کلمه جو
صفحه اصلی

lead on


معنی : وانمود کردن، تشویق و ترغیب کردن
معانی دیگر : 1- به رهبری یا راهنمایی ادامه دادن 2- وسوسه کردن، شیفتن و گول زدن، مشتبه کردن

انگلیسی به فارسی

تشویق وترغیب کردن، مشتبه کردن، وانمود کردن


منجر به، تشویق و ترغیب کردن، وانمود کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to cause (someone) to have a false assumption or follow an inappropriate course of action.
مشابه: tantalize

- The company led her on by talking about benefits it didn't actually offer.
[ترجمه ترگمان] این شرکت او را با صحبت در مورد مزایایی که در واقع ارائه نشد، رهبری کرد
[ترجمه گوگل] این شرکت او را با صحبت کردن درباره مزایایی که در واقع ارائه نمی داد، هدایت کرد

مترادف و متضاد

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

تشویق و ترغیب کردن (فعل)
exhort, lead on

جملات نمونه

1. Besides cancer, smoking can lead on to other diseases.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر سرطان، سیگار کشیدن می تواند منجر به بیماری های دیگر شود
[ترجمه گوگل]علاوه بر سرطان، سیگار کشیدن می تواند به سایر بیماری ها منجر شود

2. The Church should give more of a lead on basic moral issues.
[ترجمه ترگمان]کلیسا باید بیش از پیش به مسائل اخلاقی پایه بپردازد
[ترجمه گوگل]کلیسا باید بیشتر در مورد مسائل اخلاقی پایه باشد

3. "Lead on!" said Arnold.
[ترجمه ترگمان]\"ادامه بده!\" \"آرنولد\" گفت: \"
[ترجمه گوگل]'سرب در!' آرنولد گفت:

4. But generational time can gradually lead on to an appreciation of dates and time-lines.
[ترجمه ترگمان]اما زمان نسلی می تواند به تدریج به قدردانی از تاریخ ها و زمان منجر شود
[ترجمه گوگل]اما زمان نسلی می تواند به تدریج به قدردانی از تاریخ ها و خطوط زمان منجر شود

5. Toronto took the lead on the power play with less than two minutes remaining in the second period.
[ترجمه ترگمان]تورنتو با کم تر از دو دقیقه باقی مانده در دوره دوم بازی را بر عهده گرفت
[ترجمه گوگل]تورنتو در بازی قدرت با کمتر از دو دقیقه در دوره دوم باقی ماند

6. Anything which features social interaction could lead on to group discussion of some aspect of communication.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که تعامل اجتماعی را مشخص کند می تواند منجر به بحث گروهی در مورد برخی از جنبه های ارتباط شود
[ترجمه گوگل]هر چیزی که تعامل اجتماعی را مشخص می کند می تواند به بحث گروهی در مورد برخی از ارتباطات منجر شود

7. The combative veteran gave his side the lead on the hour, and then helped them to a flattering 3-0 win.
[ترجمه ترگمان]این سرباز کهنه کار قصد خود را در این ساعت به او داد و سپس به آن ها کمک کرد تا پیروزی ۳ - ۰ را به دست آورند
[ترجمه گوگل]جانباز مبارز در ساعت به سمت سرمربی خود رفت و سپس به آنها کمک کرد تا پیروزی 3-0 را به یاد بیاورند

8. But then he wasn't carrying tons of lead on a keel that had to be dragged through the water.
[ترجمه ترگمان]اما بعد او تن از سرب را روی یک کشتی حمل کرد که مجبور بود از میان آب کشیده شود
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او تن از سرب بر روی keel بود که باید از طریق آب کشیدن

9. Often this can lead on to valuable work on the subject of bias in documents.
[ترجمه ترگمان]اغلب این امر می تواند منجر به کار با ارزش در موضوع بایاس در اسناد شود
[ترجمه گوگل]اغلب این می تواند به کار با ارزش در زمینه سوگیری در اسناد منجر شود

10. Use of a picture will often lead on to further activity.
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک تصویر اغلب منجر به فعالیت بیشتر می شود
[ترجمه گوگل]استفاده از یک عکس اغلب منجر به فعالیت بیشتر خواهد شد

11. Relief schemes lead on to long-term projects, helping people to help themselves.
[ترجمه ترگمان]طرح های امدادی به پروژه های بلند مدت کمک می کنند و به مردم کمک می کنند تا به خودشان کمک کنند
[ترجمه گوگل]طرح های امدادی به پروژه های درازمدت منجر می شود و به مردم کمک می کند تا به خود کمک کنند

12. They persevered and thoroughly deserved their lead on the half hour.
[ترجمه ترگمان]آن ها اصرار داشتند که تا نیم ساعت دیگر به راهنمایی آن ها ادامه دهند
[ترجمه گوگل]آنها در نیم ساعت با آنها سر و کار داشتند

13. You're the engineering team lead on a new PHP project. The requirements are fulfilled, and the preliminary data model is approximately 150 tables.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تیم مهندسی را به یک پروژه جدید PHP هدایت کنید نیازمندی ها برآورده می شوند و مدل داده های اولیه تقریبا ۱۵۰ میز است
[ترجمه گوگل]شما تیم پروژه مهندسی در یک پروژه جدید PHP هستید الزامات مورد نیاز است و مدل داده اولیه شامل حدود 150 جدول می باشد

14. Bobby: Lead on Kelly. I'd love to bust this guy!
[ترجمه ترگمان] \"سرب به\" کلی! دوست دارم که این یارو رو از بین ببرم
[ترجمه گوگل]بابی: سرب بر روی کلی دوست دارم این پسر را ببوسم

پیشنهاد کاربران

معمولا در روابط: کسی رو بازی دادن و دنبال خود کشاندن از طریق ابراز علاقه و امیدوار کردن بدون اینکه علاقه ای در کار باشه و بعدش طرف رو همینطوری ول کردن و رفتن

Leader on: someone who leads on

• To deceive someone, especially through pretending romantic interest for them

When you hear about sexual assault, you often also hear questions like: “What was she wearing?” “Did she lead him on?” “Was he drunk?” Questions like these often leave victims feeling responsible for their assault.

lead on to = منجر شدن، سبب شدن، ممکن کردن، منتهی شدن، راه یافتن به

امید الکی دادن به کسی
i don't want to lead her on .
نمیخوام الکی بهش امید بدم .


کلمات دیگر: