1. a knowing look
نگاهی زیرکانه
2. not knowing english became a great hindrance for him
ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.
3. the importance of knowing oneself
اهمیت خویشتن شناسی
4. i am in limbo, not knowing whether i got the job or not
دو دل هستم و نمی دانم که آیا آن شغل را به من داده اند یا نه.
5. self-knowledge is the first step toward knowing others
خودشناسی نخستین گام به سوی شناخت دیگران است.
6. wisedom does not consist only in knowing facts
خردمندی فقط به دانستن واقعیات نیست.
7. True wisdom is know what is best worth knowing, and to do what is best worth doing.
[ترجمه ترگمان]عقل واقعی چیزی است که ارزش دانستن دارد و انجام دادن آنچه که ارزش انجام دادن را دارد
[ترجمه گوگل]حکمت واقعی بدانید که بهترین چیز را بدانید و آنچه را که ارزش انجام دادن دارد، انجام دهید
8. No man is the worst for knowing the worst of himself.
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی بدتر از این نیست که خودش از همه بدتر خبر داشته باشد
[ترجمه گوگل]هیچ کس بدترین چیز را نمی داند بدترین خود را بداند
9. Save that of knowing that we do thy will.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه بدانی که اراده تو از چه قرار است
[ترجمه گوگل]صرف نظر از دانستن اینکه ما اراده خود را انجام می دهیم
10. He said his goodbyes knowing that a long time would pass before he would see his child again.
[ترجمه ترگمان]خداحافظی کرد و فهمید که زمان زیادی می گذرد، قبل از اینکه دوباره بچه اش را ببیند
[ترجمه گوگل]او گفت خداحافظی او دانستن اینکه زمان زیادی طول می کشد تا دوباره فرزندش را ببیند
11. She's a bit too knowing for me to feel relaxed with her.
[ترجمه ترگمان]او کمی بیش از حد از من می داند که با او احساس راحتی کنم
[ترجمه گوگل]او بیش از حد دانست که برای احساس آرامش با او
12. Knowing that I hurt her makes me feel really bad.
[ترجمه ترگمان]دونستن اینکه بهش صدمه زدم باعث میشه احساس بدی داشته باشم
[ترجمه گوگل]دانستن اینکه من به او صدمه می زنم باعث می شود من واقعا احساس بدی کنم
13. I can remember the thrill of not knowing what I would get on Christmas morning.
[ترجمه ترگمان]یادم می آید که صبح روز کریسمس چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]من می توانم به یاد داشته باشید هیجان دانستن آنچه که من در صبح کریسمس دریافت کنم
14. knowing something of everything and everything of something.
[ترجمه ترگمان]از همه چیز و همه چیز خبر داشت
[ترجمه گوگل]دانستن چیزی از همه چیز و همه چیز از چیزی
15. I love waking up in the morning not knowing what's gonna happen or, who I'm gonna meet, where I'm gonna wind up.
[ترجمه ترگمان]من عاشق بیدار شدن در صبح هستم، نمی دانم چه اتفاقی خواهد افتاد یا چه کسی را ملاقات می کنم، جایی که قرار است به جایی برسم
[ترجمه گوگل]من عاشق بیدار شدن در صبح نمی دانستم چه اتفاقی می افتد یا چه کسی می آید، کجا می روم