کلمه جو
صفحه اصلی

navvy


معنی : کارگر غیر ماهر، کارگر حفار، ماشین حفاری
معانی دیگر : (انگلیس) عمله، فعله، کارگر ساده

انگلیسی به فارسی

کارگر غیر ماهر، کارگرحفار، ماشین حفاری


navvy، کارگر غیر ماهر، کارگر حفار، ماشین حفاری


انگلیسی به انگلیسی

• unskilled blue-collar laborer
a navvy is a person who is employed to do hard physical work, for example building roads or canals; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

کارگر غیر ماهر (اسم)
navvy

کارگر حفار (اسم)
navvy

ماشین حفاری (اسم)
navvy

جملات نمونه

1. Even today's less hungry navvies will surely object to this soon.
[ترجمه ترگمان]حتی navvies گرسنه امروزی قطعا به این زودی به این مساله اعتراض خواهند کرد
[ترجمه گوگل]حتی امروزه خاموشی های گرسنه به زودی به زودی به این موضوع می اندیشند

2. Now the group has helped pay for a bronze sculpture in memory of the navvies.
[ترجمه ترگمان]اکنون این گروه به پرداخت یک مجسمه برنزی در یادبود the کمک کرده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر این گروه برای پرداختن به مجسمه برنز در حافظه ناوها کمک کرده است

3. Mr Beavis was a navvy, and his sons worked at the Bermondsey shunting yards of the railway.
[ترجمه ترگمان]Mr a کارگر ساختمانی بود و پسرانش در بخش Bermondsey راه آهن کار می کردند
[ترجمه گوگل]آقای Beavis ناگوار بود، و پسران او در کارخانه های شارنج برموندسی راه آهن کار می کرد

4. Sorting the linen, the towels, the sheets, the red handkerchiefs, such as the navvies use.
[ترجمه ترگمان]Sorting، حوله، ملافه ها، دستمال های سرخ، از قبیل the
[ترجمه گوگل]مرتب کردن کتانی، حوله، ورق، دستمال قرمز، مانند استفاده از navvies

5. Mrs Chambers must think she was feeding a navvy!
[ترجمه ترگمان]خانم و Chambers فکر می کنند که او دارد به یک کارگر navvy غذا می دهد!
[ترجمه گوگل]خانم چامبرز باید فکر کند که او تغذیه نواخته است!

6. When the farm chores ended each day, Seb would often make his way to the camp of the road-building navvies.
[ترجمه ترگمان]وقتی کاره ای مزرعه هر روز به پایان می رسید، Seb اغلب راه خود را به اردوگاه of راه می انداخت
[ترجمه گوگل]هنگامی که کارهای مزرعه به پایان رسید هر روز، Seb اغلب راه خود را به اردوگاه navvies جاده ساخت

7. And hard labour . . . the railway navvies remembered by a rock band.
[ترجمه ترگمان]و تلاش سخت راه آهن توسط یک گروه راک به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]و کار سخت ناوهای راه آهن توسط یک گروه راک یاد می شود

8. The farmer had taken his Bible beneath his arm and visited the navvies earlier in the week.
[ترجمه ترگمان]کشاورز کتاب مقدس را زیر بغل گرفته بود و اوایل هفته از the بازدید کرده بود
[ترجمه گوگل]کشاورز کتاب مقدسش را زیر بازوی خود گرفته بود و هفته ها پیش از آن از ناحیه دیدن کرد

9. The navvies and the bricklayers, masons and blacksmiths, would troop off to other masters.
[ترجمه ترگمان]The و شاگرد مدرسه و آهنگر و آهنگر همه را به اربابان دیگر هدایت می کردند
[ترجمه گوگل]ملوانان و سنگاپورها، سنگسارها و آهنگران، به سرپرستی دیگر سرباز زدند

10. He had done a few days navvy work when he could get it, and he had run around the Domain in the early mornings to get his legs in shape.
[ترجمه ترگمان]چند روز پیش از آن که بتواند این کار را انجام دهد، کارش را تمام کرده بود و صبح زود در دامنه دامنه شرکت کرده بود تا پاهایش را شکل بگیرد
[ترجمه گوگل]او چندین روز کار نوا را انجام داده بود وقتی که می توانست آن را بگیرد و او را در اوایل صبح در اطراف دامنه اجرا کرد تا پای خود را در شکل بگیرد

11. He was good for nothing now except navvy work, and his broken nose and swollen ear were against him even in that.
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر به جز navvy کار نمی کرد، و بینی شکسته و گوش ورم کرده او حتی در این کار با او مخالف بودند
[ترجمه گوگل]او به جز کار خیرخواهی برای هیچ چیز خوب نبود، و حتی در آن، او نیز شکسته و گوش وحشت داشت

12. An Arab navvy working on the path nearby lowered his heavy hoe and sidled slowly towards us.
[ترجمه ترگمان]An عرب که در کوره راه کار می کرد، hoe سنگین خود را پایین آورد و آهسته به سوی ما رفت
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای عرب که در این مسیر کار می کرد، کوه سنگین خود را پایین کشید و به آرامی به سمت ما حرکت کرد

13. Seeing a man, a navvy or something of the kind, standing on the kerb in the Waterloo Road.
[ترجمه ترگمان]در خیابان واترلو مردی را دید که در حاشیه جاده واترلو ایستاده بود
[ترجمه گوگل]دیدن یک مرد، یک نوشیدنی یا چیزی از نوع، ایستاده در جلو در جاده واترلو

14. His proper tradeis a navvy.
[ترجمه ترگمان]کار درست و حسابی او کارگر navvy است
[ترجمه گوگل]تجارت مناسب او یک نابغه است


کلمات دیگر: