کلمه جو
صفحه اصلی

mask


معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن
معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چسب پوشاندن، روکش کردن، (در مهمانی ها و غیره) نقاب زدن، رخپوش زدن، رجوع شود به: masquerade، نقاب پوش، آدم رخپوش دار، مجسمه ی صورت و گردن، سرتندیس، (تئاتر یونان و روم) ماسک (که هویت شخصیت را آشکار می کرد و ضمنا صدای هنرپیشه را نیز تقویت می کرد)، صورتک، (جانورشناسی) نواره ی رنگی صورت جانور (به ویژه در راستای چشمان)، (حشره شناسی) سازواره ی نقاب مانند، (ارتش - وسیله ی استتار توپخانه و عملیات جنگی و غیره) پنهان ساز، (عکاسی) نورگیر، مات نما، بهانه، عیاشی، خوش گذرانی

انگلیسی به فارسی

نقاب، روبند، ماسک، لفافه، بهانه، عیاشی، شادمانی،خوش گذرانی، ماسک زدن، پنهان کردن، پوشاندن، پوشانه


ماسک، نقاب، روبند، لفافه، شادمانی، پوشانه، بالماسکه، پوشاندن، پنهان کردن، ماسک زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a covering for all or part of the face, usu. worn to disguise the wearer's identity.
مترادف: vizard
مشابه: disguise, domino, incognito

(2) تعریف: a representation of a face, often stylized or grotesque, that may be worn to represent an emotion, quality, or type of person, or used as decoration.
مترادف: false face
مشابه: totem

(3) تعریف: anything that conceals or disguises.
مترادف: blind, camouflage, cloak, cover, disguise, fa�ade, masquerade, screen, veil
مشابه: pretense, semblance, show, shroud, veneer, window dressing

- the mask of night
[ترجمه ترگمان] ماسک شب
[ترجمه گوگل] ماسک شب
- He hid his emotions behind the mask of official duty.
[ترجمه ترگمان] او احساساتش را در پشت نقاب وظیفه رسمی پنهان کرد
[ترجمه گوگل] او احساسات خود را پشت ماسک وظیفه رسمی پنهان کرد

(4) تعریف: a face covering of metal bars, wire mesh, or the like worn for protection.
مشابه: goggles, visor

- a fencer's mask
[ترجمه ترگمان] یک نقاب شمشیر باز،
[ترجمه گوگل] یک ماسک عجیب و غریب

(5) تعریف: a covering for the mouth and nose to protect the wearer from germs, poisonous gases, dust, or the like, or to provide oxygen or other breathable gas through an attached tube.
مشابه: gas mask

(6) تعریف: a representation made from a mold taken of a person's face.
مشابه: death mask, simulacrum

- a life mask
[ترجمه ترگمان] یک ماسک زندگی
[ترجمه گوگل] یک ماسک زندگی
- a death mask
[ترجمه ترگمان] نقاب مرگ
[ترجمه گوگل] ماسک مرگ

(7) تعریف: an expressionless face, or one that has a fixed expression.
مشابه: straight face
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: masks, masking, masked
(1) تعریف: to conceal or disguise.
مترادف: camouflage, conceal, disguise, hide, screen, shroud
متضاد: manifest
مشابه: cloak, cover, obscure, occult, veil

- They masked the doorway behind a screen.
[ترجمه ترگمان] آن ها در را پشت یک پرده پنهان کردند
[ترجمه گوگل] آنها درب در پشت صفحه نمایش را مسدود کردند
- She masked her true motives.
[ترجمه رها یگانه نهاد] احساس واقعی خود را پنهان نمود
[ترجمه ترگمان] او انگیزه واقعی خودش را پنهان کرده بود
[ترجمه گوگل] او انگیزه های واقعی او را پوشانده است

(2) تعریف: to put a mask on.
مترادف: disguise
مشابه: cover, hide, veil

- The bandits masked their faces.
[ترجمه ترگمان] راهزن ها صورتشان را پوشاندند
[ترجمه گوگل] راهزنان چهره های خود را پنهان کردند

(3) تعریف: to cover so as to protect.
مترادف: cover, shield
مشابه: guard, protect

- Mask the windows before you paint the car.
[ترجمه هینا] پنجره ها را قبل از رنگ کردن خودرو بپوشانید
[ترجمه ترگمان] پنجره ها را قبل از رنگ کردن اتومبیل ماسک کنید
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه خودرو را رنگ کنید، پنجره ها را ماسک کنید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: masklike (adj.)
• : تعریف: to disguise oneself, esp. by putting on a mask.
مترادف: disguise oneself
مشابه: masquerade

• masque, facial disguise; disguise; total or partial facial covering for protection; excuse
cover; disguise, camouflage, hide, conceal; protect by covering; wear a mask
a mask is something which you wear over your face for protection or as a disguise.
if you mask something, you hide it.
see also masked.

دیکشنری تخصصی

[سینما] ماسک - نقاب - پوشش
[کامپیوتر] پوشش ؛ سامان ؛ الگو ؛ نقاب کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یا کاراکترها که برای استخراج یا گزینشش قسمت هایی از کلمات ماشینی دیگر بکار برده می شود - پوشش، نقاب - 1- ( در برنامه ی ترسیم ) ایجاد یک شیء با سوراخی درون آن به طوری که منظره ی شیء تحت کنترل قرار گیرد. 2- ( در برنامه ی نقاشی) علامت گذاری ناحیه ای از رسم به صورتی که آن را از ابزارهای ترسیم محافظت کند. این پوشش، همزمان با پیشرفت ترسیم حذف می شود. این حالت قابل قیاس با پوشش به کار رفته در نقاشی آبرنگ است. 3- ( در برنامه نویسی ) جدا کردن بخشی از یک عدد دودویی به وسیله ی AND کردن با عدد دودویی دیگر . مثلاً 4 بیت اول هر بایت را می توان به وسیله ی AND کردن با بایت 11110000جدا کرد. نگاه کنید به AND gate .
[برق و الکترونیک] ماسک 1. صفحه شفاف ( از شیشه یا کوارتز ) پوشیده شده با الگوهای غیر شفاف که ابعاد و شکل عناصر مدار مجتمع . را در یک سطح تولید تعیین می کند، مانند سوراخها، امترها گیتها، درینها و کانالها، قسمتهای انتخاب شده ای از پولک که با ماده ی ضد نور پوشیده شده است.در معرض نور ماورای بنفش قرار می گیرد تا سطوحی را که باید زدوده شوند . معین شود . سطوح غیر شفاف ماسک را می توان با نشاندن کروم، اکسید آهن یا سیلیسیم شکل داد . ممکن است تا 20 ماسک متوالی برای یک آی سی به ار برده شوند 2. صفحه شفاف ( شیشه ای یا پلاستیکی ) با نواحی غیر شفاف که الگویی را برای تعریف رسانا، مسیر ها، صفحه های زمین و اتصالها، در تولید برد مدار چاپی تشکیل می دهد . نور عبوری از ماسک الگو را بر روی برد .مداری با پوشش ضد نور می اندازد . مواد ضد نور قرار گرفته در معرض نور به وطر شیمیایی پاک می شوند و الگوی باقی مانده نواحی مسی را که باید با اسید زدوده شوند، تعیین می کند. - پوشانه، نقاب، ماسک
[ریاضیات] پوشش

مترادف و متضاد

Antonyms: reveal, uncover, unmask


بالماسکه (اسم)
mask, pageant, costume ball, masquerade, masque, fancy ball, fancy dress ball

شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood

ماسک (اسم)
mask, guise

لفافه (اسم)
mask, shroud, guise

نقاب (اسم)
mask, veil, veiling, vizard

روبند (اسم)
mask

پوشانه (اسم)
mask

ماسک زدن (فعل)
mask

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

پنهان کردن (فعل)
cloak, hide, shadow, cover, mask, conceal, closet, cache, wrap, disguise, dissemble, secrete, dissimulate

Synonyms: affectation, air, appearance, aspect, beard, blind, camouflage, cloak, concealment, cover-up, disguise, disguisement, dissembling, dissimulation, domino, facade, fig leaf, front, guise, hood, masquerade, pose, posture, pretense, pretext, put-on, screen, semblance, show, simulation, veil, veneer, visage, visor, window dressing


disguise


false face, cover


Synonyms: beard, camouflage, cloak, conceal, cover, cover up, defend, dissemble, dissimulate, dress up, front, guard, hide, obscure, protect, safeguard, screen, secrete, shield, veil


جملات نمونه

He was more kind-hearted than his mask indicated.

او از آنچه ظاهرش نشان میداد مهربانتر بود.


The bank robbers were wearing masks.

سارقان بانک رخپوش (ماسک) زده بودند.


1. diver's mask
چهره پوش مخصوص شنا در زیر آب

2. fencers' mask
چهره پوش شمشیربازان

3. gas mask
ماسک ضد گاز

4. surgical mask
چهره پوش جراحی

5. a half mask covered his eyes
نیمه نقابی چشمانش را پوشانده بود.

6. a protective mask
رخپوش ایمنی

7. to wear a mask
نقاب داشتن

8. a jet pilot's oxygen mask
رخپوش اکسیژن رسان خلبان جت

9. he was more kind-hearted than his mask indicated
او از آنچه ظاهرش نشان می داد مهربان تر بود.

10. her friendship was no more than a mask
دوستی او تظاهری بیش نبود.

11. This perfume won't mask the unpleasant smell.
[ترجمه رها یگانه نهاد] این بوی بد با عطر برطرف نمی شود
[ترجمه ترگمان]این عطر، این عطر نامطبوع را پنهان نمی کند
[ترجمه گوگل]این عطر بوی ناخوشایند را پوشیده نیست

12. She whipped the mask off her face.
[ترجمه Neda] او ماسک را از روی صورتش برداشت
[ترجمه ترگمان]صورتش را از روی صورتش برداشت
[ترجمه گوگل]او ماسک را از چهره اش برداشت

13. Liz turned on a radio to mask the noise.
[ترجمه رها یگانه نهاد] لیز رادیو را روشن کرد که صدا شنیده نشود
[ترجمه ترگمان]لیز رادیو را روشن کرد تا سر و صدا را بپوشاند
[ترجمه گوگل]لیز روی یک رادیو را برای غلبه بر سر و صدا زد

14. The newspaper revealed the sordid truth behind his mask of respectability.
[ترجمه رها یگانه نهاد] روزنامه چهره واقعی وی را که پشت نقاب تواضع مخفی بود نشان داد
[ترجمه ترگمان]حقیقت این بود که روزنامه حقیقت تلخ را در پشت نقاب احترام و احترام پنهان کرده بود
[ترجمه گوگل]این روزنامه حقیقت غریب را در پشت پرده خود از احترام گذاشت

15. Maggie's face had frozen into a cold mask.
[ترجمه رها یگانه نهاد] صورت مگی از سرما یخ زده بود
[ترجمه ترگمان]صورت مگی روی یک نقاب سرد خشک شده بود
[ترجمه گوگل]صورت مگگی به یک ماسک سرد یخ زده بود

16. Her face was a blank mask as she answered my question.
[ترجمه ترگمان]در جواب سوال من صورتش یک ماسک سفید بود
[ترجمه گوگل]صورتش یک ماسک خالی بود که به سوال من پاسخ داد

17. She wore a mask over her face.
[ترجمه رها یگانه نهاد] صورتش را با نقاب پوشانده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]او ماسک روی صورتش گذاشته بود

fencers' mask

چهرهپوش شمشیربازان


gas mask

ماسک ضد گاز


surgical mask

چهرهپوش جراحی


diver's mask

چهرهپوش مخصوص شنا در زیر آب


Trees masked the white house.

درختان، خانهی سفید را پوشانده بودند.


Her friendship was no more than a mask.

دوستی او تظاهری بیش نبود.


Vinegar masks undesirable flavors.

سرکه، مزههای ناخوشایند را میپوشاند.


The boxes were masked before shipment with tough paper.

پیش از ارسال، جعبهها با کاغذ محکم روکش شده بودند.


Three masked men robbed the bank.

سه مرد نقابدار بانک را زدند.


They masksed themselves and went to the party.

آنها رخپوش زدند و به مهمانی رفتند.


a jet pilot's oxygen mask

رخپوش اکسیژنرسان خلبان جت


He had masked his hatred.

او تنفر خود را نهان کرده بود.


پیشنهاد کاربران

ماسک زدن ، پوشاندن، پنهان کردن

ماسک یا چیزی شبیه ماسک

ماسک زدن. . نقاب. .
بعضی از دزدها برای شناخته نشدن روی صورتشون میزنند. .

نقاب. .

وقتی که یه صدا، مزه، بو و…میاد بر صدا و مزه ی دیگری غالب میشه و باعث میشه شما دیگه متوجه اون ضعیفه نشی.
Liz turned on a radio to mask the noise
که اینجا لیز صدای رادیورو زیادوکرده که مانع شنیده شدن صداهای ناهنجار بشه.
واضحتر از این نمیشد

ماسک یا نقاب

پنام
پنام
لغت نامه دهخدا
پنام . [ پ َ ] ( اِ ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14 از وندیداد در فقره ٔ 9 پنام در جزو اسلحه و لوازم یک مرد جنگی شمرده شده است . گذشته از این چند فقرات پنام در اوستا و کتب پهلوی عبارت است از دو قطعه پارچه ٔ سفید از جنس پنبه که به روی دهان آویخته با دو نوار بپشت سر گره میزنند. زرتشتیان ایران آن را روبند نامند. این پرده ٔ کوچک که بنا به توضیحات تفسیر پهلوی اوستا باید دو بند انگشت پائین تر ازدهان باشد در وقتی بکار برده میشود که مؤبد در مقابل آذر مقدس اوستا سروده مراسم دینی بجای می آورد. استعمال پنام برای این است که نفس و بخار دهن به عنصر مقدس نرسد. پنام از لوازم اتربانان ( موبدان ) است از هیچ جای اوستا مفهوم نمیشود که بهدینی هم باید آن رادر مراسم دینی بکار برد. در فرگرد 18 وندیداد در فقره ٔ اول آمده است : �چنین گفت اهورا مزدا در میان مردمان هست کسی که پنام بسته اما بندی از دین بمیان بسته ندارد و خود را بدروغ اتربان ( موبد ) مینامد. ای زرتشت پاک تو نباید که چنین کسی را اتربان بخوانی . � درایران قدیم نیز کسی که بنزد شاه میرفت بایستی برای احترام و ادب پنام بیاویزد این طرز ادب در دربار پادشاهان چین هم معمول بوده است - انتهی . بلغت زند و پازند پارچه ای باشد چهارگوشه که در دو گوشه ٔ آن دو بند دوزند و متابعان زردشت در وقت خواندن زند و پازند و اوستا آن را بر روی خود بندند. ( برهان قاطع ) . صاحبان فرهنگ رشیدی و جهانگیری گویند: گویا که پارچه ٔ چهارگوشه را بواسطه ٔ آنکه روی را پوشیده میدارد پنام نامیده اند ( ؟ ) :
بشد بر تخت زر اردای ویراف
پنامی بر رخ و کشتیش بر ناف .

پَنام - واژه اوستایی - نام دخترانه
در اوستا: پَئیتی دانَه
در پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : پَدام، پَندام، پَندَم

پارچه ای از جنس متقال پنبه ( چِلوار پنبه ) که هنگام خواندن نیایش زرتشتی ( بیشتر به هنگام خواندن سروش یشت و مراسم یَسنا بکار می رود و محل انجام آن در " اُورویسگاه": جایی که آتش پیوسته در آن روشن نگه می دارند )
و آتش های آیینی ( وَهرام، آدوران، دادگاه ) انجام می شود!
و کاربرد آن دور کردن و راندن دفع گزند ( چشم بد ) دارد

آتش نزد ایرانیان و پیامبر ایرانیان ( سِپَنتمان زرتشت ) وَرجاوند ( مقدس ) بوده و برای همین هست که موبدان و اَسورنان ( روحانیان ) زرتشتی به هنگام خواندن دعا در برابر آتش، پَنام می زدند تا از آلودگی آتش جلوگیری کنند و همچنین کسی چهره ی آنان را به هنگام دعا خواندن نبیند تا از گزند چشم بد به دور باشند!

همچنین ایرانیان باستان پس از دعا و شکرگزاری اهورامزدا ( اُوشَهَنگاه: نیمه شب - وابسته به ایزد سروش )
به هنگام خوابیدن، چشم پَنام می بستند تا بتوانند خوابی آسوده و آرام داشته باشند
سپس پَنام به امپراتوری چین هم رسید که در مراسم تشریفات و دربار شاهان از آن بهره می بردند
و پس از آن هم به شکل روبند در اسلام بکار گرفته شد!

*می توان به جای واژه ی فرانسوی ماسک ( mask ) از آن بهره برد!*
( ( این واژه را با musk همسان ندانید:
Musk: مُشک، نافه آهو - بوی خوش، خوشبو
مانند ایلان ماسک! ) )

این واژه از مصدر پَنامیدن:
بازداشتن، جلوگیری، پیشگیری، خودداری، نبایستگی، دور کردن، منع، قَدِغَن ( واژه ترکی )

معنی: نظر کرده، مورد عنایت و لطف پروردگار، کاریزما دار! -
تندرستی، سلامتی، بهبودی، پیشرفت -
رستگاری، کامیابی، پیروزی، کامروایی، کامرانی، خوشبختی، نیکبختی


ماسک یا ماسکی برای پوشاندن صورت [برای دزدی یا غیره. . . ]


A thing that you wear over your face to hide or protect it

لاپوشانی کردن

نقاب، ماسک

cover to hide face

ماسک ، نقاب

mask ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: صورتک
تعریف: چهره‏ای مصنوعی که چهرۀ اصلی را می پوشاند و در آن سوراخ هایی برای چشم و دهان تعبیه شده است


کلمات دیگر: