کلمه جو
صفحه اصلی

leave off


معنی : قطع کردن، دست کشیدن از
معانی دیگر : 1- ایست کردن، دست برداشتن، بس کردن 2- دیگر نپوشیدن یا انجام ندادن، متارکه کردن

انگلیسی به فارسی

متارکه کردن، قطع کردن، دست کشیدن از، باز ایستادن


بیخیال شو، قطع کردن، دست کشیدن از


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to cease; stop.
مترادف: cease, refrain from, stop
مشابه: discontinue, forsake, quit

- You should leave off driving until you're ready.
[ترجمه زهره غلامی] توباید رانندگی رو تا زمانیکه آماده بشی ترک کنی
[ترجمه ترگمان] تو باید تا زمانی که آماده باشی حرکت کنی
[ترجمه گوگل] شما باید رانندگی را ترک کنید تا آماده باشید

(2) تعریف: to interrupt activity by stopping.
مترادف: quit, stop
مشابه: cease, halt, pause

- We left off at chapter three.
[ترجمه فاطمه عبدی] ما تا فصل سه خوندیم.
[ترجمه ترگمان] فصل سوم از اینجا رفتیم
[ترجمه گوگل] ما در فصل سوم مانده ایم

• omit, skip; stop, cease

مترادف و متضاد

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

دست کشیدن از (فعل)
leave, quit, discard, go out, give over, surcease, disaccustom, knock off, leave off

stop


Synonyms: abstain, break off, cease, desist, discontinue, end, give over, give up, halt, knock off, quit, refrain, surcease


Antonyms: begin, continue, restart


جملات نمونه

1. Hey, leave off! I hate people touching my hair.
[ترجمه ترگمان]! هی، ولم کن متنفرم از اینکه مردم موهام رو لمس کنن
[ترجمه گوگل]هی، ترک! من از مردم لمس موهایم نفرت دارم

2. It's time to leave off work.
[ترجمه ترگمان]الان وقت کار کردنه
[ترجمه گوگل]وقت آن است که کار را ترک کنیم

3. The weather is getting warmer and you can leave off your heavy coat.
[ترجمه ترگمان]هوا گرم تر می شود و شما می توانید کت سنگین خود را رها کنید
[ترجمه گوگل]آب و هوا گرم تر می شود و شما می توانید کت سنگین خود را ترک کنید

4. 'Will you leave off nagging?' he snarled.
[ترجمه فاطمه عبدی] او غرید: �میشه دست از نق زدن برداری؟�
[ترجمه ترگمان]نق نمی زنی؟ با عصبانیت گفت:
[ترجمه گوگل]'آیا شما را ترک کردن ناخوشایند؟' او snarled

5. I've decided to leave off eating meat for a while.
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که برای مدتی از گوشت خوردن خارج شوم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم برای صرفه جویی در وقت صرف غذا خوردن

6. I wish you'd leave off whistling like that.
[ترجمه ترگمان]ای کاش اینطوری سوت می زدی
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که سوت بزنید

7. It's hard for a chain-smoker to leave off smoking.
[ترجمه ترگمان]برای یک فرد سیگاری سخت است که سیگار بکشد
[ترجمه گوگل]سیگاری زنجیره ای برای ترک سیگار سخت است

8. Do not leave off your overcoat; it is cold.
[ترجمه ترگمان]از پالتو خود بیرون نروید، هوا سرد است
[ترجمه گوگل]از پالتو خود را ترک نکنید سرد است

9. Let's leave off here for lunch.
[ترجمه ترگمان]بیا برای ناهار از اینجا برویم
[ترجمه گوگل]بیایید اینجا را برای ناهار ترک کنیم

10. They leave off quarreling to sleep.
[ترجمه فاطمه عبدی] اونا برای خواب، دست از دعوا بر می دارن.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای خوابیدن با هم نزاع می کنند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند به خواب رفتن را ترک کنند

11. I would abjure my art then and there, leave off cursing,[Sentence dictionary] leave off binding fast and loose with spells.
[ترجمه ترگمان]من در آن زمان از هنر خود abjure خواهم کرد و لعنت خواهم کرد و لعنت خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من هنر من را پس از آن و آنجا ترک می کنم، لعنت را ترک می کنم، [فرهنگ لغت جمله] را ترک می کند اتصال سریع و با جادوها شل

12. I leave off only when Evan is hooked into the unfolding plot of the story.
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"وقتی\" اوان \"به داستان\" \"داستان\" داستان \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" را ترک می کنم \" \" \"
[ترجمه گوگل]من تنها زمانی که اوان به طرح توجیهی داستان متصل می شود، ترک می کنم

13. He always had to leave off before he came, feeling sure his head would burst otherwise.
[ترجمه ترگمان]او همیشه قبل از آمدن او مجبور بود از خانه خارج شود و احساس کند که سرش از درد منفجر خواهد شد
[ترجمه گوگل]او همیشه مجبور شد قبل از اینکه از او بیرون بیاید، مطمئن بود که سرش در غیر این صورت پشت سر هم خواهد بود

14. It is time to leave off, his daughter tells him, it s time to burst forth like a butterfly.
[ترجمه ترگمان]دخترش به او می گوید: وقت رفتن است، وقت آن است که مثل یک پروانه منفجر شود
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده است که دخترش به او می گوید، وقت آن است که مانند یک پروانه برافروخته شود

15. Ask for brown-bread toast and leave off the butter!
[ترجمه ترگمان] از کره \"نان قهوه ای\" بخواه و کره رو ول کن
[ترجمه گوگل]برای نان برشته بخورید و کره را ترک کنید!

پیشنهاد کاربران

جا انداختن

بی خیال شدن

1. جا انداختن
2. از کاری دست کشیدن

ولمون کن بابا - بیخیال ( به معنای دست از کاری برداشتن )

متوقف و استاپ کردن چیزی


کلمات دیگر: