ترجمه ترگمان] من یک ویسکی خوب دارم، لطفا
[ترجمه گوگل] من یک ویسکی شیک می خواهم، لطفا
قید ( adverb )
حالات: neater, neatest
مشتقات: neatly (adv.), neatness (n.)
• : تعریف: (informal) in a neat manner.
• مترادف: cleverly, efficiently
• مشابه: orderly, tidily
- She wrote her name neatly on the board.
[ترجمه روجا قلندری] او نامش رامرتب بر روی تخته نوشته بود
[ترجمه ترگمان] او نام او را مرتب روی صفحه نوشته بود
[ترجمه گوگل] نام او را به صورت منظم در هیئت مدیره نوشت
- Doing this solved the problem neatly.
[ترجمه ترگمان] این کار مشکل را به خوبی حل کرد
[ترجمه گوگل] انجام این کار مشکل را حل کرد