کلمه جو
صفحه اصلی

kitchen


معنی : اشپزخانه، محل خوراک پزی
معانی دیگر : آشپزخانه، مطبخ، پختگاه

انگلیسی به فارسی

آشپزخانه، محل خوراک پزی


آشپزخانه، اشپزخانه، محل خوراک پزی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a room devoted to the preparation, storage, and cooking of food.

• room or area in which food is prepared and cooked
of the kitchen
a kitchen is a room used for cooking and for jobs such as washing up.

مترادف و متضاد

اشپزخانه (اسم)
cookery, kitchen, galley

محل خوراک پزی (اسم)
kitchen

room for cooking food


Synonyms: canteen, cookery, cookhouse, cook’s room, cuisine, eat-in, gallery, galley, kitchenette, mess, scullery


جملات نمونه

1. kitchen accessories
وسایل آشپزخانه

2. the kitchen has a fishy smell
آشپزخانه بوی ماهی می دهد.

3. the kitchen is sparkling clean
آشپزخانه از تمیزی برق می زند.

4. the kitchen was small and compact
آشپزخانه کوچک و جمع و جور بود.

5. a spacious kitchen
یک آشپزخانه ی جادار (بزرگ)

6. we revamped the kitchen
آشپزخانه را نوسازی کردیم.

7. beetles have infested the kitchen
آشپزخانه از سوسک پر شده است.

8. he said, "yum-yum, the kitchen is well supplied"
گفت بخ بخ که نیک شد مطبخ . . .

9. the windows of the kitchen were covered with steam
پنجره های آشپزخانه از بخار پوشیده شده بود.

10. my wife helps with the kitchen and i help with the cash register
زنم در آشپزخانه کار می کند و من صندوق پول ها را می چرخانم.

11. pari went out through the kitchen
پری از راه آشپزخانه خارج شد.

12. a bad smell exhaling from the kitchen
بوی بدی که از آشپزخانه برمی خاست

13. julie went to see about the kitchen
جولی رفت تا به آشپزخانه رسیدگی کند.

14. she made three trips to the kitchen
سه مرتبه به آشپزخانه رفت.

15. the mice were squeaking in the kitchen
موش ها در آشپزخانه ماژوموژ می کردند.

16. we contracted him to renovate the kitchen
با او قرارداد (کنترات) بستیم که آشپزخانه را نوسازی کند.

17. i heard him knocking around in the kitchen
صدای تلق تلوقی را که او در آشپزخانه راه انداخته بود،شنیدم.

18. a curtain serving as the division between the kitchen and the living room
پرده ای به عنوان پاراوان بین آشپزخانه و اتاق نهارخوری

19. servants were bustling in and out of the kitchen
پیشخدمت ها با شتاب

20. the dining area in the corner of the kitchen
بخش نهارخوری در گوشه ی آشپزخانه

21. a small hatch through which food is sent from the kitchen to the dining room
دریچه ی کوچکی که از آن خوراک را از آشپزخانه به اتاق نهارخوری می فرستند

22. individual portions of meat were carefully weighed in the restaurant kitchen
هریک از حصه های گوشت در آشپزخانه ی رستوران به دقت وزن می شد.

23. the theatre curtain rises to disclose once again a dirty kitchen
پرده ی نمایش بالا می رود تا یک بار دیگر آشپزخانه ی کثیفی را نشان دهد.

24. he got out of the bed with disheveled hair and went straight to the kitchen
او با موهای ژولیده از بستر برخاست و یکراست به آشپزخانه رفت.

25. since the sack of rice was heavy, i dragged it all the way to the kitchen
چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.

26. People offer sacrifices to the Kitchen God on this day.
[ترجمه ترگمان]مردم در این روز به خداوند قربانی می دهند
[ترجمه گوگل]مردم در این روز قربانی می کنند

27. The cat insinuated herself into the kitchen.
[ترجمه ترگمان]گربه وارد آشپزخانه شد
[ترجمه گوگل]گربه خودش را به آشپزخانه تحمیل کرد

28. We went downstairs from the kitchen to the cellar.
[ترجمه ترگمان]از آشپزخانه به طبقه پایین رفتیم
[ترجمه گوگل]ما از آشپزخانه به زیرزمین رفتیم

29. The few remaining guests were in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]چند مهمان دیگر در آشپزخانه بودند
[ترجمه گوگل]چند مهمان باقی مانده در آشپزخانه بودند

30. One small fire in the kitchen covered the whole house in soot.
[ترجمه ترگمان]یک آتش کوچک در آشپزخانه تمام خانه را از دوده گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک آتش سوزی در آشپزخانه، کل خانه را در دوده پوشش داد

پیشنهاد کاربران

آشپزخانه
my mother is working in the kitchen now
مادرم الان دارد در آشپزخانه کار می کند ⚓️⚓️⚓️

آشپزخانه

آشپز خانه, محل آشپزی 🍽


کلمات دیگر: