کلمه جو
صفحه اصلی

lamentation


معنی : عزا، زاری، سوگواری، مرثیه خوانی، عزاداری
معانی دیگر : مویه، گریه و زاری، آه و ناله، دژوان، دریغ، افسوس خوری، سوگوای، ضجه

انگلیسی به فارسی

سوگوای، مرثیه خوانی، ضجه، سوگ، زاری


گریه، سوگواری، مرثیه خوانی، زاری، عزاداری، عزا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of expressing grief or sorrow.
مشابه: lament, mourning, sorrow, wail

(2) تعریف: (cap.; pl.; used with a sing. verb) a book of the Old Testment attributed to the prophet Jeremiah.

• act of mourning, act of expressing sorrow or grief; lament
a lamentation is an expression of grief or great sorrow; a formal word.

مترادف و متضاد

grief, complaint


عزا (اسم)
patience, condolence, mourning, lamentation

زاری (اسم)
cry, whimper, moan, lamentation, plaint

سوگواری (اسم)
mourning, lamentation, jeremiad, mournfulness

مرثیه خوانی (اسم)
lamentation

عزاداری (اسم)
mourning, lamentation, mournfulness

Synonyms: complaining, dirge, elegy, grieving, jeremiad, keen, keening, lament, moan, moaning, mourning, plaint, requiem, sob, sobbing, sorrow, tears, threnody, ululation, wail, wailing, weeping


Antonyms: celebration, enjoyment, praise


جملات نمونه

1. the lamentation of a bereaved mother
مویه ی مادری داغ دیده

2. problems cannot be solved by lamentation
مسایل را با گریه و زاری نمی توان حل کرد.

3. It was a time for mourning and lamentation.
[ترجمه ترگمان]زمانی برای سوگواری و سوگواری بود
[ترجمه گوگل]این زمان برای عزاداری و گریه بود

4. There was lamentation throughout the land at news of the defeat.
[ترجمه ترگمان]در سراسر سرزمین، در خبری از شکست، وجود داشت
[ترجمه گوگل]خبر سرکوب در سرتاسر سرزمین پراکنده بود

5. Much lamentation followed the death of the old king.
[ترجمه ترگمان]لمنتیشن در حال تعقیب مرگ پادشاه پیر بود
[ترجمه گوگل]بسیاری از اعتراضات پس از مرگ پادشاه پیر شد

6. Buchman's lamentation about the state of American democracy is not justified.
[ترجمه ترگمان]سوگ Buchman در مورد وضعیت دموکراسی آمریکا توجیه نشده است
[ترجمه گوگل]گرایش بختمان در مورد وضعیت دموکراسی آمریکا توجیه نیست

7. This is grief with a focus, lamentation with a purpose.
[ترجمه ترگمان]این اندوه است با تمرکز، لمنتیشن با هدف
[ترجمه گوگل]این غم و اندوه با تمرکز، پشیمانی با هدف است

8. It's his own lamentation, and the lamentation of the nation all together.
[ترجمه ترگمان]لمنتیشن، لمنتیشن و لمنتیشن همه با هم
[ترجمه گوگل]این خود پشیمانی و رنج مردم است

9. The lamentation of the country mourning over the death of the beloved President was beyond description.
[ترجمه ترگمان]ماتم و ماتم کشور بر مرگ رئیس جمهور عزیزش از شرح آن فراتر بود
[ترجمه گوگل]ریشۀ کشور سوگواری بر مرگ پرزیدنت محبوب، فراتر از توصیف است

10. Some devout men buried Stephen, and made loud lamentation over him.
[ترجمه ترگمان]بعضی از devout، استفن را دفن کردند و با صدای بلند او را به گریه انداختند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردان مقدس، استفن را به خاک سپردند و از او پشیمان شدند

11. Full is the lamentation at heart.
[ترجمه ترگمان]Full، the است
[ترجمه گوگل]کامل، گریه در قلب است

12. No complaint is less justified than the lamentation that the computation methods of the market do not comprehend things not vendible .
[ترجمه ترگمان]هیچ شکایتی نسبت به لمنتیشن اجازه نمی دهد که روش های محاسبه بازار چیزها را درک نکنند
[ترجمه گوگل]هیچ شکایتی کمتر از تردید نیست که روش های محاسبه بازار، چیزهایی را که قابل فروش نیستند، درک نمی کنند

13. Only sorrow, lamentation, pain, grief and despair are left by them behind.
[ترجمه ترگمان]تنها اندوه و اندوه و درد و اندوه و ناامیدی آن ها را پشت سر گذاشته اند
[ترجمه گوگل]فقط غم و اندوه، گریه، درد، غم و اندوه، آنها را پشت سر گذاشته اند

14. There was lamentation throughout the land at the news of the defeat.
[ترجمه ترگمان]در سرتاسر سرزمین، در اخبار شکست، لمنتیشن وجود داشت
[ترجمه گوگل]در خلال این شکست، در سرتاسر زمین گریه می کرد

the lamentation of a bereaved mother

مویه‌ی مادری داغ‌دیده


Problems cannot be solved by lamentation.

مسائل را با گریه و زاری نمی‌توان حل کرد.



کلمات دیگر: