کلمه جو
صفحه اصلی

lax


معنی : سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج
معانی دیگر : هر چیز شل یا سست (در برابر سفت و به هم فشرده)، نرم، آسان گیر (در برابر: سخت گیر strict)، شل و ول، سست انگار، بی قید و خیال، لاابالی، (مدفوع انسان و حیوان) شل، دارای لینت، لین، (دستگاه گوارشی) تندکار، دارای لینت مزاج، (مزاج) روان، شلی مدفوع، حالت اسهالی، شکم روش، ترایمان، ریخن، (گیاه شناسی - خوشه یا کلاله ی گل) ناپرپشت، نا هم فشرده، غیر متراکم، لخت، شل کردن، ول کردن، رهاکردن

انگلیسی به فارسی

لخت، سست، شل، سهل انگار، اهمال کار، لینت مزاج، شل کردن، ول کردن، رهاکردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: laxer, laxest
مشتقات: laxly (adv.), laxness (n.)
(1) تعریف: not rigorous, strict, or careful; loose; lenient.
مترادف: careless, lenient, neglectful, negligent, remiss, slack
متضاد: exacting, fastidious, rigorous, severe, strict, stringent
مشابه: derelict, heedless, inattentive, indulgent, loose, permissive, slipshod, soft, unmindful

- The lax standards at the school allowed students who could barely read to graduate.
[ترجمه ترگمان] مقررات lax در مدرسه به دانش آموزان اجازه می داد که به سختی بتوانند برای فارغ التحصیل شدن درس بخوانند
[ترجمه گوگل] استانداردهای ضعیف در مدرسه دانشآموزانی بودند که به سختی می توانستند فارغ التحصیل شوند

(2) تعریف: not taut or compact; slack or loose.
مترادف: flaccid, loose, slack
متضاد: rigid
مشابه: baggy, droopy, flabby, floppy, limp, malleable, soft

(3) تعریف: not firm or easily controllable, as bowel movements.
مشابه: disorderly, messy, sloppy, unruly, untidy

• lenient, permissive; vague, inexact; negligent, careless; loose, slack
if someone's behaviour or a system is lax, the rules are not being obeyed or standards are not being maintained.

مترادف و متضاد

Antonyms: hard, rigid, strict, tight


سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

شل (صفت)
ramshackle, loose, slack, baggy, sleazy, limp, floppy, lax, lame, loppy, knock-kneed, solute

ول (صفت)
flagging, loose, baggy, lax, irresoluble, licentious, loppy

اهمال کار (صفت)
lax, nonchalant

سهل انگار (صفت)
lax, nonchalant, inconsiderate

لینت مزاج (صفت)
lax

slack, remiss


Synonyms: any way, asleep on job, behindhand, broad, careless, casual, delinquent, derelict, devil-may-care, disregardful, easygoing, flaccid, forgetful, general, imprecise, inaccurate, indefinite, indifferent, inexact, lenient, neglectful, negligent, nonspecific, oblivious, overindulgent, paying no mind, regardless, shapeless, slipshod, sloppy, soft, unmindful, vague, yielding


جملات نمونه

lax soil

خاک شل


1. lax discipline
انضباط شل و ول

2. lax fibers
الیاف نرم

3. lax laws
قوانین ملایم و پر ارفاق

4. lax soil
خاک شل

5. tense vowels and lax vowels
واکه های تنیده و واکه های رها

6. if a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted
اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد کلاس به هم می خورد.

7. One of the problem areas is lax security for airport personnel.
[ترجمه ترگمان]یکی از مناطقی که مشکل ایجاد می کند امنیت پرسنل فرودگاه است
[ترجمه گوگل]یکی از مسائلی که در این زمینه به چشم می خورد، امنیت کم برای پرسنل فرودگاه است

8. The subcommittee contends that the authorities were lax in investigating most of the cases.
[ترجمه صادق] کمیته فرعی ادعا میکند که مقامات در بررسی بیشتر پرونده ها اهمال کرده اند
[ترجمه ترگمان]کمیته فرعی بر این باور است که مقامات در حال تحقیق در مورد بیشتر پرونده ها نیستند
[ترجمه گوگل]کمیته فرعی ادعا می کند که مقامات در تحقیق بیشتر در مورد پرونده ها کم بودند

9. He's too lax with his pupils.
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه با شاگردان او lax
[ترجمه گوگل]او با شاگردانش خیلی خسته است

10. The company has been lax in carrying out its duties.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در انجام وظایف خود سهل انگار بوده است
[ترجمه گوگل]این شرکت در انجام وظایف خود ضعیف بوده است

11. Parents, however, have protested against lax security at the school.
[ترجمه ترگمان]با این حال، والدین نسبت به عدم اتخاذ تدابیر امنیتی در این مدرسه اعتراض کرده اند
[ترجمه گوگل]والدین، با این حال، علیه امنیت کمتری در مدرسه اعتراض کرده اند

12. Unhindered by the country's lax competition rules, they built up complex webs of cross-shareholdings across an astonishing array of businesses.
[ترجمه ترگمان]آن ها تحت تاثیر قوانین رقابت سست و سست کشور، شبکه های پیچیده ای از shareholdings متقاطع را در میان رشته ای از کسب و کارها ساخته بودند
[ترجمه گوگل]به موجب قوانین رقابتی کشور، بدون ایجاد محدودیت، شبکه های پیچیده متعددی را در سراسر مجموعه ای از کسب و کار های شگفت انگیز ساخته اند

13. Loan were sued by the federal government for lax oversight, which the government said caused taxpayers to lose $ 941 million.
[ترجمه ترگمان]این وام توسط دولت فدرال به خاطر عدم نظارت بر مقررات مورد شکایت قرار گرفت که دولت گفته است که باعث از دست رفتن ۹۴۱ میلیون دلار شده است
[ترجمه گوگل]وام توسط دولت فدرال برای نظارت کم محکوم شد، که دولت گفته بود که مالیات دهندگان 941 میلیون دلار از دست داده اند

14. Local authorities have been notoriously lax in projecting aims and policies and facing up to weaknesses.
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی در طرح ریزی اهداف و سیاست ها و مواجهه با نقاط ضعف بسیار سهل انگار بوده اند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی در طراحی اهداف و سیاست ها و به ضعف های خود دچار افتاده اند

15. A lax attitude to accident prevention can not be justified by the perennial excuses of financial hardships and pressure from high work-loads.
[ترجمه ترگمان]نگرش سست و سست برای پیش گیری از حوادث را نمی توان با بهانه های واهی دشواری های مالی و فشار ناشی از باره ای شدید توجیه کرد
[ترجمه گوگل]نگرش ضعیف نسبت به پیشگیری از حوادث ناشی از تخلفات طولانی مدت درمورد مشکلات مالی و فشار بارهای بالای کار نیست

16. Lax local authority policies and the undermining of policies of restraint on appeal, severely undermine processes of urban regeneration.
[ترجمه ترگمان]Lax سیاست های قدرت محلی و تضعیف سیاست های محدودیت در تقاضا، به شدت فرآیند بازسازی شهری را تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]خط مشی های اقتدار محلی و تضعیف سیاست های محدود کردن درخواست تجدید نظر، به شدت روند بازسازی شهری را تضعیف می کند

17. The report criticizes the lax security at many prisons.
[ترجمه ترگمان]این گزارش وضعیت امنیت را در بسیاری از زندان ها مورد انتقاد قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این گزارش در بسیاری از زندانها امنیت کمتری را مورد انتقاد قرار می دهد

lax fibers

الیاف نرم


lax laws

قوانین ملایم و پر ارفاق


lax discipline

انضباط شل و ول


If a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted.

اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد، کلاس به هم می‌خورد.


پیشنهاد کاربران

بی توجه

به معنی عدم - مثلا عدم اجرای مقررات

ضعیف
مثال: lax security - امنیت ضعیف

lax ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نرم 1
تعریف: در آواشناسی و واج شناسی، ویژگی واکه ای که در تولید آن نیروی ماهیچه ای اندکی به کار رفته باشد


کلمات دیگر: